او و پدرش بهدنبال ناپديدشدن مرموز يك پيرزن دستگير شدهاند و حالا قاضي جنايي دستور تحقيقات براي حل اين معماي عجيب را صادر كرده است.صبح نخستين روز فروردين، درحاليكه دقايقي از تحويل سال نو ميگذشت، دختر جواني گوشي تلفنش را برداشت تا به مادربزرگش زنگ بزند و عيد را تبريك بگويد. مادربزرگ او در خانهاي قديمي در غرب پايتخت بهتنهايي زندگي ميكرد اما از مدتي قبل بخشي از خانهاش را در اختيار پدر و پسري قرار داده بود كه از آشنايانش بودند.
آن روز اما دختر جوان نتوانست با مادربزرگش صحبت كند، چون كسي گوشي را برنميداشت. سابقه نداشت پيرزن درست روز اول عيد خانه نباشد. نوهاش فرداي آن روز مجددا تماس گرفت اما باز هم كسي گوشي را برنداشت. او كه نگران شده بود با مرد 60سالهاي كه در خانه مادربزرگش زندگي ميكرد، تماس گرفت و ادعاي عجيبي از مرد آشنا شنيد.
او مدعي بود كه پيرزن چند روزپيش، از خانه بيرون رفته و ديگر برنگشته است. مرد آشنا ميگفت كه پيرزن دچار بيماري آلزايمر شده است و اين ادعا در حالي مطرح بود كه همه آشنايان ميدانستند كه پيرزن سالم بود و بيمارياي نداشت.در چنين شرايطي دختر جوان كه به ماجرا مشكوك شده بود به اداره پليس رفت و خبر از ناپديدشدن مادربزرگش داد. وي گفت كه به پدر و پسري كه در خانه مادربزرگش زندگي ميكنند، مشكوك است.
پدر: ما بيگناهيم
پسر: ما آدمخواريم
وقتي اين پرونده براي رسيدگي در اختيار قاضي سهرابي بازپرس شعبه نهم دادسراي جنايي تهران قرار گرفت، تيمي از كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهي تهران تحقيقات خود را در اين خصوص آغاز كردند. با توجه به گفتههاي دخترجوان، پدر و پسر به اداره پليس احضار شدند. آنها در بازجوييهاي نخست ادعا كردند اطلاعي از سرنوشت پيرزن ندارند. آنها ميگفتند يك روز صبح وقتي از خواب بيدار شدند به اتاق پيرزن رفتند تا او را براي خوردن صبحانه و قرصهايش از خواب بيدار كنند اما ديدند اثري از او نيست و او رفته است، بيآنكه آنها را در جريان قرار دهد.
درحاليكه پدر همچنان اصرار بر بيگناهي داشت، پسر 30ساله او ناگهان ادعاي عجيبي را مطرح كرد. او گفت: مدتي بود كه در دام شيشه گرفتار شده بودم و مدام توهمات عجيبي به سراغم ميآمد. از سويي پس از مرگ مادرم به همراه پدرم در خانه پيرزن زندگي ميكرديم و چند روزي ميشد مدام صدايي در گوشم ميگفت پيرزن را به قتل برسانم. روز حادثه باز هم اين صداها را شنيدم و آن روز فقط من و پيرزن با هم در خانه بوديم. ناگهان به سمتش حمله كردم و او را به قتل رساندم.
پس از آن جنايت، جسدش را مثله كردم و بخشي از آن را پختم. وقتي پدرم رسيد سفره را چيدم و براي شام آن را خورديم اما پدرم از اين موضوع بياطلاع بود و فكر ميكرد من غذاي معمولي پختهام. به دروغ به پدرم گفتم كه پيرزن براي انجام كاري از خانه بيرون رفته و ديگر برنگشته است.
او درحالي اين ادعاي عجيب را پيش روي كارآگاهان مطرح كرد كه پدر او اصرار داشت كه پسرش دروغ ميگويد و خيالاتي شده است. پدر وقتي پيش روي قاضي سهرابي بازپرس جنايي قرار گرفت چنين گفت: پسرم اعتياد شديدي به شيشه دارد و مدام خيالبافي ميكند و دچار توهم است. همه داستان عجيب و تكاندهندهاي كه براي مأموران تعريف كرده دروغ بوده و ناشي از همان توهمات شيشه است.
او مدام از شنيدن صداي افراد مختلف در گوشاش حرف ميزد و رفتارهاي عجيبي دارد. او علاوه بر اعتيادش به شيشه مشكلات روحي و رواني زيادي هم دارد.هماكنون قاضي جنايي دستور انتقال پسر جوان به بيمارستان رواني را صادر كرده تا وضعيت روحي و رواني او بررسي شود. از سويي پدر او همچنان در بازداشت است تا معماي ناپديدشدن پيرزن رازگشايي شود.