احمد غلامي . سردبير روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه با تيتر«چهکسی به رأی مردم نزدیکتر است؟»نوشت:
آنها که میترسند چیزی را از دست بدهند همهچیز را از دست خواهند داد. آنها که حریصاند همهچیز را بهدست بیاورند، خودشان را از دست میدهند: این رسم سیاست است.
عارف یا لاریجانی؟ کدامیک گزینه مناسبتری برای ریاست مجلس هستند. در ابتدا این پرسش ساده جلوه میکند تا پاسخگو را تحریک به پاسخی سریع و قاطع کند. اما پاسخی نسنجیده به این پرسش عواقبی وخیم و ناشناخته در پی خواهد داشت که بخش اعظم آن در آینده روشن میشود. با انتخاب هریک از گزینههای لاریجانی-عارف سنخی از سیاست شکل میگیرد که موجبات تغییر در ماهیت جریان اصلاحطلبی، اصولگرایی و اعتدالی را فراهم میآورد. در این میان تنها جناح تندرو كه چیزی برای از دست دادن ندارد، برای آنها در بر همان پاشنه میچرخد. البته با تفاوتی اندک، که اگر عارف رئیس باشد با ایمان بیشتری به مقابله برمیخیزند و اگر لاریجانی باشد، کینههاشان، آنها را به مصاف میبرد. برخی تحلیلگران سیاسی بر این باورند که با ریاست عارف بر مجلس، ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالیون و اصولگرایانِ معتدل شکننده میشود.
بخشی از این تحلیلها بیش از آنکه نگران جریان اصلاحطلبی باشد رویکردی دولتگرایانه دارد و هرگونه افزایش تنش در مجلس را به ضرر دولت میداند. دولتی که برخاسته از توانِ اصلاحطلبان است. پس در گام نخست این پرسش باید مطرح شود که ریاستِ کدام رئیس مطلوب دولت است. برخی از افراد دولت روحانی احتمالا به لاریجانی گرایش دارند. هرچه باشد بخش عمدهای از نزدیکی اصلاحطلبان به لاریجانی، ماحصل نزدیکی لاریجانی به حسن روحانی است. بهراحتی میتوان در برخی موارد، لاریجانی را با حسن روحانی در یک قاب نشاند. اما لاریجانی و اصلاحطلبان را جز با رویکرد تاکتیکیِ معطوف به آینده نمیتوان کنار یکدیگر قرار داد. دولت اعتدالی برای پیشبرد اهداف خود به حفظ وضعیت موجود و آرامش نیاز دارد و ترجیح میدهد مشکلاتش را با رایزنی در پشت پرده حل و فصل کند. شاید آنها گمان میکنند لاریجانی گزینه مناسبتری برای دولت است. گزینه عارف برای دولت (اعتدالیون) گزینه نامناسبی نیست. چهبسا سویه مردمی آن را نیز تقویت کند و چهره اصلاحطلبانهتری به دولت ببخشد. دولت روحانی در موقعیت «احسن» قرار دارد و بعد از انتخاب هر گزینه فقط باید کمی تغییر تاکتیکی بدهد. این موقعیت «احسن» را شخصیت معتدل عارف به ماجرا بخشیده است. هر اصلاحطلب دیگری بهجای عارف بود، دولت را نگران انتخاب بین آن دو گزینه میکرد. پس بیدلیل نیست که برخی اطرافیان دولت تلاش میکنند تا ریاست مجلس از دل همان ائتلاف بیرقابتی شکل بگیرد که خواسته مصلحتطلبانهای است.
اما اصلاحطلبان و جریان اصلاحطلبی طرف دیگر ماجراست. برخی از آنها ترجیح میدهند عارف در رأس امور باشد تا اصلاحطلبی مستقل از دولت به حیات خود ادامه دهد. اما برخی، اصلاحطلبی را با دولت و همراه با قدرت میسر میدانند. این روزها در رسانهها ایندست اصلاحطلبان بیشتر اظهارنظر میکنند زیرا نظرات آنها موجب تقویت ائتلاف است. اصلاحطلبان دیگر اما محتاطاند تا مبادا کلامی بر زبان بیاورند که موجب مخدوششدن ائتلاف و جدایی بین دولت و آنها شود. دولت حسن روحانی روزبهروز اصلاحطلبانهتر از گذشته میشود و همین تغییر ذائقه، اصلاحطلبان را واداشته دست به عصا راه بروند تا آسیبی به جریان اصیل اصلاحات نرسد. برای برخی اصولگرایان، انتخاب لاریجانی باخت با تفاضل گل کمتر است که با آن میشود در جدول ماند و انتخاب عارف، باخت و خارجشدن از دور مسابقات است. این تحلیلها که با انتخاب عارف، تندروهای اصولگرا را به سنگاندازی تحریک میکند، غلط نیست. اما در نظر تندروها لاریجانیِ پشتگرم به حمایت اصلاحطلبان، فرق چندانی با عارف ندارد.
پس شاید این دلیل چندان محکمی برای انتخاب و عدم انتخاب رئیس نباشد. اینکه اصلاحطلبی از تندروها آسیب بسیار دیده، انکارناپذیر است اما این حجم از «تندروهراسی» باورپذیر نیست. برای حمایت یا عدم حمایت هریک از طرفین، پرسشهای دیگری هم باید مطرح شود. ریاست علی لاریجانی جنبههای متفاوتی دارد. یکی از سویههای مهم آن این است که علی لاریجانی قبل از آنکه یک جریان باشد -که هست- شخصی پرنفوذ است. او در مقام ریاست مجلس یا نماینده، همان نفوذ و اعتبار را دارد. با رئیسشدن او دور تازهای در زندگی سیاسیاش آغاز میشود. او رئیس مجلسی میشود برخاسته از اصولگرایان، اصلاحطلبان و تندروها. این موقعیت، او را در جایگاهی فراجناحی قرار میدهد.
اگر لاریجانی رئیس شود، این دومین چهره سیاسی است که با پتانسیل اصلاحطلبان روی کار میآید. از یک منظر، این نکتهای تأملبرانگیز است. اما اینکه از این به بعد همواره اصلاحطلبان بدنی باشند بدون سر، جای نگرانی دارد. در سیاست رئیس، رئیس است. بهخصوص اگر این رئیس، رئیسی قدرتمند همچون لاریجانی باشد. او و دیگران حق دارند تا در جریان تحولات، به یکدیگر دور و نزدیک شوند. در این میان برخی از اصلاحطلبان و تندروها به او نزدیکتر خواهند شد. ایجاد توازن بین نیروها که به اقتدار رئیس مجلس بینجامد، امری بدیهی است که کسی از آن غفلت نمیکند. دوری و نزدیکی برخی چهرههای سیاسی به یکدیگر بیش از اصول، تابع منافع مقطعی است که نه توصیهبردار است و نه بخشنامهای.
اما با ریاست عارف، سنخ دیگری از سیاست شکل میگیرد. عارف، «اصلاحطلبی» را بار دیگر در مجلس احیا میکند. اصلاحطلبان بدشان نمیآید در کنار دولت، حیات مستقلی داشته باشند تا پس از بهبود شرایط سیاسی بتوانند از پتانسیلهای خود به نفع جریان اصلاحات استفاده کنند. همانگونه که روحانی از رأی اصلاحطلبان منتفع شد، عارف نیز با حمایت سران اصلاحطلب منتخب اول تهران شده است. در این مورد او با حسن روحانی وجه اشتراک دارد. وجه اشتراک دیگر، سازگاری آنها با نهادهای رسمی است و دیگر آنکه هر دو شخصیتی مستقل و معتدل هستند. پس ریاست عارف برای اعتدالیون چندان ناخوشایند نیست اما برای اصلاحطلبان خوشایند است. تصور گرایش دولت به ریاست علی لاریجانی، از نگاه برخی از اطرافیان نهچندان نزدیک دولت روحانی ناشی میشود. بهتر است شورای هماهنگی ائتلاف امید با سبکسنگینکردن چیزهایی که فراتر از زمان حال و نفع شخصی است، تصمیماتی اتخاذ کند که آینده اصلاحطلبی را هموار کند. تدبیرِ بعد از ریاست، مهمتر از ریاست است.
پرسش نهایی اینجاست: ریاست علی لاریجانی برای اصلاحطلبانِ مستقل، مفید فایدهتر است یا عارف؟ اگر اصلاحطلبان شیوه رأیگیری را برگزیند تا از میان لاریجانی و عارف یکی را بر کرسی ریاست بنشانند، آیا با پیروزی لاریجانی معادله سیاسی به ضرر اصلاحطلبان تمام میشود یا به سودشان؟ واقعا چهچیزی به ضررشان است؟ اگر مجلس عارف را برگزیند چه؟ اینها پرسشهایی است معطوف به آینده. آینده سیاسی اصلاحات را تصمیمِ اکنون میسازد. این تصمیمها هرقدر اصیل و مردمی باشد، مؤثرتر و ماندگارتر است. نباید از نظر دور داشت که عارف با رأی همین مردم که خواستار تغییر بودند، منتخب اول تهران شده است. رأیی معنادار و ارزشمند.
- پرهيز از اختلاف به چه قيمتي؟!
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
ترديدي نيست كه جامعه ما امروز بيش از هر زمان ديگري نيازمند آرامش است و بايد از هرگونه اختلافپراكني پرهيز كرد. ولي اين امر به معناي لاپوشاني كارهاي خلاف نيست؛ كارهايي كه نه تنها خلاف قانون هستند، بلكه همه گروههاي رسمي كشور انجام آنها را محكوم ميكنند. اتفاقا پنهانكاري در اين موارد نه تنها موجب افزايش اختلاف ميشود، بلكه زمينههاي تكرار آن را فراهم ميكند.
يكي از موضوعات مهم اقدامات آشكار و پنهاني است كه در جامعه به ويژه در روزهاي انتخابات انجام ميشود. در جريان انتخابات اسفندماه نيز گزارشهايي از يك تخلفِ مشخص، منتشر شد؛ اينكه تعداد قابل توجهي از مردم با وسايل نقليه عمومي يا كرايهاي از محلي به محل ديگر منتقل شدهاند تا به نفع نامزدهاي مشخصي راي دهند. البته رفتن به حوزههاي ديگر براي راي دادن به خودي خود جرم و خلاف نيست و هر كس برحسب علاقه خود ميتواند چنين كند. ولي جابهجاييهاي سازماندهي شده و از طريق خودروي مشترك و آمدن در يك حوزه معين براي راي دادن مصداق جرم بارز انتخاباتي است. ولي اكنون مقامات مسوول در برابر اينكه با اين افراد چه برخوردي شده است اظهار كردهاند كه:
«حسينعلي اميري در پاسخ به اين پرسش كه «در دور اول انتخابات مجلس دهم چند اتوبوس در نزديكي تهران به دليل رفتارهاي غير انتخاباتي و انتقال رايدهندهها توقيف شدند؛ آيا در مرحله دوم نيز چنين اتفاقي رخ داده است يا خير؟» اظهار كرد: خير؛ گزارش خاص يا چنين اتفاقاتي در دور دوم انتخابات مجلس اعلام نشده است. وي در پاسخ به اين سوال كه «اين اتوبوسها و افراد براي چه كانديدا و جرياني بوده است؟» گفت: بهتر است اين موضوع فراموش شود؛ چراكه امروز در شرايطي به سر ميبريم كه به وحدت، انسجام و اتحاد نياز داريم. قائممقام وزير كشور در اين باره تاكيد كرد: نبايد به مباحث اختلافبرانگيز دامن بزنيم. افرادي كه چنين رفتارهايي را در دور اول مرتكب شدند به قوهقضاييه معرفي كرديم و براي تعدادي از آنها كيفرخواست صادر شده است.»
به نظر ميرسد كه اين پاسخ بيش از هر چيز ديگري ممكن است منشأ تشديد سوءظن و اختلاف باشد. زيرا چنين مينمايد كه گويي يك جريان سياسي شناخته شده پشت اين اقدام بوده و بهتر است كه نام آن گفته نشود. در حالي كه چه بسا چنين نباشد و افراد خودسر چنين رفتاري را كرده باشند. پس چرا بايد اين اقدامات را به نام ديگران ثبت كرد؟ به علاوه اگر اين موضوع منتشر نشود، چگونه ميتوانيم در نوبتهاي بعدي مانع از انجام آن شويم؟ مردم بايد بدانند كه اين كارها چه عواقبي دارد.
مهمتر اينكه بايد بدانيم اين اتوبوسها و هزينههاي حملونقل و ناهار و احتمالا پرداخت نقدي به اين افراد از كجا تامين شده است؟ آيا نامزدها پشت آن بودهاند يا يك جريان فكري درصدد اين كار بوده؟ اگر اين كار از سوي جريان منسوب به اصلاحطلبان انجام ميشد، تا چه حد در بوق و تبليغات ميشد؟ آيا بودجههاي بيحساب و كتاب پرداختي كه آقاي رييسجمهور هم به آن اشاره كردند، منشأ اينگونه تخلفات نبوده است؟ آيا نامزدهايي كه از اين طريق راي گرفتهاند، آن را محكوم كردهاند؟ آيا صندوقهايي كه از اين طريق پر شدهاند، از سوي مسوولان باطل شدهاند؟ اينها مسائل اختلافبرانگيز نيست. اتفاقا استفاده از اين شيوههاي مجرمانه موضوع اختلاف است. اين نحوه كار كردن مثل جمع كردن آشغالهاي خانه زير فرش است تا ديده نشود.
ولي اين آشغالها دير يا زود محيط خانه را آلوده ميكنند و هنگامي كه زياد شد، ديگر نميتوان حتي زير فرش آنها را پنهان كرد.
مساله مشابه ديگر، سرنوشت حملهكنندگان به سفارت عربستان است. همه ميدانند كه اين حمله نه تنها خلاف منافع كشور بوده، بلكه خلاف قانون نيز بوده است و تبعات آن در روابط ميان ايران و عربستان وسيع بوده. فارغ از اينكه حكام سعودي در پي بهانهجويي براي تيره كردن روابط منطقهاي هستند و فارغ از اينكه ميدانند اين موضوع اتفاقي بوده ولي مردم ما در داخل كشور خودمان بايد نسبت به علل انجام و جزييات آن آگاهي و اطلاع داشته باشند. اينكه چرا و چگونه اين كار را انجام دادهاند؟ چه كساني مديريت و هدايت آنها را به عهده داشتهاند؟ چه كساني احتمالا در اجراي وظايف خود سهلانگاري كردهاند؟
اين نگاه كه چنين مواردي را از عرصه عمومي كتمان كند، مبتني بر يك نگرش سنتي است. جوامع امروزي از وجود اختلاف نيست كه رنج ميبرند، از فقدان شيوههاي حلاختلاف در عذاب هستند.
اگر اين اختلافات به صورت درستي مديريت و متخلفان مجازات شوند، بدون ترديد، همه گروهها به وحدتنظر و تفاهم نسبي ميرسند. جريان آزاد اطلاعات حتما اختلافاتي را ايجاد ميكند ولي منافع آن چنان بزرگ است كه هيچگاه براي ترس از عوارضش، اين جريان را محدود نبايد كرد. وقتي كه اين خبرها مسكوت گذاشته ميشود، زمينه فراهم ميشود تا سخنگوي اصلي يك جريان به خود حق دهد كه دولت را متهم به دخالت در انتخابات كند، بدون آنكه هيچ دليل روشني يا شاهدي را عرضه كند. اتفاقا از آنان هم بايد خواست كه مستندات خود را ارايه دهند و دولت هم موظف است كه درباره تخلفات مهم انتخاباتي ازجمله موضوع فوق اطلاعرساني كند.
- هیاهو زیر آفتاب درخشان
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
«تقابل جریان بعثت و جاهلیت همچنان ادامه دارد» این جمله خاص و تاملبرانگیز رهبر انقلاب است که در دیدار عیدانه روز مبعث بیان کردند. این گونه به نظر میرسد که مهمترین وجه این تقابل، نه در مناسک و رفتار ظاهری، که در بواطن امور و مبانی فکری است هرچند نمیتوان و نباید از آثار ظاهری و منعکس شده در رفتار افراد هم چشمپوشی کرد، که آنها هم آینهای از درون و تجلی اندیشه است.
یک روز قبل از آن هم رهبر معظم انقلاب، در دیدار با معلمان فرهیخته، اصیلترین آموزه و تکلیف معلمان را به آنها گوشزد کردند «اوّلچیزی که لازم است برای دانشآموز خودمان در نظر بگیریم، این است که در او هویت مستقل ملی و دینی به وجود بیاوریم».
طبیعی است برای کشف و فهم اینکه افراد تا چه میزان در چارچوب تعالیم بعثت هستند و یا تحت تعلیم صحیح قرار داشتهاند، چارهای نیست جز تطبیق رفتار و گفتار آنها با معیارهای مذکور. هرچه شخص مهمتر باشد یا به جایگاه مهمتری تکیه کرده باشد، تطبیق او بر این معیارها موثرتر و مهمتر خواهد بود.
1- از مهمترین معیارهای بعثت پیامبر عظیمالشان اسلام، قیام در برابر ظلم و طاغوت بود. انقلاب و شورش در برابر پلیدیها و تباهیها. این سخن را فرزند صالح او امام راحل عظیمالشان هم به عنوان معمار انقلاب به روشنی بیان کردند که؛ «ما شریک غم همه مظلومان عالم هستیم» اسلام انقلابی، و قیام در برابر طاغوت، اصل بدیهی و مسلم اعتقاد و انقلاب ماست و طبیعتا از مبانی مهم اندیشهای این مسیر سخت و پر فراز و نشیب قلمداد میشود. حال آیا تأسفآور نیست که یکی از مسئولان محترم در برابر این تصریحات، اظهار دارد: «معلّمین ما باید برای جوانان ما تشریح کنند که ما انقلاب اسلامی داریم و ما در پی اسلام انقلابی نیستیم.»! یا بگوید: « اسلام انقلابی قاتل شهید مطهری بود!» و اینگونه به آن شهید والامقام نسبت ناروا بدهد که: « شهید مطهری اسلام انقلابی را خطری بزرگ در برابر انقلاب اسلامی میدانست.»؟! و در مقابل چه باید کرد؟
یک راه این است که، سرچشمه زلال انقلاب اسلامی را به ایشان گوشزد کرد و یادآور شد، معمار انقلابی که اکنون شما بر صندلی آن تکیه زدهاید، به صراحت اسلام انقلابی را مورد تمجید قرار داده و خون مطهریها و بهشتیها را، ضامن قوام و بقای آن دانسته است. امام راحل در پیامی به مناسبت شهادت شهید مظلوم بهشتی و یارانش میفرماید:« چه بسا اگر این شهادتهای دلخراش واقع نمیشد، آنان (تروریستها) با همان خوی شیطانی و با ظاهری فریبنده در صحنه بازیهای سیاسی باقی میماندند و بیامان ضربههای خویش را به انقلاب و فرزندان راستین آن وارد میکردند و برای اسلام و مسلمانان مظلوم سنگ راه میشدند و با ضربه نهایی آمریکا و دیگر ابرقدرتها، جمهوری اسلامی را شکست میدادند یا لااقل پیروزی را به عقب رانده و راه را طولانی میکردند، ولی این فاجعه غمناک و شهادتهای پیدرپی به پیروزی اسلام انقلابی سرعت بخشید» این همان اسلامی است که معلمان ما نباید به فرزندانمان بیاموزند! و لابد قرار است به عوض آن، پروژه آمریکایی «اسلام رحمانی» - که تنها نامی از اسلام دزدیده و ماهیتا هیچ نسبتی با هدف بعثت همه انبیا که قیام به قسط و قطع ید ظالمان است، ندارد- جایگزین آن شود!
2- اما به نظر میرسد گوینده این سخنان و بسیاری دیگر، در منظر اندیشه و مبانی، حرف چندانی برای گفتن نداشته و این سخنان، یا نوشته نویسندگان سخنرانیهاست و یا حرفهایی از سر هیجان و گرمکننده مجلس. اگر چنین است، باید از آن عبور و تطبیق با آموزهها را در رفتار و سیره عملی افراد دنبال کرد.
3-عده زیادی از مردم جهان، نمیتوانند به عمق و کنه اندیشه پیامبر مکرم اسلام پی ببرند و در عوض، برای داشتن حیاتی بهتر و والاتر، در عمل به سیره و روش پیامبر اکرم(ص) تاسی کردهاند. این موضوع منحصر به مسلمانان نیست و در تاریخ افراد متعددی بودهاند که ظاهرا نسبتی با اسلام نداشتهاند ولی در عمل، مکتب حیاتبخش پیامبر عظیمالشان اسلام را، راه نجات دانسته و براساس آن الگوی جاوید، به قیام برای منافع ملت خود برخاستهاند. ویژگی این افراد- فارغ از مبانی فکری آنها- مدل رفتاری خوبی است که نشات گرفته از راه انبیا، از خود به یادگار گذاشتهاند. مثلا، مشهور است که «گاندی» رهبر استقلال هندوستان از دست استعمارگران انگلیسی، مردی سادهزیست بوده و با زندگی بسیار زاهدانهای در حد مردم عادی و فرودست، عمر خود را سپری کرده است. او از نخستین کسانی بود که کالاهای انگلیسی و بیگانه را تحریم کرد تا در سایه آن، برای مردم کشورش، شغل و رفاه ایجاد کند. گاندی که تاریخ هند و جهان از او به نیکی یاد میکند، یکی از مهمترین و اصلیترین مبانی اسلام یعنی عدم اعتماد به دشمن را سرلوحه امور دیپلماسی خود قرار داد و با این روشها توانست خدمتی بزرگ و تاریخی به مردم خود بکند. طبیعتا گاندی در تاریخ گاندی شد چون خودش بود، ادای کسی را در نمیآورد. اگر او هم مثلا برای بازدید از یک کارخانه در قلب دهلی یا یک بیمارستان در فلان ایالت محروم و نیازمند هند، در مقابل چشم کارگران و مردم مستضعف، سوار بر یک خودروی انگلیسی میشد و از داخل خودروی زرهی، برای مردم و فقرا دست تکان میداد، اکنون کسی به نیکی و احترام از او یاد نمیکرد.
4- اکنون معلوم شد که برخی حرفها، نه مبنای اندیشهای دارد و نه حتی به لحاظ رفتاری، منطبق با موازین است. پس چرا برخی افراد اصرار به تکرار آن دارند!؟ این امری بدیهی است که در جهان امروز، تطبیق یک حرف با نسخه اصیل مکتب اسلام، کار چندان سختی نیست و هر کس میتواند در چند ثانیه تطبیق یا تضاد آن با تعالیم اسلام را کشف کند. تطبیق یک رفتار با رفتار پیشوایان دین و حتی نامداران ارزشمند تاریخ هم دشوار نیست. پس دلیل اصرار به این موارد چیست!؟ بسیاری معتقدند این امور، چیزی جز حاشیهسازی برای گریز از پاسخگویی نیست. کمتر جایی را میتوان پیدا کرد که مسئولان و متولیان اجرایی آن، به جای پاسخگویی به انواع و اقسام تعهدات و وعدهها و نیازهای مردمشان، یکسره در کار نظریهپردازی و تئوری بافی باشند! این دست سخنان به مردم و به شنوندگان آن پیام بدی را مخابره میکند! این سخنان میگوید؛ «از ما انتظار گشایشی نداشته باشید! برخلاف آنچه وعده دادیم، نه برنامهای در کار بود و نه اکنون در دست است!» ترجیح برخی هرچند روز یکبار، برافروختن آتشی تازه و اختلافی نوین است تا دو قطبیهای کاذب، یکی پس از دیگری و بلاانقطاع ساخته شود! دعوا و مجادلات لفظی بیفایده، فضایی درست میکند که کسی نتواند به موضوعات اصلی بپردازد! در چنین روشی، مردم اصالتی ندارند و تنها به چشم ماشین رای دیده میشوند و طبیعتاً، روشهای غربی و ناهمخوان با مبانی اخلاقی برای سرگرم کردن آنها و به قول امروزیها، سرکار گذاشتن آنها، در دستور کار قرار میگیرد. این روشها ظاهرا کارکرد انتخاباتی دارد و برخی امید دارند که از این نمد کلاهی بسازند. اما نمیتوان جامعهای را که پر از مطالبه و پرسش است، برای همیشه با این روشها سرگرم کرد. بالاخره جامعه خواهد پرسید که برجامی که گفته میشود برای 188 کشور جهان منفعت داشته است(!) برای ما چه ارمغانی آورد!؟ برجامی که چرخ سانتریفیوژهای ما را متوقف و قلب نماد آن را پر از سیمان کرد، چه کارکردی برای چرخ اقتصاد داشت؟ چه کسی مسئول «خسارت محض»ناشی از عدم لغو تحریمهاست!؟ برنامههای صد روزه و ششماهه، در هزارمین روز دولت، چه برای مردم به ارمغان آورد که نه تنها شغلی ایجاد نکرد، هر پنج دقیقه یک ایرانی شاغل را بیکار میکند!؟ مردم میبینند قریب دوماه از سال گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد و نمیدانند آن آفتاب درخشان به کجا میتابد؟!
- روزهای خوش نفت ایران در «پسا برجام»
محمدعلی خطیبی کارشناس انرژی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
صنعت نفت کشورمان زیر سایه اجرایی شدن برجام و برچیده شدن تحریمها، این اواخر روزهای شلوغی را سپری کرده است. در این مدت، مدام سرمایهگذارانی از اروپا، آسیا و حتی آفریقا به تهران میآمدند تا بررسی کنند که چگونه میتوانند پیش از دیگر رقبای خود، بلیت ورود به صنعت نفت کشور را دریافت کنند. این رقابت میان شرکتهای برتر نفتی جهان تقریباً در 36 سال گذشته بیسابقه محسوب میشد اما در دو روز اخیر با برگزاری بیست و یکمین نمایشگاه بینالمللی نفت، گاز، پالایش و پتروشیمی تهران این ابراز علاقهمندی و مذاکره برای همکاری با ایران به اوج خود رسید و فضای نمایشگاه امسال را متفاوت از سالهای قبل کرد. چراکه این نخستین نمایشگاه صنعت نفت ایران است که بعد از اجرای برجام و برچیده شدن تحریمها علیه ایران برگزار میشود و سرمایهگذاران خارجی معتقدند که نباید هیچ فرصتی را برای از سرگیری همکاریهای نفتی با ایران از دست بدهند. رشد ٣٠ درصدی تعداد کشورهای شرکتکننده و ٦٤ درصدی حضور شرکتهای بینالمللی نسبت به سالهای گذشته بخوبی گویای این واقعیت است که نوید دهنده روزهایی بهتر برای صنعت نفت ایران نیز هست.
امسال ٨٨٠ شرکت مهم از 40 کشور دنیا در نمایشگاه حضور یافتهاند که البته اهمیت این آمار را نه در افزایش حضور شرکتها، بلکه در تنوع یافتن ملیت شرکت ها نیز باید جستوجو کرد. شرکتهای بزرگ نفتی از اروپا و امریکا نظیر زیمنس آلمان، لوک اویل و گازپروم روسیه، «لینکولن الکتریک» امریکا، «او. ام. وی» اتریش و سایپم (ایتالیا) که در سالهای گذشته از حضور در ایران خودداری میکردند و حتی در نمایشگاههای نفت ایران نیز حاضر نمیشدند تا مبادا به جرم همکاری با ایران تحریم شوند، اکنون آزادانه در نمایشگاه امسال غرفه زدهاند و در حاشیه نمایشگاه با مقامات ایرانی دیدار میکنند. از سوی دیگر مانند سالهای اخیر غالب شرکتکنندگان چشم بادامیهای آسیای شرقی بویژه چینیها نیستند و یک توازن میان نمایندگان کشورهای حاضر در نمایشگاه برقرار شده است که به عقیده من معنی این اتفاق چیزی جز تقلیل ایران هراسی در دنیا نمیتواند باشد. البته نمیتوان نادیده گرفت که در شرایط فعلی هنوز برخی شرکتهای خوشنام نفتی از تحریمهای امریکایی هراس دارند و در مذاکرات خود با ایران دست به عصا راه میروند اما در مجموع مهمترین دستاورد بیست و یکمین نمایشگاه نفت تهران را شاید بتوان همین تغییر و بهبود وجهه سیاسی ایران در جهان دانست.
به هر حال، نمایشگاه محلی است که شرکتکنندگان سعی میکنند در رقابت با یکدیگر توانمندیهای خود را در آن عرضه کنند و در نمایشگاه امسال با توجه به شرایط خاص ایران، این رقابت پررنگتر است. اما در این خصوص یک نکته مهم برای ایران وجود دارد که مقامات کشور باید با دقت و هوشمندی ویژهای با آن برخورد کنند. برخی شرکتها در نمایشگاه نفت تهران شرکت میکنند تا بتوانند سهمی از بازار وسیع ایران را تصاحب کنند اما برخی از آنها، کشور را به هدف اصلی خود یعنی«جذب سرمایه و انتقال فناوری» که شعار نمایشگاه امسال نیز هست، نمیرسانند.
بنابراین، بیست و یکمین نمایشگاه مقدمات خوبی برای رایزنیها در نخستین سال پس از اجرای برجام فراهم کرده است اما قطعاً برای شکلگیری همکاریهای آتی کافی نیست و نباید انتظار داشته باشیم که در پایان کار این نمایشگاه در نوزدهم اردیبهشت شروع همکاریهای جدی با شرکتهای خارجی رقم بخورد. این موضوع نیازمند دقت نظر بیشتری است. باید بدانیم برای اهداف کوتاه مدت و بلند مدت صنعت کدام شرکتها میتوانند شریک خوبی برای ما باشند و همکاریهای جدید، کشور را به بازاری برای تولیدات آنها تبدیل نکند. البته این موضوع به مفهوم قطع خرید هر نوع کالای مورد نیاز صنعت از خارج کشور نیست، بلکه منظور از آن هدفمند کردن روابط است. به هر حال ایران دارای بازار بزرگی است که در این برهه از زمان باید از آن بدرستی حفاظت کرد.