آن حضرت در كنار در اتاق فاطمه(س) ايستاده و طلوع وجود حسين(ع) در افق جهان را انتظار ميكشيد. هنگامي كه جهان را به نور وجودش نور باران ساخت و براي آفريدگارش سجده كرد، پيامبر، حسين را در آغوش گرفت و متفكرانه بر او نگريست و گريستن آغاز شد. و به حسين(ع) ميفرمود: «... حسين جان! به راستي كه بر من گران است...گران». تولدي كه با غم همراه است؛ ولادتي كه پيامبر را كه در عالم خلقت از او بالاتر نيست ملتهب ميكند. روزي كه براي پيامبر بايد فرحبخش باشد،اما اينگونه سوز و گداز!
پس از روي دست و آغوش پيامبر، گاهي شانه فرشته وحي جايگاه او بود و گاهي شانه و دوش و سينه پيامبر. پيامبر گاهي او را روي دستان مقدساش ميگرفت تا در برابر ديدگان نظارهگر بوسهبارانش كند و گاهي بالا ميبرد تا همه بنگرند و موقعيت او را دريابند. خداوند خلقتش با نور محمدي آغاز شد سپس نور حسين از نور محمدي جدا شد، حال جديدي بهخود گرفت و رنگي جديد به عالم زد. آري اين وابستگي و پيوند پيامبر با نور حسين از اول خلقت بود. بهخاطر همين، پيامبر تاب جدايي از او را ندارد. ميخواهد عالم او را بشناسدو براي همين از اول ولادت شروع ميكند.
كسي كه پيامبر چنين عاشق او است چه خوب معشوقي است! انگار از ابتدا قبل از اينكه پا به اين دنيا بگذارد همه در غم فراقش ناله ميزدند، همانگونه كه در زيارتماه شعبان كه از امام عصر رسيده است، ميفرمايد: كران تا كران آسمانها و آنچه در آنهاست و جاي جاي زمين و آنچه روي آن است همه و همه بر او گريستند.
آري! از آن لحظاتي كه جلوههاي خضوع و خشوع و فروتني و همدردي آفريده شد، تمامي موجودات بر او خضوع كردند.