حتی اگر سریال را 10 بار دیده باشند یا باز هم حتی اگر خود او هم آن را 100بار دیده باشد.
یعنی باید آنقدر سریال را دوست داشته باشند که هر وقت آدم برگشت و نگاهشان کرد و گفت: «ببین اینجا چهطور میشه؟» همه با صدای بلند بگویند: «نه، وااای باورم نمیشه!» یا در صحنههای خندهدار، بلندبلند بخندند و بگویند: «وااای ترکیدم از خنده!»
خب، اگر پدر و مادر، هرکدامشان اینکار را نکنند، معلوم است به تربیت نوجوان خودشان بیتوجهی کردهاند. اینطوری توی ذوق آدم میخورد و صددرصد به درسش لطمه میخورد!
حالا با این صحبتها بهتر است در مورد کنترل تلویزیون اصلاً صحبتی نکنیم. معلوم است، کنترل باید دست آدم باشد دیگر. یعنی یکجوری دستش باشد که اصلاً یک جا کنترلی بغل جیبش بدوزد یا حتی بیندازد دور گردنش. بههرحال اگر کسی نگاه چپ به کنترل تلویزیون کند، زود به روحیه و درس آدم لطمه می خورد!
البته حتماً باید به صدا هم توجه کند. یعنی یکجوری صدای تلویزیون زیاد باشد که اگر مجبور شد تا سر کوچه برود و دو تا نان بخرد، ادامهي سریال را از دست ندهد. تازه مگر همسایهها آدم نیستند که سریال به آن خوبی را از دست بدهند.
توجه: اگر کسی به شما گفت که همسایهتان مریض است، به او بگویید: سریال خوب و آموزنده برای مریض، خوب است!
تصويرگري: مجيد صالحي
ای یار قشنگ و مهربان، تلویزیون!
یک عمر کنار ما بمان، تلویزیون!
از درس و کتاب و علم، تو، ما را بس
تو خوبتری ز آب و نان، تلویزیون!
صدبار اگر ز من بپرسی از عشق
من میگویم که بیگمان، تلویزیون!