از ویژگیهای مشهود در زندگی حضرت آقا، رعایت صرفهجویی بود. ایشان به شدت از اسراف پرهیز میکردند؛ حتی در امور جزئی هم مراقب بودند؛ مثلاً در این اواخر میدیدم که ایشان یک دستمال کاغذی را چند قسمت میکنند و هر بار مقداری از آن را استفاده میکنند و دور میاندازند. شیر آب را با فشار بسیار کم باز میکردند و دربارۀ غذاها هم خیلی مراقب بودند که از بین نروند. اگر مقداری غذا میماند و خراب میشد، خیلی ناراحت میشدند. شبها سفارش میکردند که اگر چیزی در یخچال مانده است و کسی هست که احتیاج دارد به او بدهیم و نگذاریم غذا در یخچال بماند. میفرمودند: «برای بعد از این، خدا کریم است.»
اگر در خانه، اتاق بزرگی داشتیم، مقید نبودند حتماً همۀ اتاق را فرش یا موکت بیندازند. یادم هست که در خانهای مستأجر بودیم و بخشی از اتاق خالی بود، آنهم در آن زمانها که موزاییک و سرامیک برای کف خانه مرسوم نبود، بلکه کف اتاق گچ و خاک بود. این چیزها برای ایشان مهم نبود. اصلاً چیزهایی که برای مردم لازم یا ضروری به حساب میآید، برای ایشان نه لازم بود و نه ضروری. یکی از علمای تهران دربارۀ تهیۀ چوبپرده به آقا اعتراض کرد که شما میتوانید با هزار ریال برای خانهتان چوبپرده تهیه کنید. اما ایشان زیر بار نمیرفتند و معتقد بودند وقتی با میخ میشود پرده را به دیوار وصل کرد، چوبپرده برای ما ضرورتی ندارد.
برای استخاره دفتری داشتند که نام افرادی که استخاره میخواستند در آن ثبت میشد. این دفتر را خدمت آقا میآوردند و ایشان یا خودشان جواب را ثبت میکردند یا بعضی از اهل منزل برای نوشتن جواب به حاج آقا کمک میکردند. روزی کاغذهای دفتر ایشان تمام شده بود. بنده دیدم اعضای دفتر، دفترچۀ صدبرگی تهیه کردهاند. از آن دفترهایی بود که جلد مقوایی و کاغذهای مرغوب داشت. در یکی دو صفحه از آن، اسامی کسانی را که استخاره میخواستند، یادداشت کرده بودند و خدمت آقا آوردند. آقا نگاهی به دفتر کردند و وقتی استخارهها را انجام دادند، فرمودند: «این دفتر مناسب استخاره نیست. دفتری با کاغذ کاهی تهیه کنید و استخارهها را در آن دفتر یادداشت کنید.»
دفتری با کاغذ کاهی تهیه کردم. آن دفتر مرغوب هم نزد من بود. آقا یادداشتهای درسی را در دفتری یادداشت میکردند. یکبار که دفتر درسهای ایشان تمام شد، من همان دفتر مرغوب را خدمت آقا بردم. آقا بازهم جلد و کاغذ را نگاه کردند و فرمودند: «خیلی مرغوب است، دفتر متوسط معمولی بیاورید.» به آقا عرض کردم: «از این دفترها چند صدهزار تا تولید میشود و تمام افراد برای بچههایشان میخرند و آنها هم ریاضی و املا و انشا در آن مینویسند و حتی نقاشی حیوانات میکشند. آیا اگر در یکی از این صدهزار دفتر، فقه آل محمد نوشته شود، اشکال دارد؟!»
ایشان نگاهی به من کردند و دفتر را پذیرفتند. فکر کنم مبحث زکات را در آن دفتر نوشتهاند و یادداشتهای ایشان موجود است.
این رعایتها بود؛ ولی از حد اعتدال هم خارج نمیشد. یادم هست که وقتی پول محصول زراعی را برای آقا میفرستادند، ما را برای خرید پارچه به مغازه میبردند که برای تهیۀ لباس پارچه بخریم. پارچۀ بهتر را برای بچهها انتخاب میکردند و متوسط را برای خودشان برمیداشتند؛ یعنی خیلی مقید نبودند حتماً باید پارچۀ ارزان و کمکیفیت خرید، بلکه پارچۀ خوب و باکیفیت را برای ما انتخاب میکردند.