اروپاي دچار بحران مالي، با بحران يونان روبهرو شد، بعد بحران اوكراين، سپس بحران پناهجويان كه درواقع از اواخر تابستان2015 پيش آمد و حالا ماجراي انگليس و همهپرسي جدايي از اتحاديه. انگليس يكي از قدرتهاي اقتصادي و نظامي نيرومند اتحاديه اروپاست و حالا با پيش آمدن موضوع همهپرسي تابستان امسال درباره خروج از اتحاديه، اروپا ممكن است بهزودي با بحران تجزيه روبهرو شود.
از سوي ديگر، بحران بزرگي اين روزها پيش روي اروپاست و آن بحران اعتماد به اتحاديه و نهادهايي است كه در اكثر كشورهاي عضو ايجادشده. اين بياعتمادي موجب شده احزاب سياسي مليگرا و ايدههايي كه بهدنبال عدميكپارچگي اروپا هستند، احيا شوند. روند بازگشت مليگرايي به اروپا به سرعت در حال پيشروي است و اين خطرناكترين بحران در ميان بحرانهاي اروپاست چرا كه ممكن است موجب فروپاشي از درون بشود.
رهبران سياسي اتحاديه اروپا، سران دولتهاي عضو و رهبران شوراي اروپا و كميسيون اروپا، در ميانه بحران مالي اخير تصميم سرنوشتسازي گرفتند. آنها به جاي ايجاد دريچه ديد جديد براي اروپا و استراتژي براي دستيابي به اين دريچه ديد، اعتمادشان را به الگوي مديريت بحران سپردند.
مديريت استراتژيك اروپا نيازمند دادن امتيازها و انجام سازشهاي ضروري است كه بدون شك ريسكهاي سياسي براي همه اعضا دارد. اما به جاي آن، رهبران اتحاديه اروپا تصميم گرفتند بگذارند واقعيت بحرانهاي مختلف، آنها را در بربگيرد و خودشان را به جبر شرايط سپردند. اما اين رويكرد كه از دل ترس و البته زيركي نابهجا بيرون آمده، بهاي خودش را هم داشتهاست. بهاي اين رويكرد اين بود كه اكنون از نظر شهروندان اروپا، اتحاديه اروپا نهادي است ناتوان و غرق در بحرانها كه ديگر ارزش اعتماد را ندارد. اتحاديه اروپا از نظر شهروندان اروپا اكنون نهادي است كه ديگر راهحل مشكلات قديمي اين قاره بهحساب نميآيد بلكه خودش مشكلي است در ميان مشكلات.
بعد از تقريبا 6دهه همگرايي موفقيتآميز، اروپا اكنون از نظر واقعيتهاي سياسي، اقتصادي، نهادي و حقوقي زندگي روزمره به يك هويت تبديل شدهاست. اما همه شعارها و نمادهاي اروپا به ايده شكلدهنده آن و به روح آن بستگي دارد. اگر اين ايده در ميان شهروندان اروپايي و مردم اروپا بميرد، اتحاديه اروپا به پايان ميرسد. اين مرگ نه با يك انفجار كه طي روندي زجرآور صورت ميگيرد.
اين وضعيت نميتواند به اين صورت ادامه يابد. از آن گذشته، آينده قاره ما در دنيايي كه با شتاب در حال تغيير است، در خطر قرار دارد. سياست گامهاي اوليه و كوچك ديگر كافي نيست. بدون يك دريچه جديد به اروپا و رويكردي مؤثر براي مقابله با بحرانها، مليگرايان جديد و قديمي اين قاره همچنان در مسير قدرتگيري و ظهور قرار ميگيرند و كل پروژه همگرايي صلحآميز مبتني بر حاكميت قانون را به خطر مياندازند.
همهپرسي در انگليس براي خروج از اتحاديه اروپا راه را هم براي انگليس و هم براي اتحاديه اروپا بهطور كلي نشان ميدهد. نتيجه اين همهپرسي يا يك نفس راحت خواهد بود (كه اميدوارم اينطور باشد) يا كاتاليزوري كه اتحاديه اروپا را كلا ويران ميكند و براي انگليس هم البته فاجعهبار خواهد بود. اما انگليسيها هر تصميمي كه بگيرند، بحرانهاي متعدد اروپا را بايد مورد توجه قرار داد و با آن مقابله كرد.
بحران مالي تمام نشده بلكه وارد مرحله سياسي جديدي شدهاست. پرتغال، اسپانيا و ايرلند نشان دادهاند كه اكثريت دمكراتيك ديگر شيوه «درمان كن يا بمير» را در زمينه سياستهاي رياضتي تحمل نميكنند. بحران يونان هم كه دوباره دارد به نقطه جوش ميرسد.
يورو ممكن است دوام نياورد. با وجود نشانههايي از بهبود اقتصادي نسبي در كشورهاي حوزه يورو، شكاف ميان آلمان و اكثر كشورهاي ديگر حوزه يورو رو به گسترش و عميقشدن است. ديگر صحبت از همگرايي بيشتر در زمينه اتحاد پولي نيست. مدتهاست كه چنين صحبتي در ميان نبودهاست.
روشن است كه اگر يورو شكست بخورد، كل پروژه اروپا هم با آن شكست ميخورد. رهبران اروپا ميدانند كه يورو هنوز در مقابل بحران مصون نيست و با وجود پيشرفتهاي فني كه طي بحران قبل بهدست آمد، همچنان آسيبپذير است. تا وقتي توافق بزرگ و جديدي ميان آلمان و ديگر كشورهاي حوزه يورو بهدست نيايد، يورو هرگز در مقابل بحران مصون نخواهد شد. در عمل اين به معني اصلاح حوزه يورو براساس همگرايي سياسي عميقتر است.
همين وضعيت براي طرح همگرايي امنيتي، حفاظت از مرزهاي خارجي و اصلاح سياست اروپا در مقابل پناهجويان هم صادق است. در اين موارد هم رهبري سياسي مؤثر مستلزم آن است كه ديدگاه جديدي براي يك اروپاي متحد در قرن 21ايجاد شود. بايد به اين پرسشها پاسخ داده شود كه اروپاي متحد در قرن 21چه چيزي بايد ارائه كند، از چه چيزي بايد تشكيل شود و چه نهادها و قدرتهايي نياز دارد.
دليلي ندارد كه اروپا از اين بحرانها بترسد. اين بحرانها باعث پويايي ميشوند و فرصتي براي اتحاديه اروپا فراهم ميكنند كه رو به جلو برود و قدرتمندتر شود اما به اين شرط كه بدون ترس از ريسكهاي سياسي مرتبط با آن، با اين بحرانها روبهرو شويم و مقابله كنيم.
وقتي انگليسيها نظرشان را در همهپرسي تابستان امسال دادند، اروپا بايد پاسخش را آماده كند، با شجاعت و با ايده و راهحل واقعي. مليگرايي پاسخ بحران نيست. تنها اروپاييهاي واقعي ميتوانند يك آينده صلحآميز و پر از موفقيت را تضمين كنند.