او مدتي بود كه در خواب همسرش را با لباس سفيد ميديد كه سعي داشت پيغامي را به او برساند.اوايل سال76 ماموران پليس پايتخت در جريان قتل زني در خانهاش قرار گرفتند و راهي قتلگاه شدند. قرباني زني جوان بودكه با ضربات چاقو به قتل رسيده بود. همسايهها از صداي گريههاي بيوقفه پسر كوچك اين زن، احتمال داده بودند براي آنها اتفاقي افتاده، وارد خانه شده و پس از ديدن جسد غرق در خون زن جوان موضوع را به پليس اطلاع داده بودند. در آن زمان جسد به پزشكي قانوني انتقال يافت و از آنجا كه همسر مقتول ناپديد شده بود فرضيه جنايت از سوي او قوت يافت.
كارآگاهان در ادامه تحقيقات خود پي بردند كه اين زن و شوهر با وجود داشتن 2پسر 7 و 2ساله مدام با هم درگيري داشتند بهطوريكه همسايهها بارها صداي دعوا و زد و خورد آنها را شنيده بودند. شكي براي تيم جنايي وجود نداشت كه مهدي، شوهر اين زن عامل جنايت است اما او پس از قتل همسرش، به طرز مرموزي ناپديد شده بود و هيچكس از سرنوشت او اطلاعي نداشت.
- 19سال بعد
كارآگاهان در اين پرونده جنايي، نتوانستند ردي از متهم بهدست آورند و به يقين رسيدند كه او از كشور خارج شده است. به اين ترتيب مشخصات اين مرد فراري در اختيار اينترپل قرار گرفت اما بازهم سرنخي از او بهدست نيامد. درحاليكه هيچ ردي از مهدي در دست نبود چند روز پيش اين مرد تحت تعقيب كه حالا 50سالگي را رد كرده است به اداره پليس پايتخت رفت و پس از گذشت 19سال از جنايت، خود را تسليم كرد. وي گفت كه در سال76 بهعلت اختلافات خانوادگي همسرش را به قتل رسانده و به اروپا گريخته بود.
- دلتنگي و عذاب وجدان
پرونده اين مرد براي انجام تحقيقات در اختيار قاضي ايلخاني بازپرس شعبه هشتم دادسراي جنايي تهران قرار گرفت. مرد ميانسال روز گذشته درخصوص جزئيات جنايتي كه 19سال قبل رقم زده بود، گفت: من و همسرم 2 پسر داشتيم اما مدام با هم درگير بوديم. اصلا با هم تفاهم نداشتيم و از تربيت بچهها گرفته تا يك خريد جزئي با هم اختلاف داشتيم. روز حادثه باز هم بهخاطر اختلافاتي كه داشتيم جر و بحثمان شد.
درگيري كه بالا گرفت بهشدت عصباني شدم. در اوج عصبانيت بودم كه چاقويي برداشتم و به او ضربه زدم. قصد كشتن او را نداشتم، همهچيز در يك لحظه اتفاق افتاد. بهخود كه آمدم ديدم همسرم خون آلود روي زمين افتاده است. وحشت كرده بودم، از خود بيخود شده بودم و در چنين شرايطي از خانه فرار كردم.
وي ادامه داد: ديگر ترسيدم به خانه برگردم. همان روز راهي مرز عراق شدم. با پرداخت پول به قاچاقچيان به سختي خود را به تركيه رساندم. مدتي در تركيه بودم و پس از آن به كشور دانمارك رفتم. پس از آنكه در آنجا دادگاهي شدم اقامت دانمارك را گرفتم. در آنجا با اجاره آپارتماني به تنهايي زندگي ميكردم و شغلم اين بود كه در آموزشگاهها زبان فارسي درس ميدادم.
اين در حالي بود كه من سالها قبل زماني كه ايران بودم در روزنامههاي مختلف مطلب مينوشتم و نويسنده بودم. هيچكس از اعضاي خانوادهام نميدانست كه من دانمارك هستم و در اين مدت جرأت نميكردم كه به كسي حتي به پسرانم زنگ بزنم و احوالشان را بپرسم.
مرد ميانسال ادامه داد: يك سال گذشته دلتنگي پسرانم بدجور زندگي مرا مختل كرده بود. از سويي مدام همسرم به خوابم ميآمد. لباس سفيد پوشيده بود و انگار ميخواست پيغامي به من برساند. بعد از ديدن اين خوابهاي آشفته عذاب وجداني كه از قتل همسرم داشتم بيشترشد. تعبير خوابهايم اين بود كه همسرم ميخواست به من بگويد كه خودم را معرفي كنم و پيش پسرانم برگردم. همين خوابهاي آشفته، عذاب وجدان و دلتنگي پسرانم باعث شد كه بليت هواپيما بگيرم و به تهران برگردم. متهم پس از اقرار به قتل همسرش با قرار قانوني در اختيار پليس آگاهي پايتخت قرار گرفت.