رسانهها يكي از حوزههاي مهم فرهنگسازي و تبادل دانش هستند و در عصر جديد و ظهور رسانههاي نوين، اين رسالت مهمتر و حساستر هم ميشود؛ به خصوص بايد يادمان باشد كه تغييرات فناوري اطلاعات، آنقدر سريع و تند است كه حالا ديگر جز همين رسانههاي نوين، رسانههاي ديگر مجال زماني بيشتري براي فرهنگسازي ندارند و سرعت تحولات آنقدر بالاست كه زمان براي انتشار يك كتاب يا ساخت يك فيلم، گاهي باعث ميشود تا اين عناصر مهم فرهنگسازي در دورههاي گذشته، از تحولات عقب بمانند و نتوانند نقش فرهنگسازي خود را با توجه به تغييرات به درستي ايفا كنند.
در واقع ما در يك شرايط آشفته به لحاظ بازار اطلاعاتي به سر ميبريم و اين اتفاق، تنها متوجه جامعه ايراني نيست و اتفاقي بينالمللي است كه تمام جوامع را درگير خود كرده. چنين تغييراتي سريع، حتي آموزش و فرهنگسازي و برقراري مقررات از طرف مديران هم، گاهي از تغييرات عقب ميماند و سيستم تغيير لحظهاي فناوري نوين آنچنان متغير است كه چنين برنامهريزيهايي را هم پشتسر ميگذارد و مقررات و آموزشها هم از آنها دورتر و قديميتر ميشود.
در چنين شرايطي بهترين نحوه مديريت، مديريت آتشنشاني است؛ مديريتي كه اين امكان را ميدهد تا در لحظه و به سرعت، به اتفاقها و تغييرات واكنش نشان داد و براي وضعيت پيشآمده فرهنگي، مديريت و عملكردي صحيح و بهجا داشت. چنين مديريتي هم نيازمند افرادي خلاق و توانمند است كه خود از اين دانش و فناوري نوين، به اندازه كاربران آگاهي داشته باشند و در واقع در همراهي با جريان با مديريت خلاقانه چارهجويي كنند.
بازهم اين روش و راهحل تنها مختص ايران نيست و در عرصه بينالملل و در ديگر جوامع توسعهيافته يا روبه توسعه، تنها راهحل ميتواند همين مديريت آتشنشاني باشد. هرچند همين راهحل هم با توجه به سرعت تغييرات راهحلي صددرصدي و قطعي نيست و شايد در آينده نزديك و با توجه به تغييرات راهحلهاي ديگر بهتر و مناسبتر باشند. حالا و در چنين شرايطي، وزيرارتباطات از مطبوعات و صدا و سيما ميخواهد تا براي فرهنگسازي در فضاي مجازي با مديران و نهادها همكاري كنند.
در اين درخواست دو نكته مهم ناديده گرفته شده است؛ اول اينكه با مديريت از بالا به پايين و به دليل همان سرعت تغييرات فناوري نوين، مديريت فرهنگي فضاي مجازي با برنامهريزيهاي از پيش تعيين شده، چندان موثر به نظر نميرسد. نكته ديگر هم اين است كه در شرايط فعلي رسانههاي رسمي در ايران، مطبوعات و رسانههاي سنتي همچنان تلاش ميكنند تا مرجعيت خود را حفظ كنند و نسبت به صدا و سيما، اطمينان و اعتماد عمومي را جلب كنند؛ اين اتفاق نه به معناي ديده شدن صددرصدي است و نه به معناي ناديده گرفتن. اما در تجربههاي مختلف در سال اخير، به طور مثال انتخابات، ديدهايم كه حتي فضاي مجازي چند قدم جلوتر از رسانههاي سنتي حركت كرده و حتي موثرتر واقع شده است.
همين دو نكته كافي است تا بدانيم شبكههاي مجازي جلوتر از رسانههاي رسمي حركت ميكنند و كارايي بيشتري دارند و دايره حركت رسانههاي رسمي محدودتر شده و با اين شرايط، مديريتي با نگاه از بالا به پايين، جوابگو نيست و نميتواند از پس فرهنگسازي در فضاي مجازي بربيايد. شايد راهحل چنين شرايطي، درك دقيق اتفاق و تغييرات فناوري است و كنار گذاشتن نگاه مديريت سنتي. بهترين راهحل ميتواند اين باشد كه هر نهاد رسمي يا غير رسمي و هر رسانهاي و هر آن كسي كه نسبت به اين شرايط احساس مسووليت ميكند، در جهت ارتقاي دانش و سواد رسانهاي كاربرها قدم بردارد و چگونگي مواجهه با دنياي مجازي را آموزش دهد. به جز اين محدوديتها، راهكارها و برنامهريزيها با نگاهي محدودكننده يا نگاه مديريتي از بالا به پايين، راهكار مفيد و موثر نيست.
- اعتماد