تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۴:۰۰

خانه فیروزه‌ای > همه می‌دانیم که با درگذشت بزرگان، نام و یادشان نمی‌میرد و رد پایشان از میان نمی‌رود و یادشان از خاطره‌ها محو نمی‌شود که به تعبیر استاد سخن، سعدی شیرازی «مرد نکونام نمیرد هرگز».

نشانه‌ي دوام ياد امام خميني را بارها و بارها در رفتار و سخنان هم‌ميهنان، از مردم عادي گرفته تا نويسندگان، شاعران و هنرمندان ديده‌ايم.

اين بار فرصتي است تا از دريچه‌ي چشم چند تن از شاعران تاجيكستان به امام و ارتحال ايشان نگاهي بيندازيم و بندهايي از اين شعرها را بخوانيم.

 

  • ای دوست کجایی تو؟

 

تفسیر نماز شب شد قصّه‌ي گیسویت

پیچید چو عطر گل، در شهر هیاهویت

در باد سواری هست، آوازه‌ي یاری هست

محراب دعای ما شد قبله‌ي ابرویت

ای دوست، کجایی تو؟ داغیم برای تو

بگذار به رقص آئیم با دف-دفی  هو-هویت...

 

محمدعلي عجمي، شاعر تاجيك

 

 

  • آتش سینا

 

برگوش دل از غیب ندا می‌آید

که این مرد زکوی کربلا می‌آید

این مرد که در سینه دل بینا داشت

در نخل وجود، آتش سینا داشت

عشقش به درون سینه‌ي ما جا داشت

زین روز فراقش دل ما غوغا داشت

 

ميرزا يوسف فاضل، شاعر تاجيك

 

  • پر از مهتابي گل‌ها

 

شكوفه‌ي روح

باراني آمدي

توفاني رفتي.

باراني آمدي از دريچه‌ي سبز آيه‌ها

با تبسم طلوع

و نگاه آبي ملكوت.

...به ايران روحم

شكوفه‌هاي انقلاب عارفانه پاشيدي

افق تخيل مرا

پر از مهتابي گل‌ها

و كوكبي بال‌هاي شه‌پركانه كردي.

ای ساکن سپیده باران ازل!

غریبی اشکم را

مي‌گريم

در فراق امواج توفاني گل‌ها...

 

دارا نجات، شاعر تاجيك