روزها طولاني است و انسان بنده خدا. و چه چيزي جز طولاني بودن روزهاي روزه ميتواند فاصله مولا و عبد را كوتاه و كوتاهتر كند. و چه چيزي جز گرم بودن روزهاي روزه ميتواند گرماي ارتباط بين مولا و عبد را بيشتر و بيشتر كند.
جسمِ انسان در روزه اين روزهاي طولاني و گرم، بيرمق ميشود، تحليل ميرود، بيجان ميشود، سوي چشمها ميرود، رگهاي موجود در سر دردناك ميشوند انگار سيستم خونرساني بدن مختل شده باشد، دستها و پاها بيحس ميشوند و اين جسم ضعيف و ضعيفتر ميشود.
گاه ميتواند براي خود لحظه مرگ را تجسم كند؛ لحظهاي كه جسم بيرمق ميشود و تحليل ميرود و بيجان ميشود و...
در اين اثنا اگر كسي بخواهد مرگش شهادت باشد بايد چكار كند؟شهيد چرا شهيد است؟
شهيد با هر كم شدنِ رمقش، لقاء را در خود زنده ميكند و چيزي جز رسيدن به مولا را نميخواهد. سختيها را كه به جان ميخرد هيچ؛ در آن حين به فكر آب خوردن همرزمش است.
اين همان زماني ست كه غريزه حيواني انسان به صفر ميرسد و آنچه متجلي ميشود نه از روي اراده جسماني و گذر كردني و از بينرفتني فرد كه از روي اراده روحاني و وجودي وي است؛ همان ارادهاي كه جز خير و جز زيبايي هيچ گزينه ديگري را نميتواند انتخاب كند. شهيد كسي است كه زمان ضعيف شدن جسمش به لقاءالله ميرسد.
لقاءالله، فتح اراده روح بر اراده جسم است. روزه اين روزهاي طولاني، بهانهاي است براي شهيد شدن. وقتي جسم ضعيف ميشود و اعصاب ضعيف ميگردد، طبيعتِ انسان ميخواهد محبتش را به اطرافيان كم كند، حال و حوصله سر و كله زدن با ديگران را نداشته باشد، با بچهها بازي نكند و با تشر و بيتوجهي با آنها برخورد كند.
وقتي جسم ضعيف است اما فطرت انسان ميخواهد همچنان محبتش را به ديگران دريغ نكند، همچنان با ديگران با مهر رفتار كند، همچنان به كارها و برنامهها و مطالعاتش برسد. پيروز شدنِ فطرت بر طبيعت، پيروزي خون بر شمشير است. و هر كه اين سبك زيبا را براي زندگياش انتخاب كند، آيا ميشود كه با ثارالله (عليهالسلام) محشور نشود؟!