مرضيه برومند که به مناسبت سالروز تولدش 17 خرداد ماه با خبرنگار سینمایی ایسنا،گفتوگو میکرد، سخنانش را اینگونه ادامه میدهد: خوشحالم جمعی هم که کنار من بودهاند، هر کدام به نوعی در کار خود موفق شدهاند. آنها ادامه منطقی من هستند.
کارگردان «شهرموشها» یادآور میشود: گاهی در خیابان میشنویم داد میزنند و میگویند: برو پیرزن! مگر پیرزن فحش است؟! فکر میکنند پیرمرد یعنی انسان فهیم و حکیم و خیلی دانشمند اما پیرزن فحش است! در حالی که اینطور نیست. پیرزن هم مثل پیرمرد خیلی خوب است اگر فهیم و دانا باشد. از خانمها هم میخواهم این هم سن و سالشان را پنهان نکنند که کلمهای مانند پیرزن به فحش تلقی نشود.
او اضافه میکند: خوب است که آدم هر چه سناش بالا میرود، اطرافش پر از ردههای سنی مختلف باشد. خوشحالم با جوانان دمخورم.
برومند میگوید: در سالیان گذشته مخصوصا 10، 15 سال گذشته هر وقت محبت مردم را به خودم میبینم، حس میکنم به قول قدیمیها عاقبت بخیر شدهام و این موضوع باعث رضایت و خوشحالیام میشود. هر چند آدم آرمانگرایی هستم و دوست داشتم برای جامعه روزگار بهتری را میدیدم.
او هم مانند همه هنرمندان دیگر آرزو دارد پروژههای ناتمامش را سر و سامان بدهد و میگوید: دلم میخواهد پروژههای نیمه کاره را زودتر تمام کنم چون هر چه میگذرد، توانایی جسمیام کمتر میشود و باید بپذیریم در کار ما توانایی جسمی هم به اندازه توانایی روحی و ذهنی مهم است. روزگاری چندین شب بیخوابی را تحمل میکردم اما حالا حتی اگر یک شب هم نخوابم، روز بعدش حالم خوش نیست.
میپرسیم روز تولدش بیشتر به چه فکر میکند و توضیح میدهد: روز تولدم هم خیلی با روزهای دیگر تفاوتی نمیکند. به همان چیزهایی فکر میکنم که هر روز به آنها میاندیشم. اما آدم هر چه به انتهای عمرش نزدیک میشود، فکر میکند زمان کمتری برای برآوردن آرزوهایش دارد و بیشتر به زمانهایی که از دست داده است، میاندیشد. این اواخر بارها گفتهام مدام ارزش عمرم برای خودم بیشتر میشود. حالا نسبت به 30 و 40 سالگی بیشتر قدر هر روز و هر لحظه عمرم را درک میکنم. اما ای کاش شرایط جامعه و امور فرهنگی هم طوری بود که مدیران هم ارزش عمر ما را بیشتر میدانستند. گاهی برای شنیدن یک جواب «بله» یا «خیر» ساده یک سال باید منتظر باشیم و حس میکنیم عمرمان تلف میشود و زمانمان را از دست میدهیم.
کارگردان «شهر موشها» و «مربای شیرین» به موضوع دیگری هم اشاره و اضافه میکند: همه فکر میکنند آدمها از بالا رفتن سنشان ناراحت میشوند به طوری که سن و سال خانمها به شوخی قدیمی، کهنه و جانبدارانهای تبدیل شده و میگویند سن خانمها را نمیشود گفت! این شوخی بیشتر از طرف آقایان مطرح میشود. اما خود من هرگز از بالا رفتن سنم ناراحت نمیشوم. مهم این است که آدمها چه زن و چه مرد از زندگیشان رضایت داشته باشند و فکر کنند توانستهاند شناسنامه قابل قبولی از خود به جای بگذارند. چه خوب است که آدم با بالا رفتن سناش به طور نسبی از گذشتهاش راضی باشد.
میپرسیم پروژههای ناتمامش چیست، همان پروژههایی که آرزو دارد آنها را به انجام برساند؟ و او توضیح میدهد: بعضی از آنها اصلا قابل اجرا نیست. مثلا چند سال پیش با نغمه ثمینی سریالی نوشتیم به نام «تاکسی سرویس پریان» روایتی امروزی از افسانههای ایرانی بود که مسائل روز را با افسانههای قدیمی پیوند زده بود و میخواستیم آن را برای بچهها بسازیم. اما هرگز بودجه ساخت آن در تلویزیون تأمین نشد. تا اینکه بعدها دیدیم فیلمی هالیوودی با بازی مریل استریپ و با همین موضوع ساخته شده است. بنابراین حالا هم اگر بخواهیم این مجموعه را بسازیم، میگویند کپی است.
بازیگر نمایش «افرا» به پروژه دیگری هم اشاره میکند؛ مجموعهای تله فیلم با الهام از قصههای ایرانی که به سیمافیلم ارائه کرده اما در رفت و برگشتهای بسیار بینتیجه مانده است.
برومند خاطرنشان میکند: بعد میگوییم چرا مورد تهاجم فرهنگی قرار میگیریم؟! تهاجم از سوی خودمان انجام میشود. ما هیچوقت به طور متمرکز روی افسانههای ملیمان کار نکردهایم در حالی که کسانی مانند برادران گریم یا اندرسون قصههای فولکلوریکشان را بازنویسی کردهاند و میبینیم که چقدر مورد استفاده قرار میگیرد اما در کشور ما این اتفاق به طور درستی انجام نشده است و البته تلاشهایی از سوی صمد بهرنگی انجام شده است.
او که دبیری جشنواره تئاتر عروسکی را بر عهده دارد، ادامه میدهد: به همین دلیل بزرگترین مشکل ما متن است. نمایشنامه درست و درمان کم داریم بویژه در حوزه عروسکی که باید تخصصیتر هم باشد. در حالی که افسانههای ملی یا ادبیات کهنمان مانند آثار سعدی، نظامی، مولانا، عطار، سهروردی و ... ذخیره بسیار خوبی برای جبران این کمبود هستند. همه جای دنیا این آثار خیلی مورد استفاده است اما در کشور خودمان بیشتر کوششهای پراکندهای روی آنها انجام شده است و میبینیم که کارگردانهای ما ترجیح میدهند به جای کار کردن روی این متون، سراغ متنهای خارجی آماده بروند چون راحتتر است.
کارگردان «خونه مادر بزرگه»،«قصههای تا به تا» و « مدرسه موشها»در ادامه صحبتش میگوید: خیلی دلم میخواهد نظمی به کار بچههای عروسکی بدهم. در حال حاضر نیروهای زیادی داریم که هر یک در جایی هدر میروند. سیستم آموزشیمان هم نیازمند ارتقاء و بازنگری است. در گزینشها باید دقت بیشتری بشود تا کار عروسکی از حالت کاردستی بیرون بیاید و به طور جدی مورد توجه قرار بگیرد.
مرضیه برومند در بخش دیگری از گفتگویش با ایسنا با لحنی شیطنتآمیز ادامه میدهد: خیلی به طالعبینی اعتقادی ندارم اما میگویند خردادیها دو شخصیتی هستند. من معمولا خیلی مهربانام ولی بعضی وقتها بد عصبانی میشوم و باید مراقب این ویژگیام باشم. هر چند روی مهربانم خیلی زود به عصبانیتم چیره میشود.
او می گوید: خدا کند من هم مثل خانم میرهادی (توران میرهادی نویسنده برجسته ادبیات کودک و بنیادگزار و مسئول طرح فرهنگنامه کودکان و نوجوانان،) بشوم؛ همان اندازه دوست داشتنی، سنگین، باوقار و نازنین و چه خوب است آدم تا وقتی هست، مردم دوستش بدارند و احترامش را داشته باشند.
برومند دربارهی حسرتها و آرزوهایش هم میگوید: هیچ حسرت یا آرزوی شخصی ندارم. همه آرزوهایم جمعی است. برای کشور و جامعهام روزگار بهتری میخواهم.
او ادامه میدهد: دوست دارم تا وقتی زنده هستم، دنیای بهتری را تجربه کنم. روزهایی را ببینم که مردم به خاک، هوا، درخت و تمام خوبیهایی که خداوند آفریده، احترام میگذارند.
و بعد با همان لحن دوستداشتنی و شیطنتآمیزش اضافه میکند: کمی فضولم، دلم میخواهد ببینم بعد از من دنیا چه میشود؟ آیا آرامش برقرار خواهد شد؟ عدالت محقق میشود؟