شما هم ميتوانيد سؤالات خود را در اين مطلب با دكتر جون در ميان بگذاريد. دكتر جون آمادهي پاسخگويي به همهي همهي سؤالات شماست.
سؤال: سلام دکترجون. من یک نقشهی گنج دارم که نشان میدهد جایی در کنار دریا زیر یک تخته سنگ، صندوقچهي گنجی پر از طلا، زمرد، الماس و جواهرات هست. اگر همراه من بیایی که همهجا را بگردیم و کمکم کنی گنج را پیدا کنیم، قول میدهم نصفش را به تو بدهم!
جواب: سلام ناخدا، راستش تصور من اين بود که دورهی گنجها و نقشههایشان تمام شده است. امروز دیگر خیلی از چیزهایی که دنبالش هستیم، در اینترنت راحتتر از دنیای بیرون پیدا میشود. بیشتر ثروتهای دنیا هم در همین دنیای اطلاعات انباشته شده است و این گنجها واقعیتر از طلا و جواهرات هستند.
جناب ناخداي گنججو! طلا و جواهرات بهکار من نمیآید. اگر گنجت میتواند آلودگی هوای تهران را کم کند، سردردهای مرا بهخاطر دیدن صحنههای جنگ در تلویزیون خوب کند یا باعث شود که من دوباره جوان بشوم و بتوانم از خانه تا مدرسه یکنفس بدوم یا سرعت اینترنت را دهبرابر کند یا باعث شود که بستنی خامهای چاقم نکند، اصلاً همین امروز به هر سمتی که تو بگویی بهراه میافتیم!
در داستانها معمولاً کسانی که دنبال گنج هستند عاقبتبهخیر نمیشوند. اگر شانس بیاورند و زنده به محل موردنظر برسند، متوجه میشوند که قضيهي گنج سرکاری بوده یا یادداشتی پیدا میکنند که در آن نوشته شده: در ضلع جنوب غربی میدان شوش (کنار آن آقایی که گوجهسبز و آبآلبالوي تقلبي میفروشد) درختی هست که زیرش گنجی پنهان شده!
و البته یکچیز دیگر، بیشتر ناخداها در داستانها و فیلمها ناقلا هستند و بهمحض پیداشدن گنج، شریکان و همراهانشان را به دریا میاندازند و غذای کوسهها میکنند.
البته من شک دارم که طعم یک دکتر گوشتتلخ حتی بهعنوان پیشغذا با مزاج كوسهها سازگار باشد، ولی چون شنا بلد نیستم، ترجیح میدهم بهجای سفر با کشتی، سوار دوچرخهام بشوم و سرکار بروم تا هم هوا کمتر آلوده شود و هم باد گرم تابستانی به صورتم بخورد و از گردش در خیابانها و تماشای آدمها لذت ببرم.