طنز > عبدالله مقدمی: بعضی از این بچه‌ها را دیده‌اید؟ عین دیوانه‌ها توی کوچه فوتبال و قایم باشک و بالابلندی بازی می‌کنند؟ اصلاً آدم بدش می‌آید. یعنی انگار که هیچ بازی‌ای بلد نیستند.

تازه وقتی آدم بهشان می‌گوید که «آخه این چه وضعیه؟ مگر شما پلی‌استیشن و ایکس باکس بلد نیستید؟» برمی‌گردند و به آدم می‌گویند: «اینا که گفتی چی هستند؟!»

-«این‌ها چی هستند؟ یعنی شما نمی‌دانید این‌ها چی هستند؟ پس چه‌طور سر خودتان را گرم می‌کنید؟ لابد با همین بازی‌ها!» آن‌وقت آن بچه‌ها به آدم می‌خندند که «خب معلومه دیگه باسکول!»

یعنی یک لحظه فکر کنید؛ آدم برود یک بازی بکند که کلی خسته بشود و عرق کند و پایش بوی گربه مرده بگیرد! حالا بوی پا هیچی؛ مشکل آدم نیست. اما خستگی‌اش را چه‌کار کنیم؟

اصلاً آدم مسابقه‌ي فوتبال می‌بیند، نفسش می‌گیرد چه برسد که بخواهد بازی کند! حیف نیست به‌جای بازی بکش بکش توی پلی‌استیشن، آدم برود بالابلندی بازی کند؟!

یا چه کاری است که به‌جای این‌که آدم رونالدو و مسی را بکِشد توی تیم خودش و همه‌ي دنیا را ببرد و قهرمان بشود، برود خودش با پاهای خودش فوتبال بازی کند؟ تازه ممکن است آن وسط یکی هم پیدا بشود که به آدم لایی بزند.

آن‌وقت با آبرو و حیثیت ازدست رفته چه‌کار می‌شود کرد؟ لابد هیچی. حالا آبرو به‌کنار، ابرو چی؟ یعنی یکهو ناغافل آدم بخورد زمین و ابرویش بشکند و خون بیاید... خووووووون وای از تصورش هم حال آدم بد می‌شود!

اما موقع بازی رایانه‌ای آدم باید فضای ورزشگاه، یا میدان جنگ و یا محل دعوا را قشنگ بازسازی کند. یعنی وقتی گل زد یا یک غول زد! یک‌طوری جیغ بزند که همسایه‌ي بالایی یک سکته‌ي ناقص و همسایه‌ي روبه‌رویی دو تا سکته‌ي کامل بزند!

یادتان باشد که موقع بازی‌های رایانه‌ای تنها عضله‌ای که باید خیلی کار کند، حنجره‌ي آدم است.

 

تصويرگري: مجيد صالحي

 

نه حال دویدن نه احساس و شور

نه غوغا و شادی نه حس سرور

نشینم به کُنجی و رایانه‌ام

شود صبح و شب یار و هم‌خانه‌ام

به پیکار غول و پی گنج من

چه‌قدر (ای خدا!) می‌برم رنج من!

به زحمت (دو پشتی فقط پشت خویش)

فشاری دهم من به انگشت خویش

لقد گر به گربه نزد پای من

ببین بازی توپ فیفای من

ته رخت‌خوابم چه گل‌ها زدم

دو تا را به سر، پنج تا پا زدم

چه خمیازه‌ها هی به بازی کشم

شدیداً چنین بنده در ورزشم