بچه هايي كه آماده ورود به دانشگاه ميشوند يا هنوز دبيرستاني هستند. برخيشان تازه اول دبيرستان را تمام كردهاند. اينها به عنوان نوجوانهاي امروز با نوجوانهاي ديروز و جوانهاي امروز تفاوتهاي محسوس و قابلتوجهي دارند. زماني كه بهنظر خيلي دور نميآيد صحبت از دغدغهها و خواستهاي متفاوت دهه شصتيها بود، حالا دهه هشتاديها همه را غافلگير كردهاند.
نوجوان هايي كه امروز از كنشها و واكنشهايشان متعجب ميشويم و باورمان نميشود كه اينها ديگر بچه نيستند. خيليها دربارهشان از توصيفاتي استفاده ميكنند كه به نظر منصفانه نميآيد. به عنوان فيلمسازي كه دغدغه طبقات مختلف جامعه را داشته و كوشيدهام با تحقيق و پژوهش دغدغهها و مسائل نسلهاي متفاوت را تحليل و بررسي كنم بايد به اين نكته اشاره كنم كه دهه هشتاديها اغلب از سوي والدين، مربيان و كلا بزرگسالان، چنان كه بايد درك نشدهاند.
در مواردي كانون خانواده، آن محيط امن و سرشار از تفاهم و همدلي نبوده و برخي پدر و مادرها اصلا توجهي به فرزندانشان نداشتهاند. عدهاي تصور ميكنند همين كه نيازهاي مادي فرزندانشان را تامين كنند، كافي است. بعضيها هم كه اصلا الگوهاي مناسبي براي بچههايشان محسوب نميشوند.
حتي در نهادهاي آموزشي هم ما در مواردي به نيازهاي نسل امروز نميتوانيم پاسخ مثبت بدهيم. اولين تصوري كه به محض رخ دادن يك اتفاق ساده در مورد نسل نوجوان و جوان به ذهن برخي ميرسد اين است كه اينها هنجارشكن هستند. متاسفانه انگشت اتهام خيلي زود به سمت اين نسل كشيده ميشود.
همه نهادها و افرادي كه هنگام شكلگيري بچه ها به وظايفشان عمل نكردهاند، وقتي اتفاقي رخ ميدهد همه مدعي ميشوند. واقعيت اين است كه دهه هشتاديها ما را با حضورشان غافلگير كردهاند. به جاي برخورد سلبي ابتدا بايد سعي كنيم آنها را درست بشناسيم و با دغدغه ها و مسائلشان آشنا شويم. آنها از سياره ديگر نيامدهاند بلكه بچههاي خود ما هستند كه در شناخت، درك و آموزششان غفلت كردهايم. بايد از تخاصم ميان نسلها به تفاهم نسلها برسيم و اين تنها از طريق شناخت و آگاهي امكانپذير است.
نويسنده و كارگردان سينما