اژدها وارد ميشود مرا بيشتر ياد فيلمهاي آمريكاي لاتين و مكزيك مياندازد و بهنظرم فيلم، نوعي كلاژ از اين نوع فيلمهاست كه در خارج از ايران ساخته ميشود. مانيحقيقي بهعنوان كارگردان فضايي بهكار برده و لوكيشن و داستان را بهگونهاي ايراني كرده اما باز هم بهعنوان تماشاگر وقتي صحنههاي فيلم را ميبينم، جزء به جزء مرا ياد فيلمهاي خارجي مياندازد كه به نوعي ايراني شدهاند.
ذهنيت در طراحي صحنه فيلم كاملا غيرايراني است و كارگردان سعي دارد فضايي غيرواقعي را براي تماشاگر خود واقعي جلوه بدهد. در اين فيلم از موقعيت و فضاي جزيره قشم استفاده شده و كشتي بزرگي كه در گل نشسته است. اين ميتواند يك فضاي خاص در ذهن تماشاگر ايجاد كند. عنصر واقعيت در فيلم وجود ندارد اما تمام تلاش كارگردان نشان دادن يك واقعيت است و تلاش دارد با استفاده از همه ابزارها يك دروغ را به تماشاگر بقبولاند. البته ميتوان اين را يك امتياز براي فيلم تازه حقيقي دانست.
كارگردان حتي با استفاده از چند چهره معروف و آشنا براي مخاطبان و مستندسازي ابتدايي در فيلم تلاش در باورپذيري قصه ميكند كه شايد تا جايي هم همين كار باعث شود تماشاگر داستان را بپذيرد و تا پايان در سالن نمايش بماند. با اين حال، نبايد تماشاگر ايراني را دستكم گرفت. براي من، تماشاگر بسيار مهم است و اگر فيلم توانسته فروش خوبي داشته باشد، بهطور حتم تماشاگران آن را پسنديدهاند و اين بسيار قابلاحترام است.
پرفروش بودن اژدها وارد ميشود را هم بايد يك امتياز براي كارگردان دانست. البته يك تصور هم وجود دارد و آن اينكه تماشاگر به واسطه اكران «50كيلو آلبالو» ساخته قبلي كارگردان، كنجكاو ديدن فيلم تازه او باشد. تماشاگر ميتواند با رفتن به سينما و ديدن اژدها وارد ميشود، به تماشاي يك داستان غيرواقعي بنشيند كه كلاژي از سينماي آمريكا و مكزيك است.
- نويسنده و منتقد