دنيا، همان وقتي علي را از دست داد. كه از برابري و برادري دست كشيد و عدالت را در كام خوشاشتهاي بوروكراسيها و نطاقيهاي نامردمي، به صلابه كشاند! ترور عدالتهاي علي كه تازگي ندارد!تبعيض و شكاف طبقاتي، ضد توحيد و زمينهساز كفر و كافري است و همه حرف و حديث مولا، در موضعگيري صريح و شفاف راهبردياش، دو كلمه بيش نيست:
«از كجا آوردهاي؟!» و «از كجا آمدهاي؟!» «از كجا آوردهاي» يعني اينكه چرا ديگران و همه مردمان ندارند و در بهترين اوضاع ممكن، در سياهبختيها و شوربختيهايشان ميلولند اما تو به اندازه هزاران هزار شهروند و همميهن ديگر، بيآنكه آب در دلت تكان بخورد، از همه امكانات همهجاگير بهره ميگيري و هيچكس را هم به هيچ نميانگاري و هيچ خدا و خلقي را هم تحويل نميگيري؟
و «از كجا آمدهاي» يعني آنكه تو با چه سابقه و كاركردي، يكباره پيدايت شده است و اكنون بنا داري كه معيار و ميزان كوچك و بزرگ هم باشي و گزينششان هم بكني و تعيين بكني كه چه كسي حق دارد بماند و چه كسي بايد از دور خارج بشود؟!!... او از آن «برابري»و «برادري»اي سخن ميگويد كه نزد ويژهخواران و استثمارگران و انحصارطلبان و استعمارگران، چيزي جز يك تعارف و شعار انتخاباتي پوپوليستي نيست او حكومت را هدف نميداند بلكه ميزان و معيار ريشهاياش- تنها و تنها- حقخواهي و احقاق حقوق مردم است. خدا انديشي، شناسنامه مولاست و دادگري و دادخواهي، زندگينامهاش. در نگاه و ديدگاه او، هيچكس- در هيچ صنف و طبقهاي از جامعه- نبايد و حق ندارد امتياز و سهم بيشتري از خدا و دادههاي همگانياش را مطالبه كند و به نام خود، سند بزند.
جامعهاي كه از دست دادگري ميگريزد، سرنوشت محتوم و مقدرش، چيزي جز يتيمي و سردرگمي و بيبرنامگي و آوارگي و زورگيري نميتواند بود؛ «توسعهاي كه در عدل هست، در هيچ رويكرد ديگري يافت نميشود و آن كس كه از دست عدالت به تنگ ميآيد، بايد مطمئن باشد كه در تنگناي ظلم، به درد و داغ و بيچارگي بيشتري دچار خواهد آمد!»[نهجالبلاغه، خطبه15]
بلبشوي اجتماعي- سياسي، بلبشوي اقتصادي- فرهنگي را هم به دنبال دارد. عدالت، زيربناي تنظيم و توليد آرامش و آسايش مردمي است. توسعه منهاي عدالت، نامعادلهاي براي نوشتن ناپايداريهاست. توسعه منهاي عدالت، عين فروپاشي است!
- شاعر وپژوهشگر ديني