همشهری آنلاین: عملیات انتحاری در ترکیه، آرامش در ایران و ... از جمله موضوعاتی بودند که روزنامه‌های شنبه-۱۲ تیر- در ستون سرمقاله‌شان به آن پرداختند.

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«تروريسم داخلي» نوشت:

هفته‌نامه تايم در تحليل چرايي وضعيت به وجود آمده براي تركيه ناشي از ترورهاي اخير به چهار نكته اشاره كرده است. بحران سوريه و دخالت بدون انديشه و تامل اردوغان در اين بحران؛ مشكل كردهاي تركيه و به تبع آن ترك‌هاي عراق و سوريه كه هنوز به نام ترك كوهي معرفي مي‌شوند و تا كنون در حد مطلوبي امكان جذب در جامعه تركيه را پيدا نكرده‌اند؛ پديده و مساله داعش كه بنيادگراترين نيرويي است كه در اين سال‌ها شاهد آن بوده‌ايم و بالاخره وضعيت ژئوپولتيك تركيه را به عنوان چهار عامل كليدي در فهم اتفاقات اين كشور معرفي كرده است. ولي به نظر نمي‌رسد كه اين عوامل به تنهايي براي فهم اقدامات تروريستي پياپي در تركيه كفايت كند. مساله تا حدي به سياست‌هاي كلان دولت حزب اعتدال و توسعه تركيه مربوط مي‌شود. سياست‌هايي كه به‌شدت تناقض‌آميز است.

اردوغان و حزب او درصددند كه از يك سو رهبري سياسي جهان اسلام را به دست آورند، به همين دليل به سرعت در پي حمايت از بهار عربي در مصر و تونس و ليبي برآمدند، و وقتي هم به سوريه رسيدند، گويي كه آن حكومت آماده سقوط در دامان آنكارا است، در نتيجه به سرعت خواهان استعفاي بشار اسد شدند و آستين‌هاي خود را براي حمايت از اسلام‌گرايان معترض بالا زدند. پيش از آن هم با ارسال كمك به غزه‌اي كه تحت محاصره اسراييل بود، و كشته شدن برخي از نيروهاي مردمي تركيه در حين ارسال اين كمك‌ها به دست كوماندوهاي اسراييل، محبوبيت اردوغان هم در كشورش و هم در جهان اسلام در اوج بود. ولي اين سياست در بطن خود حاوي تعارضاتي جدي بود. چرا كه اين فقط يك رويه سياست تركيه بود و چشم ديگر تركيه به اتحاديه اروپا و عضويت در آن و هم‌پيماني با ناتو بود، در حالي كه اين دو سياست با يكديگر و به طور مشخص حمايت از تندروهاي اسلامي با گرايش به غرب تطبيق نداشت. به علاوه بحران سوريه و عراق در قالب مورد نظر تركيه پيش نمي‌رفت و نمي‌توانست هم مطابق نظر آنان باشد. بنابراين ترك‌ها و اردوغان به سرعت دچار تناقضات سياسي خود شدند. ابتدا در مصر و هنگامي كه با كودتاي سيسي عليه محمد مرسي مخالفت كردند، دچار بحران شدند. سپس نحوه همكاري و همراهي آنان در سوريه با غرب دچار مشكل شد.

در عراق و در قضيه كوباني با تناقض ديگري در زمينه كردها مواجه شدند. از موضوع ضديت با اسراييل طرفي نبستند. در قضيه يمن دنباله‌روي عربستان شدند. در قضيه ساقط كردن هواپيماي روسي و كشتن خلبان آن دچار نوعي توهم شدند و اقتصاد و سياست تركيه را دربست در بحران فرو بردند. اقدامات تروريستي تندروها در اروپا بار سنگيني را به آنان وارد كرد. ولي زمان براي مقابله با تروريست‌ها در تركيه از دست رفته و دير شده بود، زيرا با وجود قدرت زياد ارتش و نيروهاي امنيتي تركيه، تروريست‌ها از سال‌ها پيش از آزادي عمل كافي در تركيه برخوردار بودند و توانستند جا پاي محكمي در آنجا براي خود ايجاد كنند. در واقع تركيه تبديل به تالار بورس تروريسم شد. سه نفري كه در جريان حمله اخير به فرودگاه تركيه كشته شدند از داغستان، قرقيزستان و ازبكستان بودند. كشورهايي كه قرار بود مردم آنجا زير چتر تمدن تركيه بزرگ قرار گيرند، و با آزادي تمام در تركيه فعاليت مي‌كردند، غافل از اينكه آنان بيش از آنكه مجري اهداف اردوغان و حزب عدالت و توسعه باشند، مجري اهداف خود هستند و به همين دليل هنگامي كه سياست‌هاي ترك‌ها به بن‌بست رسيد، و در پي تغيير سياست برآمدند، ترورهاي ضد تركيه نيز آغاز شد. 

پرسشي كه در اينجا مي‌توان طرح كرد اين است كه چرا اقدامات مشابه و در اين اندازه در اردن يا كويت و امارات متحده، قطر و حتي عربستان انجام نمي‌شود؟ در حالي كه نيروهاي امنيتي تركيه بسيار قوي هستند. پاسخ اين است كه تروريست‌ها از پنج سال پيش در تركيه لانه كردند و آزاد بودند و نيروهاي امنيتي تركيه كاري به آنها نداشتند، به اميد اينكه آنان عليه همه باشند جز تركيه. ولي طبيعي است كه اگر تركيه بخواهد حمايت خود را از آنان قطع كند، به سرعت واكنش نشان خواهند داد. اتفاق مشابهي كه پيش از اين در پاكستان و در حمايت از طالبان رخ داده بود.

برقراري روابط با اسراييل و نيز عذرخواهي از روسيه و پوتين نمونه روشن تغيير سياست از سوي اردوغان است. كافي است كه به چند ماه پيش مراجعه كنيم و به ياد آوريم كه اردوغان چگونه عليه روسيه موضع گرفت و خشم پوتين را برانگيخت، و امروز چگونه نامه عذرخواهي مي‌نويسد. ولي مشكل اينجاست كه نيروهايي كه از چند سال پيش در تركيه با فراغ بال فعاليت مي‌كردند، و تغييرات اخير را در سياست تركيه نمي‌پسندند، و به نفع خود نمي‌دانند، در برابر آن واكنش نشان مي‌دهند و نيروهاي امنيتي تركيه نيز قادر نيستند كه به راحتي با آنان مبارزه كنند، زيرا اين نيروها از وراي مرزهاي تركيه به آنجا نمي‌آيند، بلكه از مدت‌ها پيش در آنجا زندگي كرده‌اند و جزيي از محيط تركيه شده بود. اين مشكلي است كه پيش از اين در پاكستان بوده و اكنون عربستان هم البته به نسبت كمتري با آن مواجه است. چرا كه منشأ تروريسم براي آنان داخلي است. همچنان كه حتي در اروپا و امريكا نيز تروريست‌ها در اصل ريشه و منشأ داخلي داشتند و دارند و نه ريشه خارجي.

  • مصدق یا ابتهاج بن‌بست از دو سو

احمد غلامی . سردبير در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:

ابوالحسن ابتهاج و محمد مصدق هیچ‌کدام انقلابی نیستند. تلاش آنها معطوف به اصلاح است، اصلاح از درون ساختارهای دولت. اصلاحات ابتهاج درون‌زا می‌ماند؛ اما اصلاحات مصدق مهارنشدنی است، در پوست خود نمی‌گنجد و ناگزیر می‌خواهد پوسته‌اش را بشکند تا به بیرون بیاید. مصدق در دوران مبارزه‌اش برای اصلاح دولت به‌خصوص ملی‌‌کردن شرکت نفت با دوگانه‌ای متضاد روبه‌رو است. از یک‌سو تلاش می‌کند وفاداری‌اش را به گفتمان نظام شاهنشاهی حفظ کند و از طرف دیگر درصدد رفع موانع و کاستی‌هاست؛ اما تغییرات مصدق و به‌سرانجام‌رساندن آنها، دگرگونی جدی در گفتمان‌های رایج را طلب می‌کند. از‌این‌رو دیگِ سیاستش دائم می‌جوشد.

مصدق به موقعیتی پرتاب می‌شود که خودش هم انتظار آن را نمی‌کشد. به‌همین‌دلیل علی‌رغم میلش کم‌کم از اصلاحات درون‌زا فاصله می‌گیرد و هرچه از مصلح دولتی‌بودن دور می‌شود، بیشتر به قامت خالق امر سیاسی درمی‌آید و به مردم نزدیک می‌شود و هم‌زمان دولتش را آبستن تغییرات انقلابی می‌کند و مردمی كه دور و بر او شکل می‌گیرند، مترصد کلامی‌اند تا وضعیت را دگرگون کنند. مصدق سیاست‌مداری نابهنگام است که اين نابهنگامی حتی خودش را نیز غافلگیر می‌کند. كساني چون خلیل ملکی و حسین فاطمی، هر‌کدام وجهی از این وسوسه‌های انقلابی مصدق‌اند؛ اما آنچه دست‌و‌دل مصدق را می‌لرزاند، دشمنان بی‌شمارش نيست...

 ...بلكه نگرانی برای از‌دست‌دادن پیروزی‌های به‌دست‌آمده است و بازگشت به مدار صفر درجه سیاستِ سترون ایران. مصدق دیگر با گفتمان رایج بیگانه شده و اگرچه تن به انقلاب نمی‌داد، دریافته بود که دیگر با این گفتمان ناسازگار است. تبعید مصدق درواقع تولد دوباره‌اش بود.

بازگشت به تاریخ و مرور اینکه آیا مصدق توان دگرگونی‌های اساسی در ساختارهای دولت را داشت، یک بحث است و اینکه آیا این تغییرات ماندگار می‌شد و نتیجه می‌داد، بحث دیگری است. به این مسائل هنوز هم نمی‌توان پاسخ قاطعی داد؛ زیرا امر تجربه‌ناشده‌ای است که پاسخ آن در دل تاریخ نامکشوف باقی می‌ماند؛ اما با قاطعیت می‌توان گفت، مصدق فاعل سیاست نبود. او خالق سیاست بود. حضوری نابهنگام داشت که وضعیت سیاسی تازه‌ای خلق مي‌کرد. مصدق توان سیاست بود، برعکس ابتهاج که نه توان سیاست، كه فاعل سیاست بود. ابتهاج فاعل تغییرات جدی در ساختارهای بانکی و برنامه‌ریزی‌های کلان اقتصادی در همان گفتمان رایج زمانه خودش بود و نمی‌خواست کردارهای حکومتی را که بر گفتار‌هایش چفت‌و‌بست شده بود، بشکند. قادر به این کار هم نبود. او فاعل مصلحی در دل نهاد حکومتی بود؛ ملی‌گرایی دولتی و اصلاح‌طلبی حکومتي. ابتهاج یک‌ چیز را خوب می‌دانست. می‌دانست چه می‌خواهد، درست برعکس مصدق که می‌دانست چه نمی‌خواهد. ابتهاج شیفته کینز، اقتصاددان و معمار دولت رفاه بود.

در قدم اول می‌خواست نظام پولی کشور را سروسامان بدهد تا اختیار چاپ اسکناس در دست بانک ملی و دولت ایران باشد. از‌این‌رو با بانک شاهنشاهی (بانک ایران و انگلیس) سرشاخ می‌شود و از طريق راهکارهای قانونی و حقوقی، فعالیت این بانک را محدود می‌کند. مهم‌ترین اقدام او در اين زمينه خارج‌کردن چاپ اسکناس ایران از دست این بانک است. او بانک شاهنشاهی را ناگزیر می‌کند تا به تعهدات یک بانک خارجی که با سرمایه سپرده‌گذاران ایرانی اداره می‌شود، پایبند باشد. از اقدامات مؤثر دیگرش اصرار به نظارت بر مبادلات و معاملات ارزی توسط بانک ملی است. دومین گام ابتهاج پی‌ریزی «سازمان برنامه» است. سازمانی برای سروسامان‌دادن به اقتصاد آشفته ایران. اقتصادی که تنها منبع درآمد آن نفت است و کدام دولت و حکومتی حاضر است این درآمد را از ید اختیار خود خارج كند و آن را به دیگری بسپارد تا قانون‌مند شود و حساب‌وکتاب داشته باشد. ابتهاج تلاش می‌کند که به این مهم دست یابد.

سازمان برنامه را تشکیل مي‌دهد و برنامه‌ریزی اقتصادی را با دعوت از مشاوران بانک جهانی پول آغاز می‌کند. اینکه ابتهاج موفق می‌شود یا نه و چه اقداماتی انجام می‌دهد چندان مهم نیست. مهم این است که او حکومت و دولت ایران را متوجه این نکته می‌کند که بدون برنامه‌ریزی اقتصادی ادامه حیات سیاسی هر دولتی ناممکن است. ابتهاج برعکسِ مصدق تکنيسین دانش و قدرت است و بر آن است تا حکومت ایران را با دنیای مدرن آشتی دهد و بیش از آنکه پروای مردم را در سر داشته باشد، دغدغه مدرن‌شدن دولت و حکومت را دارد. کار ابتهاج در ایجاد سازمان برنامه ستودنی است. شايد او تنها کسی بود که می‌توانست این کار را عملی سازد؛ فردي ملی‌گرا که صرفا به منافع ملی‌ می‌اندیشيد، سودای قدرت سیاسی در سر نداشت و پیشنهاد شاه را برای نخست‌وزیری رد کرد و به دلیل خصيصه‌هاي فردی‌اش تمایلی به ثروت‌های بادآورده نداشت. ابوالحسن ابتهاج می‌دانست چه می‌خواهد، او فاعل سیاست بود، پس در پوست خود می‌گنجید. اگرچه او نیز قربانی دشمناني مشترک با مصدق شد: آمریکا، ‌انگلیس و غارتگران وطنی.

این یک موقعیت خاص تاریخی است: دو نفر با خصايص منحصر‌به‌فرد، با دشمنانی مشترک، این‌چنین از یکدیگر جدا و دورافتاده باشند. دو اصلاح‌طلب با دو موقعیت و رویکرد متفاوت که می‌توانستند در کنار یکدیگر قرار گیرند؛ اما مصدق به دلیل سوءظن تاریخی‌اش، به ابتهاج چندان خوش‌بین نبود. هرچند به او احترام بسیاری می‌گذاشت. در این دوران ابتهاج تلگرافی از صندوق بین‌المللی پول دریافت مي‌كند. از وی درخواست شده بود تا به‌عنوان مشاور رئیس کل «آی‌ام‌اف» به واشنگتن برود. ابتهاج دلش می‌خواست به ایران بازگردد. طی تلگرافی به حسین علاء که وزیر دربار بود خواسته‌اش را گفت. جواب وزیر دربار روشن بود. مصدق علاقه‌ای به بازگشت ابتهاج نداشت؛ اما از اینکه چنین مقامي در صندوق بین‌المللی پول به ابتهاج پیشنهاد شده، بسیار خوشحال بود. گناه مصدق نبود که دست رد به سینه ابتهاج زد.

این اتفاق را شرایط سیاسی آن روزگار رقم زده بود. مصدق، اصلاحگری از درون بود که گفتارش دیگر در چارچوبِ اصلاحات از درون نمی‌گنجید، باید دست به دگرگونی اساسی می‌زد. تا پایان نیز مصدق با این کششِ انقلابی گفتمان خود درگیر بود و با اينكه قريب به دو دهه انقلاب را به تأخير انداخت، با انقلاب کوچکش توانست موتور انقلاب بزرگ را ربع قرن بعد روشن کند. مصدقِ نابهنگام انقلابی و ابتهاجِ عاری از انقلاب، هر دو قربانی يك سیاست واحد شدند. شاه به یوجین بلیک، رئیس بانک جهانی که به ایران آمده و همراهِ ابتهاج میهمان شاه بود، گفت: «می‌دانید چرا ما ابتهاج را از بانک ملی کنار گذاشتیم؟ این دولت شما [آمریکا] بود که به ما وعده داد در صورت برکناری او یک وام صد‌‌میلیون‌دلاری به ما پرداخت خواهد کرد. ما این کار را کردیم؛ اما حتی یک دلار هم دریافت نکردیم»*‌

  • پای داعش را به ایران باز نکنید

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

1- قبل از ورود به موضوع اصلی، تأکید بر این نکته ضروری است که آنچه در یادداشت پیش‌روی آمده است، یک «هشدار جدی» درباره خطری است که می‌تواند برای تمامی مردم ایران فاجعه‌آفرین باشد. بنابراین انتظار آن است که رئیس جمهور محترم در بررسی ماجرا و ابعاد آن به شانتاژها و هیاهوی این و آن توجه نکنند و موضوع را برپایه مستندات آن ارزیابی فرمایند. این تأکید از آنجا ضرورت دارد که یک جریان آلوده و بدسابقه، در هماهنگی با آن سوی آب‌ها، اصرار دارد هر نقد خیرخواهانه و هشدار دلسوزانه را به حساب مخالفت با دولت بنویسد و با این ترفند، موضوع را از میدان بررسی و چاره‌جویی خارج سازد. در این میان، عاقلانه‌ترین راه بررسی مستقل و مستند موضوع خواهد بود. مخصوصاً اگر مسائل مهم و تعیین کننده‌ای نظیر برنامه‌ریزی حریف برای باز شدن پای تروریست‌های داعش به کشورمان در میان باشد.

2- چند روز قبل، یکی از تیترهای اصلی صفحه اول کیهان را به توافق نهایی بانک مرکزی با «سازمان بین‌المللی مبارزه با پولشویی» و «کارگروه ویژه اقدام مالی» این سازمان -FATF- اختصاص دادیم و با عنوان «فروش اطلاعات بانکی در برابر وعده نسیه» به بخش‌هایی از آسیب‌های جدی این توافق در عرصه اقتصادی اشاره داشتیم.

امروز اما، در پی آنیم که به خطرناکترین بخش از توافق یاد شده که زمینه‌سازی برای باز کردن پای داعش به جمهوری اسلامی ایران است و به آن توجه نشده است، بپردازیم. بدیهی است که هیچ یک از مسئولان محترم نظام حتی در دوردست‌ترین افق ذهن خویش هم اهل کمترین تسامح با تروریست‌های تکفیری نیستند، ولی اگر توافق با FATF به گونه‌ای تدوین شده باشد که به آن اشاره خواهیم کرد، نتیجه طبیعی آن در گام اول؛ تضعیف توان نظامی و قدرت بازدارندگی ایران اسلامی است و اعزام تروریست‌های تکفیری که از ابتدا، نیز برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران راه‌اندازی شده‌اند، در گام‌های بعدی صورت خواهد گرفت! بخوانید!

3- «اتحادیه بین‌المللی مبارزه با پولشویی» یک سازمان همکاری میان دولت‌هاست که باهدف مبارزه با پولشویی تشکیل شده و مقابله با انواع فعالیت‌های غیر قانونی در عرصه اقتصاد را، از اهداف اعلام شده خود می‌داند. اعضای این سازمان را کشورهایی تشکیل می‌دهند که از مراکز مالی و اقتصادی مهم جهان تلقی می‌شوند. وظیفه این سازمان، بررسی فعالیت اقتصادی کشورها و اعلام نظر درباره سلامت اقتصادی و فعالیت مالی آنهاست و این که آیا کشور مزبور محل مناسب و قابل اعتمادی برای روابط تجاری و یا سرمایه‌گذاری هست یا نه؟

FATF در سال 2007 جمهوری اسلامی ایران را به اتهام حمایت از تروریسم و کمک‌های مالی به گروه‌های مقاومت در فهرست کشورهایی قرار داده بود که نظام مالی بین‌الملل را تهدید می‌کنند! و به سایر کشورها درباره «ریسک بالا»ی معامله و برقراری روابط تجاری و یا سرمایه‌گذاری در ایران هشدار داده بود! کارگروه اقدام ویژه FATF توضیح داده بود که ایران و کره‌شمالی  دو کشوری هستند که بالاترین ریسک مالی و سرمایه‌گذاری در جهان را دارا می‌باشند.

4- هفته گذشته، بانک مرکزی با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که با سازمان بین‌المللی مبارزه با پولشویی و «کارگروه ویژه اقدام مالی» آن -FATF- به توافق رسیده است. بیانیه بانک مرکزی درباره جزئیات این توافق توضیحی نمی‌دهد. از سوی دیگر، سازمان مورد اشاره، مفاهیمی نظیر پولشویی، تروریسم، پول کثیف و... را در بستر استانداردهای نظام سرمایه‌داری و استکباری تعریف کرده و بارها دیده شده که همین استانداردها را هم به میل و دستور نظام سلطه جهانی تغییر داده است. بنابراین اولین پرسش از دولت محترم و بانک مرکزی آن است که آیا در تعریف تروریسم و پول کثیف و... با کارگروه FATF به نقطه نظر مشترکی رسیده‌اند؟ چرا که در نگاه رسماً اعلام شده آنها، حزب‌الله لبنان، سپاه قدس، حماس، جهاد اسلامی، انصارالله و همه نیروهای مقاومت که برای حفظ و حراست از سرزمین‌های آباء و اجدادی خود با قدرت‌های استکباری و نظام‌های دست‌نشانده آنها درگیر هستند، «تروریست»! نامیده می‌شوند! و حال آن که تعریف ما از تروریسم با تعریف سازمان یاد شده، نه فقط مشترک نیست، بلکه یکصد و هشتاد درجه تفاوت نیز دارد. بنابراین اگر تعریف حریف از تروریسم را پذیرفته باشیم، باید برای برقراری روابط تجاری با کشورهای غربی، نه تنها از حمایت حزب‌الله لبنان و جهاد اسلامی و سایر نیروهای مقاومت دست بکشیم، بلکه از تولید موشک‌های بالستیک و تأمین بودجه سپاه قدس نیز خودداری کنیم!

5- شواهد موجود حکایت از آن دارند که FATF در تعریف خود از «تروریسم» کمترین تغییری نداده است و همچنان اعلام می‌کند حمایت یک کشور از گروه‌هایی که سازمان ملل آنها را در لیست گروه‌های تروریست قرار داده است می‌تواند روابط تجاری و سرمایه‌گذاری با آن کشور را دارای ریسک بالا و تهدیدی علیه نظام مالی جهان معرفی کند. از این روی و با توجه به نگاه سازمان ملل به نیروی قدس، حزب‌الله و سایر نیروهای مقاومت بدیهی است که این سازمان حمایت از حزب‌الله و فعالیت سپاه قدس را برهم زننده صلح و آرامش منطقه و حمایت از تروریست‌ها بداند و بر همین اساس FATF عادی شدن روابط تجاری و اقتصادی ایران با سایر کشورها را فقط در صورتی امکان‌پذیر معرفی کند که جمهوری اسلامی ایران حمایت از حزب‌الله و سایر نیروهای مقاومت را متوقف ساخته و از فعالیت سپاه قدس دست بکشد!

همین دو روز قبل «اریک شولتز» سخنگوی کاخ سفید رسماً اعلام کرد «ایران باید از حمایت حزب‌الله که یک گروه تروریستی است(!) دست بکشد. حمایت از این گروه باعث ایجاد مشکل برای این کشور در بازارهای بین‌المللی است»! سخنگوی کاخ سفید در ادامه با استناد به نظر FATF گفت «عاملان مالی و تجاری و سرمایه‌گذاران حاضر نیستند با کشوری تجارت کنند که برای تروریسم تأمین مالی می‌کند»! و دهها نمونه دیگر از همین دست که اشاره به فهرست آن نیز به درازا می‌کشد.

6- خب! حالا باید از دولت محترم پرسید که آیا توافق انجام گرفته با FATF دست کشیدن ایران اسلامی از حمایت حزب‌الله و سایر نیروهای مقاومت و متوقف کردن فعالیت نیروی قدس را شامل نمی‌شود؟! اگر چنین است چرا کشورهای تشکیل دهنده سازمان مبارزه با پولشویی کماکان بر تروریست بودن حزب‌الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی فلسطین اصرار می‌ورزند و فعالیت نیروی قدس را مصداق حمایت از تروریسم می‌دانند؟! پاسخ این پرسش حتی اگر دولت محترم همچنان بر محرمانه بودن این توافق اصرار داشته باشد نیز به وضوح قابل درک است و آن، این که اگر توافقی صورت پذیرفته باشد- که صورت پذیرفته است- و چنانچه لازمه  این توافق دست کشیدن جمهوری اسلامی ایران از حمایت حزب‌الله و فعالیت نیروی قدس باشد! صد البته بدیهی است که جمهوری اسلامی ایران هرگز به این خواسته قدرت‌های استکباری تن نمی‌دهد و حاشا که مردم شریف و مظلوم این مرز و بوم اسلامی را دست بسته تسلیم آمریکا و متحدانش کرده و عرصه کشور را به تاخت و تاز تروریست‌های آمریکایی-اسرائیلی داعش و سایر گروه‌های تکفیری تبدیل کند. و اما...

7- اکنون و همین حالا باید به این پرسش که برخی از جریانات آلوده در داخل کشور و در هماهنگی کامل با دشمنان بیرونی مطرح می‌کنند پاسخ داد. پرسش مطرح شده این است که «مگر حمایت از حزب‌الله لبنان و نیروهای  مقاومت و ادامه فعالیت نیروی قدس سپاه چه اندازه اهمیت دارد که مجبور باشیم روابط اقتصادی و تجاری خود با کشورهای غربی را فدای این حمایت‌ها کنیم؟!  در پاسخ باید گفت؛ نه فقط شواهد و اسناد موجود بلکه اعتراف  صریح مقامات آمریکایی و اروپایی کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که گروه‌های تکفیری و مخصوصا داعش برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران طراحی و راه‌اندازی شده‌اند. بنابراین همه جریاناتی که به مقابله با تکفیری‌ها مشغولند و دراین راه از ایثار جان و مال و همه داشته‌های خود نیز دریغ نمی‌ورزند علاوه بر انجام یک تکلیف الهی و دفاع از مرز و بوم و مردم وطن‌ خویش، از جان و مال و نوامیس و امنیت مردم ایران نیز دفاع می‌کنند و بسیار احمقانه است اگر کمک مالی یا تسلیحاتی به آنان را-نستجیر‌ بالله-  در حد صدقه!  به آنها تلقی کنیم. بلکه تمامی آنان، مردمان پاکباز و فداکاری هستند که به امت واحده اسلامی اعتقاد دارند و از خاکریزهای پیش روی ایران اسلامی که ام‌القراء جهان اسلام است، پاسداری می‌کنند...

به نمونه‌های زیر که فقط مشتی از خروارها و اندکی از بسیارهاست توجه کنید.

الف: دو سال قبل هیلاری کلینتون، وزیرخارجه اوباما در کتاب خاطرات خود با عنوان «انتخاب‌های سخت - HARD CHOICES» نوشت «قرار بود ما در روز پنجم ژوئیه سال 2013 در نشستی با دوستان اروپایی خود، دولت اسلامی (داعش ISIS- دولت اسلامی عراق و سوریه) را به رسمیت بشناسیم. من به 112 کشور سفر کردم تا نقش آمریکا و توافق با بعضی دوستان را درباره به رسمیت شناختن دولت اسلامی، بلافاصله پس‌از تشکیل آن، توضیح دهم، اما یکباره همه‌چیز در برابر چشمان ما فرو ریخت» و می‌افزاید « در صورت موفقیت دولت اسلامی تقسیمات منطقه عربی و مغرب عربی به طور کامل تغییر می‌کرد و ما تسلط کامل بر منابع نفتی و گذرگاه‌های دریایی پیدا می‌کردیم».

ب: ادوارد اسنودن، پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا می‌گوید؛ سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل در شکل‌گیری گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و شام (داعش)  نقش اصلی را داشتند و در عملیاتی با نام «لانه زنبور -VESPIARY» گروه داعش را تشکیل دادند.

ج: «دیوید میلی‌بند» وزیر خارجه پیشین انگلیس در مصاحبه با آبزرور (19 مرداد 94) ادعای تونی بلر نخست‌وزیر وقت انگلیس را که گفته بود حمله ما به عراق باعث پیدایش داعش شد، به تمسخر گرفته و می‌گوید «آقای تونی بلر نمی‌تواند نقش انگلیس در راه‌اندازی داعش را انکار کند و ترجیح می‌دهد بگوید که حمله به عراق باعث پدید آمدن داعش شده است»!

د: ابوبکر البغدادی، رهبر داعش در خطبه‌های - به اصطلاح - نمازجمعه موصل با صراحت گفته بود «اولویت ما مبارزه با اسرائیل نیست، اولویت ما مبارزه با جمهوری اسلامی ایران است»!  گفتنی است اسناد ویکی لیکس و تصریح اسنودن حاکی از آن است که ابوبکر البغدادی یک دوره فشرده آموزشی را در اسرائیل و زیر نظر کارشناسان موساد طی کرده است.

ه‍: مداوای مجروحان داعش در بیمارستان‌های «حیفا» و «تل‌آویو»  که با عیادت نتانیاهو از آنان و پخش فیلم این عیادت در تلویزیون رژیم صهیونیستی همراه بود، نشانه دیگری از ریشه اسرائیلی‌ داعش است. نتانیاهو در این دیدار گفته بود؛ داعش نیروهای مقاومت را از مرزهای اسرائیل به درون کشورهای اسلامی کشیده است!

و: حمایت مالی و تدارکاتی آل‌سعود و برخی دیگر از کشورهای مرتجع عربی  از تکفیری‌ها، ارسال اسلحه و مهمات آمریکایی برای داعش، حمله جنگنده‌های آمریکایی به نیروهای مقاومت در مواردی که داعش به محاصره افتاده بود و دهها نمونه دیگر از این دست کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که هدف اصلی از تشکیل و راه‌اندازی داعش و سایر گروه‌های تکفیری، مقابله با ایران اسلامی بوده است و...

8- اکنون باید از مطرح‌کنندگان سؤال یاد شده، پرسید که آیا هنوز هم می‌توانید، حمایت از حزب‌الله، نیروهای مقاومت و تاکید بر فعالیت سپاه قدس را زیر سوال ببرید؟  و نقش تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز آن را در حفظ امنیت مردم ایران انکار کنید؟!  و یا اینکه با قاضی کردن کلاه خود به این باور قطعی می‌رسید که اگر سپاه قدس، حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن و نیروهای مقاومت تحت حمایت جمهوری اسلامی ایران نبودند، امروزه باید در شهرهای ایران اسلامی شاهد عملیات تروریستی وحشیانه داعش باشیم.

حالا به وضوح می‌توان دید چه حکیمانه و کارشناسانه است، نظر رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده شهدای هفتم تیر و شهدای مدافع حرم که می‌فرمایند؛  «هدف اصلی از راه‌اندازی گروه‌های تروریستی تکفیری و اقدامات آنها در عراق و سوریه، حمله به ایران بود اما قدرت نظام جمهوری اسلامی موجب شد آنها در همان عراق و سوریه زمین‌گیر شوند» و یا، آنجا که می‌فرمایند «دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام، دفاع از ایران است» و یا نظر سیدحسن نصرالله که سپاه را باعث زمین‌گیر شدن داعش و مانع پیشروی این گروه تکفیری دانسته بود و...

9- و بالاخره، با توجه به آنچه گذشت به وضوح می‌توان نتیجه گرفت که اگر -نستجیربالله- دولت محترم در توافق با FATF نگاه و تعریف آنان را از تروریسم پذیرفته باشد که انشاءالله چنین مباد و نباشد، خروجی آن، خلع‌سلاح کردن ایران اسلامی از قدرت نظامی بازدارنده و ارسال کارت دعوت برای تکفیری‌های داعش و تن دادن به جنایات وحشیانه و فجیع آنان علیه مردم کشورمان خواهد بود! اتفاقی که حتی اگر دولت محترم از آن غفلت کرده باشد، ملت پاکباخته و پای در رکاب ایران اسلامی هرگز اجازه وقوع به آن نخواهند داد.