احمد غلامی . سردبير در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«به مناسبت حضور احمدینژاد در ملارد؛ به نام مستضعفان»نوشت:
محتاجبودن یا نبودن، حيران از فقر، با چشمهای فراخ از حسرت، چشمدوختن به کاسه و سفره دیگران، فریادزدن از خشم، گریستن از سر استیصال. اینها راههای گشوده است در پیشرو. چشم به آسمان دوختن یا دل به سیاست خوشکردن؛ سیاستی برای رستن از بندگی، رستن از ناچاریهای مزمن و بیعلاج. وامانده در ناگزیرهای چه باید کرد. امیدواربودن به ندای عدالت، عدالتی گمشده در لفاف گفتمانهای ساختگی سیاسی؛ سترون، تهی و ناتوان از رهایی. رهایی از حقارت تکدیگری بر سر کوچهها. رهایی از خندههای تلخ دخترکی گلفروش با پیشانینوشتی از فقر. با سیاستپیشگانی متلون از منفعتهای رنگارنگ، با تهمایهای از دلسوزی و ترحمی ساختگی برای سفرههای خالی از طعام. با سیاستپیشگانی از پس آزمونهای بیسرانجام؛ دولت مهرورزی. مهرورزیهای منفعتطلبانه، با مردمی بر سر سفره خالی از شیر و شکر. با سخنانی پیچیده در لفاف شعار: «نگذارید حقتان را پایمال کنند». فریادی از پس هشت سال خاموشی در برابر توفانهاي بنیانکن. عدالت آن مرد هزاره سوم که به نامِ عدالت آمد و بی تحقق آن رفت. چه بد سیاستی است، سکوت به وقتِ فریاد و فریادزدن به وقتِ سکوت. اما آنان را چه باک. آنان سیاستپیشگان زماناند.
همواره طلبکاران زمانه. با فريادهايي رسا، با رساییِ تمام برای به سیطرهدرآوردن حافظه کوتاهمدت مردمان، که نیندیشند چه بر آنها رفته است در دولتشان. این است تخریب حافظه بلندمدت مردمان. مردمانی که با شعار عدالت و برابری قرار بود به «سَفری تفریحی»١ بروند، برای بهدستآوردن فرصتهای برابر و توزیع عادلانه آن، اما واماندند در برهوت سرگردانی. حیرتزده و انگشتبهدهان از ظهور رانتخوارانی جسور، بیمحابا و بیشمار. سیاستپیشگان باز در فاصلهای نهچندان بعید از دوران مهرورزی ناکام، در پی بارگذاشتن عدالتی دیگرند به نام مستضعفان. زیر سقف بیستاره کیهان با منظومهها، با سیاهچالههای سرد و خاموش در مداری یکسان. چه غریب است روزگار سیاستپیشگی و چه گرگومیش است پسِ پشت آن. چه ترفندهاست برای برکشیدن و برانداختن، نه به قصد ساختن و قربة الیالله. اما مردم کوچهوبازار هنوز رهایند از قید و قیود این سیاستپیشگانِ آزمون پسداده، که از آنها آبی گرم نشده و نمیشود. بهراستی مردم «به کجای این شب تیره بياویزند قبای ژنده خود را».
چشمها هراسان، دستها خالی و دلها مضطرب از روزهایی که در راهاند. روزهای بیپولی و شرمساری در برابر خود و دیگران و در دل راز و نیازکردن که بارالها لااقل تن سالم از ما دریغ مدار! ما نیز مردمان این دیاریم با سیاستپیشگانی عدالتطلب، با فَرّ و جاه، در پی استیفای حقوق گرسنگان! اما مگر عدالت و برابری یا سیاست فقط از کوی و برزن قدرت میگذرد که آنان همواره در پی آناند تا براندازند کسان و برکشند خویشان را. در اين وانفسا، اصولگرایی، اصلاحطلبی و اعتدال، واژههایی بیمعنايند در کوچههای فقر و فاقه. جنگیدن برای قدرت به نام مردم و عدالت، کاری است بیثمر و پُرخسران.
در این نبرد آنچه از دست میرود ایمان و باور مردم به سیاست است و مابقی ذبح ميشود در این پرسشِ بیپاسخ که چه آمده بر سر سرمایه بهیغمارفته این دیار، به دست مردی از هزاره سوم. که اینبار در قامت دیگر ظاهر شده است، نه در پی نشستن بر جایگاه ریاست، بلکه برای کسب آن به دست دیگری.اینک سیاستپیشگان در کارند تا با یکیساختن سیاست، و اِعمال قدرت و مبارزه برای تصاحب قدرت، «سیاست» به معنای «امر سیاسی» را کنار بگذارند و آن را به «امر دولتی» تقلیل دهند. پس دولتی ميسازند در برابر دولتی، به نام مستضعفان. اما مطالبات فرودستان از دل نزاع میان گروههایی سیاسی با منافع متفاوت به دست نمیآید. آنچه به احقاق حق مردم میانجامد، بهشمارآمدنِ مردمی است که در شمار نیامدهاند. «مردم» به معنای واقعی آن، که در هر دولتی مردماند. درست برخلاف نظر اغلب سياستپيشگان، سياست در طرف ديگر رخ خواهد داد. در طرفِ همان مردمي كه هنوز تشنه عدالتاند. از اینروست که آمدن یا نیامدن شخص احمدينژاد به انتخابات آينده دیگر چندان موضوعیتی ندارد. آنچه مهم است تفکری است كه سياست را هنوز تمرين قدرت يا كوششي براي كسب آن ميداند و نه تغییر به دست همان در شمار نيامدگان.
- چه کنیم تا آمریکا و عربستان سر جای خود بنشینند؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
تجربه ما از رفتار سالهای اخیر رژیم عربستان بخصوص در دوره زمامداری «ملک سلمان» بیانگر آن است که مدتی دیگر که ممکن است چند سال به درازا بکشد شاهد افزایش روند خصومت منطقهای و به قولی «تصعید بحران» خواهیم بود بر این اساس به نظر میآید ایران باید به دور از رفتار احساسی و حوائجی که تحقق آن به اراده دو طرف یا چند طرف بستگی دارد، استراتژی حرکت خود را بر مبنای خنثیسازی رفتار تنشزای جبهه مقابل و زدن ضربه اساسی بر آن تنظیم نماید در این رابطه نکات زیر میتواند در ترسیم راه آینده مؤثر باشد.
1- به هیچ وجه نباید گمان کرد که در مقابل انقلاب اسلامی، یک جریان مستقل با محوریت عربستان وجود دارد که بر اساس جمعبندیهای درون سعودی و به قصد مختل کردن روابط فرامنطقهای ایران عمل میکند و آنچه در منطقه با محوریت شکلی عربستان رخ میدهد، ربطی به آمریکا و بقیه کشورهای غربی که در وابستگی دربار سعودی به آنها شکی نیست، ندارد! ممکن است دیپلماتهای ما در ملاقات با مقامات آمریکا و اروپا بارها شنیده باشند که ما با بحرانی شدن روابط ایران با حوزه عربی مخالفیم و به مقامات سعودی هم مخالفت خود را ابراز کردهایم، اما هر دیپلمات با تجربهاند ک و دانش محدود هم میداند که اساساً رژیمی درحد عربستان قادر نیست وارد یک «بازی بزرگ» شود بدون آنکه از همراهی بزرگان خود برخوردار باشد.
این قلم نمیگوید ضرورتاً در همه جزئیات هماهنگی و توافق وجود دارد سخن این است که در «بازی بزرگ» تصاعد خصومت با ایران که در حین آن وقوع هر اتفاق مهمی ممکن است، رژیم منحط سعودی نمیتواند وارد بازی استقلالی و با هویت مجزا گردد. اگر این نگاه در وزارت خارجه ما وجود داشته باشد که عربستان در این به قول خود سعودیها، «بازی بزرگ» مستقل عمل میکند! کشور دچار خسارات سنگین و غیرقابل بازگشتی میشود چرا که در این حالت وقت و انرژي کشور برای مقابله با چنین وضعیتی به انحراف میرود و باعث تقویت و تجری حریف میشود. وقتی دیپلمات ما این بازی را مستقل و هویتی و نه نیابتی ببیند، راه حل را در این جستوجو خواهد کرد که از طریق گفتوگو و توافق با غرب به مهار رفتار سعودی نایل آید! این درحالی است که اساساً درگیر کردن ایران در یک جبهه منطقهای و فرسایش توان رهبری ایران در تحولات منطقهای یک راهبرد اساسی غرب است. واضح است که خطای تحلیلی و محاسباتی دستگاه دیپلماسی ما وقت را از ما میگیرد و در اختیار حریف قرار میدهد و او را در رسیدن به هدف کمک میکند. از این رو باید گفت اگر چنین دیدگاهی در وزارت خارجه ما وجود داشته باشد، تنها مایه تأسف نیست بلکه منشأ «خسارات استراتژیک» برای کشور نیز هست و زدودن آن ضرورت و فوریت دارد.
2- آنچه تا اینجا گفته شد به معنای بزرگ دیدن جبهه مقابل انقلاب اسلامی نیست چرا که این اساساً اتفاق جدیدی نیست. در طول حدود 38 سال گذشته همیشه عربستان و دولتهای دیگری که درست یا غلط، متحد این رژیم خوانده میشوند، بخشی از ساز و کار عملیاتی آمریکا برای مواجهه با جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت بودهاند و تا امروز و از جمله در مقوله «افراطگرایی» همیشه غربیها و رژیمهای عرب و غیرعرب وابسته به آنان همراه بودهاند. این جبهه همانطور که تا امروز شکست خورده است با مقاومت و میدانداری ایران، در آینده هم شکست خواهد خورد کما اینکه در مقوله مقابله توأمان ایران با تروریزم در عراق و سوریه و با توجه به هزینههای کلانی که آمریکا، ترکیه و عربستان برای داعش کرده و آن را به غولی مهارناپذیر تبدیل نموده بودند، انقلاب اسلامی بر این جریان غلبه کرد و غرب هم به آن اعتراف نمود. ما ضعیف نیستیم و میتوانیم بر توطئههای بزرگ غرب و عوامل آن چیره شویم. در اینجا هم بازی فتنه منطقهای علیه ایران- که بنا به اسنادی که منتشر هم شدهاند، سازمان جاسوسی سیا و پنتاگون در نقطه راهبری آن نشستهاند- با شکست مواجه میشود. آمریکا چیز جدیدی به میدان نیاورده فقط مهرههای جورچین خود را جابجا کرده است ما کل این صفحه و رموز آن را شناختهایم و جابهجایی مهرهها از عمق شناخت و توانایی ما نمیکاهد.
3- ما در مواجهه با عربستان و جبهه حامی آن نمیتوانیم راهی را برگزینیم که دشمن به آن علاقهای ندارد. شعار مذاکره با عربستان و حامیان و وابستگان به آن خوب است. ما واقعاً هم دنبال تنش با همسایگان و غیرهمسایگان نیستیم اما وقتی رژیم آمریکا و رژیم آلسعود، سیاست «تصعید بحران» را در پیش گرفته و آن را به عنوان «اصلیترین راهبرد مهار ایران» تلقی میکند، ما چطور میتوانیم با پالسهای مذاکراتی، او را از اصلیترین راهبرد سیاست خارجی خود منصرف گردانیم؟ ما باید بدانیم که در تصاعد بحران، رژیم سعودی هر روز برگ جدیدی را روی میز میگذارد و تلاش میکند با آن اقتدار خود نسبت به ایران را نشان دهد. تأکید ما بر مذاکره در حوزه گفتمانی ضعیف بودن ما را تداعی میکند. در ماجرای سفر رئیسجمهور محترم به ترکیه برای شرکت در اجلاس سازمان همکاریهای اسلامی شاهد بودیم که وقتی در فضای گفتمانی تصعید بحران علیه ایران ما در بالاترین سطح در اجلاسی شرکت میکنیم که همه تار و پود و هویت آن وابسته به آمریکا و عربستان است و بیانیههای آن علیه ایران آماده، نباید تصور میکردیم میتوانیم چنین میزی را تغییر دهیم. شرکت ما در اینجا به این معنا بود که ما تحت هر شرایطی میخواهیم با این کشورها و سازمان رابطه داشته باشیم و برای آن بالاترین هزینه- حضور رئیسجمهور در نشست خصومت علیه ایران- هم میپردازیم. خب طرف مقابل که این را به حساب نجابت و بزرگمنشی و مشی وحدتگرایانه ایران نمیگذارد اینطور میفهمد که ایران آمادگی دارد در یک «برجام منطقهای» امتیازات گرانقیمتی بدهد پس باید بر فشار بیفزاییم تا آنچه ایران به ما تحویل میدهد ارزشی گران و در عین حال بهایی اندکتر داشته باشد.
4- توانایی ما برای اعمال فشار بر آمریکا و عوامل منطقهای آن بسیار زیاد است. ما البته نیاز داریم تا اندکی استراتژی خود را اصلاح کنیم. یک سؤال این است که در شرایط تصعید بحران علیه ایران، چرا باید خلیجفارس، اقیانوس هند، دریای سرخ برای آمریکا و عربستان امن باشد؟ آمریکاییها بر اساس چه منطقی نزدیک به 70 شناور نظامی در حدفاصل بحرین تا دهانه هرمز دارند؟ چرا بیش از 17 پایگاه نظامی آمریکا باید در اطراف ما وجود داشته باشد؟ الان عربستان با صادرات نزدیک به ده میلیون بشکه نفت در روز که حدود دو میلیون آن از تنگه هرمز میگذرد، به حقوق و منافع ایران، عراق و... تجاوز کرده و چندین سال است به ما ضربه میزند، چرا ما نباید در جهت متوقف کردن این اقدام خسارتبار وارد عمل شویم؟ نزدیک به 90 درصد از ساکنان اصلی بحرین، «ایرانیتبار» هستند، چرا ما از ایرانیتبارهای بحرینی دفاع جدی و عملی نمیکنیم مگر نه این است که بارها اروپاییها کشوری که درصد بسیار کمتر اروپایی داشته است را مورد حمله قرار دادهاند و مگر با همین استدلال ترکیه به عنوان عضو ناتو در سال 1353 به قبرس حمله نکرد؟ اگر دشمن در حال تصعید بحران علیه ماست ما نمیتوانیم از این تصعید بگریزیم و آن را نادیده بگیریم و یا در انتظار روزی که به طور طبیعی فروکش کند بنشینیم و کاری انجام ندهیم.
5- اگر خوب به ماجرای سلب تابعیت آیتالله شیخ عیسی قاسم نگاه بیندازیم آن را یک «آغاز» خواهیم دید، آغاز سرکوب خونین هواداران انقلاب اسلامی در کل منطقه به بدترین شکل و جسارتآمیزترین وجه! مگر نه این است که در همین یک سال اخیر آن فجایع علیه شیعیان نیجریه و رهبر مظلوم آن شیخ زکزاکی، حمله به صفوف عزاداران امام حسین(ع) در نارداران آذربایجان، کشتار شیعیان در افغانستان و چندین اتفاق دیگر پیش نیامده است؟ امروز و بر اثر یک خوانش دقیق از میزان نفوذ ایران و رو به گسترش بودن آن، دشمن به طور جدی تلاش میکند با قتل و هدم هواداران انقلاب اسلامی، آنان را بترساند و منزوی سازد ما در این شرایط نمیتوانیم با رویه گذشته کار کنیم باید با استفاده از ظرفیتهایمان چنان ضرباتی به دشمن بزنیم که محاسبات خود را تغییر دهد و سرجای خود بنشیند. ما نباید با بی عملی خود ثابت کنیم که در برابر الگوی آمریکایی «تصعید منطقهای بحران» آسیبپذیریم اگر اینطور شد این «پاشنه آشیل» ما خواهد بود و باید پیدرپی در انتظار حادثه باشیم.
- نشست پاريس و تريلي نيس
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
١- حمله با كاميون به مردمي كه در حال جشن بودند، نوع جديدي از اقدامات تروريستي است كه سطح اين اقدامات را گسترش داده است. شايد ايجاد يك جمع تروريستي و مسلح يا خريدن كلاشينكف يا ساختن بمب و جليقه انتحاري، كار سختي باشد و بهطور طبيعي پنهان ماندن از چشم پليس نيز براي اين افراد بسيار سخت است. ولي نشستن پشت يك كاميون و رفتن به داخل مردم و كشتن دهها نفر كار بسيار سادهاي است كه رديابي پليس نيز خيلي سخت است، و تا هنگامي كه فرد دست به اين كار نزده است قابل شناسايي يا كشف جرم نيست. كافي است به صورت شفاهي به كسي كه راننده كاميون يا اتوبوس يا حتي يك خودروي معمولي است گفته شود كه به ميان مردمي كه در فلان محل تجمع كردهاند برود، چگونه ميتوان مانع از انجام اين جنايت شد؟ اين رويداد نشان داد كه پس از اين تكيه بر نظارتهاي امنيتي و فعاليتهاي پليسي براي مقابله با تروريسم به تنهايي كافي نيست و بايد ذهنيت موجود را در اينباره و بهصورت اساسي تغيير داد.
٢- نشست مجاهدين خلق(منافقين) در فرانسه، اين پرسش را طرح كرد كه چگونه دولت فرانسه از يك منطق بهشدت دوگانه استفاده ميكند؟ اگر اقدامات تروريستي و خشونتآميز بد است، بهطور قطع براي همه جوامع و عليه همه انسانها بد است. اگر دولت فرانسه در اعتراض به حضور مجاهدين در فرانسه و تشكيل جلسه آنان معتقد است كه:
«سخنگوي وزارت خارجه فرانسه در پاسخ به اين پرسش كه موضع فرانسه نسبت به مجاهدين خلق چيست گفت: دولت فرانسه هيچگونه تماسي با مجاهدين خلق ندارد.
وي گفت: وجه خشن و غيردموكراتيك اين سازمان موجب شده بسياري از سازمانهاي حقوق بشري بر ماهيت فرقهاي و ممانعت اين سازمان براي چشمپوشي قطعي از خشونت صحه بگذارند.»
در اين صورت دولت فرانسه پذيرفته است كه آنان گروهي خشونتطلب و تروريست هستند، پس چگونه ميتواند به آنان اجازه دهد در خاك فرانسه تشكيل جلسه دهند و برخي از حاميان تروريستي ١١ سپتامبر از عربستان را نيز به جلسه خود دعوت كنند و همزمان عزادار حمله با كاميون به مردم و شهروندان بيگناه خود باشند و آن را محكوم كنند؟ چرا بايد مردم ساير كشورها با قربانيان اين خشونتها همدردي كنند، و در عين حال شاهد باشند كه با اجازه دولت فرانسه، يك گروه خشن و تروريست تحت چتر امنيتي دولت فرانسه جلسه برگزار ميكند؟ طبيعي است كه وقتي توجه نيروهاي پليس و امنيتي فرانسه بر حفظ امنيت چنين جلساتي متمركز شود، از شيوههاي جديد گروههاي تروريستي عليه مردم فرانسه نيز غفلت خواهد كرد.
٣- مساله اساسي در جهان امروز اين است كه تروريسم و خشونت مثل ميوه سواكردني نيست. شايد ٣٥ سال پيش كه بيشترين حمايت از مجاهدين(منافقين) را صورت ميدادند متوجه امروز نبودند. زيرا اگر ميتوان از اقدامات خشونتآميز و غيرانساني مجاهدين حمايت كرد، بايد آماده پذيرش مشابه اقدامات آنان در كشورهاي ديگر هم بود. اگر بستن كمربندهاي انفجاري از سوي مجاهدين خلق، از طرف حكومتهاي غربي از جمله فرانسه قابل دفاع بود، امروز هم كسان ديگري پيدا شدهاند كه آن كمربندها را ببندند، ولي در خاك فرانسه منفجر كنند. تروريسم خوب و بد نداريم. تروريسم كور است. اگر يك روز عليه مردم ايران بود، امروز هم عليه مردم فرانسه است. مسووليت آن هم با كساني است كه در گذشته چشمهاي خود را عليه آن تروريسم بستند، سهل است كه از آن حمايت هم كردند. فراموش نشور تروريست براي انجام اقدامات خود به اندازه كافي دليل و مدرك جور ميكند و چنين نيست كه مجاهدين براي جنايات خود توجيه داشته باشند ولي طرفداران داعش عليه فرانسه دستشان از اين توجيهات خالي باشد.
٤- پرسشي كه بهطور جدي ميتوان طرح كرد اين است كه اگر امروز به هر دليلي حاميان و دستوردهندگان تروريستي فرانسه، بتوانند در يك كشور جلسه برگزار كنند و برخي از شخصيتهاي سياسي دولتهاي حامي انديشه داعشي نيز در آن شركت كنند، دولت فرانسه يا ساير دولتهاي غربي چه واكنشي نشان خواهند داد؟ آيا جز اين است كه محل جلسه را بمباران ميكنند، حتي بدون اينكه اخطار قبلي دهند؟ آيا جز اين است كه كشور محل برگزاري جلسه را تحريم ميكنند و تحت حمله قرار ميدهند؟
كشتن مردم بيگناه و بيخبر از همهجا، يك جنايت است، ولي جنايت به مراتب بزرگتر، معيارهاي دوگانه در كشورهاي غربي است. اينكه با حكومت ايران مخالف هستند و برخي از سياستهاي داخلي يا منطقهاي آن را نميپذيرند، حق هر كشوري است ولي اينكه به دليل اين مخالفت، از گروههاي جنايتكار و تروريستي عليه اين حكومت دفاع كنند يا اجازه فعاليت به آنان دهند، يك جنايت بزرگ است. دولت فرانسه نميتواند عليه تروريستهايي كه مردم فرانسه را ميكشند موضع خصمانه بگيرد و همزمان تروريستها عليه مردم ايران را زير چتر حمايتي و امنيتي خود قرار دهد. حتي سكوت ساير كشورهاي غربي نيز در اين مورد پذيرفتني نيست. يك موضع ضد تروريستي وقتي اصيل است كه در اين مواقع اتخاذ شود. در واقع غرب و فرانسه وقتي ميتوانند ثابت كنند كه صادقانه با تروريسم مخالف هستند كه ضديت خود با اقدامات تروريستي عليه ايران كه با دولت آن مخالف هستند نشان دهند و الا مخالفت با تروريسمي كه در فرانسه آدم ميكشد رفتار غيرمنتظرهاي نخواهد بود.
واقعيت اين است كه اين يادداشت در مقام ريختن نمك به زخم ناشي از اقدام زشت و جنايتكارانه روز پنجشنبه در نيس فرانسه نيست. اين زخمي است كه بايد بر آن مرهم گذاشت و نه آنكه نمك پاشيد و بايد آن را محكوم كرد، ولي اين تقارن ميان اقدام مزبور و جلسه مجاهدين خلق در پاريس فرصتي فراهم كرده تا بلكه كشورهاي غربي دست از معيارهاي دوگانه در برخورد با تروريزم بردارند و حداقل از اين نظر مساوات و برابري را ميان خود و ديگران رعايت كنند.
هر دم از اين باغ برى ميرسد!
از اين منظر كار آقاى جانسون بهشدت دشوار و شكننده است. خانم مي با اين انتخاب نشان داد كه شيوه تعامل مثبت را انتخاب نكرده است و اين از روش محافظهكارانه حزبش به دور است. بايد ديد او واقعا چالش كاستن از دو قطبى آسيبرسان جامعه بريتانيا، سر و سامان دادن به اقتصاد بحرانزده فعلى و كم كردن تنش با شركاى سياسى- تجارى رنجور اروپايى را چگونه ميخواهد همزمان به يك نقطه آرامش برساند.