عطاران با توجه به استعداد و تواناييهايي كه دارد، بايد بهگونهاي رفتار كند كه در طولانيمدت از اين ويژگيها بهره ببرد. عامل حفظ اين ويژگي هم اين است كه در هر فيلمي حضور نيابد و هر نقش و كاري را نپذيرد. او يك اتفاق خوب در سينماست و بايد در انتخاب كارها و نقشهايش سختگيرتر باشد.
تشخيص غلط تهيهكننده و خود عطاران نشان داده اين بازيگر توانا در «دراكولا» موفق نبوده و بهنظرم اين فيلم يك نقطه تاريك در كارنامه اوست. دراكولا از منظر هنري، فاقد ارزش است و حتي از منظر تجاري حرفي براي گفتن ندارد. با توجه به موضوع داستان و حضور عطاران در فيلم، تماشاگر به سينما ميرود تا سرگرم شود، بخندد و يك نتيجهگيري خوب از فيلم داشته باشد اما اين اتفاق هم نميافتد.
عطاران بهعنوان كارگردان با يك فيلم در گونه وحشت قرار است تماشاگر را سرگرم كند اما دراكولا در اين بخش بازنده و شكستخورده است. بهنظرم فيلم نتوانسته به اهداف خود برسد و فقدان فيلمنامه و قصه خوب از عوامل ناكامي آن است. دراكولا داستاني سرهمبنديشده دارد و هيچ منطق روايي در آن ديده نميشود، روايت در فيلم ضعيف است و حتي بازي عطاران هم قرباني تعجيل در توليد شده است.
تماشاگر ميرود يك عطاران دوستداشتني را ببيند اما با فيلمي بلاتكليف مواجه ميشود و سرخورده برميگردد. بهنظرم عطاران در دراكولا تماشاگر و علاقهمندانش را نااميد كرده و در اين ميان تهيهكننده هم مقصر است. او كه بايد بتواند فيلم و فوقستارهاي مثل عطاران را حفظ كند، به ديگ حليم افتاده است. براي موفقيت يك فيلم تنها عطاران كافي نيست؛ نبايد از اين ستاره محبوب يك بازيگر و كارگردان دمدستي ساخت و خود عطاران هم بايد مراقب خودش باشد.
- منتقد و فيلمساز