ماهنامه «آفتاب زندگی»در آخرین شماره خود گفتگویی با دکتر احمد توکلی نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی با تیتر«از چهره ام مهربان ترم»داشته است كه مطالبي پیرامون زندگي خانوادگي توكلي را در بر ميگيرد.
از زمانیکه 18، 19 سال بیشتر نداشت و دانشجوی مهندسی برق دانشگاه شیراز بود، مبارزه با ظلم و رفتار اشتباه جزو جدانشدنی شخصیت او بود. مبارزاتی که هر چند شکل آن از قبل تا بعد از انقلاب تعییرات زیادی کرد اما ماهیت اصلیاش که همان مبازره با بی عدالتی بود را از دست نداد. شاید به همین دلیل هم باشد که او را با عنوان «آقای همیشه منتقد» میشناسند. عنوانی که ممکن است از آن برداشتهای منفی و اشتباهی هم شود اما برای سیاستمدار کهنهکاری که همیشه دغدغه بهبود را داشته، قابل تحسین و شجاعانه است. دکتر احمد توکلی رییس پیشین مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی است. وی سخنگوی دولت شهید رجایی و وزیرکار زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری بوده است.
او در دوره اول مجلس، نماینده بهشهر ، در دورههای هفتم تا نهم نماینده مردم تهران و در انتخابات ششم و هشتم ریاست جمهوری ، رقیب اصلی کاندیداهای پیروز بود. برخلاف چهره و منش همیشه صریح، قاطعانه و بدون ترحم او در مقابل خطاکاران در عرصه سیاست، با صبوری و خوش رویی به سوالتمان پاسخ داد و با وجود مشغله های فراوان کاری و شخصی اش وقتی را برایمان اختصاص داد .هر چند از شخصی که خودش اهل رسانه است و مطبوعات، چنین برخورد شایستهای دور از ذهن نبود. آنچه در ادامه میخوانید ماحاصل گفتوگوی صمیمانه ما با این سیاستمدار همیشه در صحنه درباره سبک زندگی منحصر به فردش است.
*آقای دکتر در رسانهها و مطبوعات آنچه در مورد شما گفته میشود این است که سبک زندگی ساده و بیآلایشی دارید. به عنوان اولین سوال بفرمایید سبک زندگی احمد توکلی چگونه است؟
موقع ازدواجم، یک خواستگاری ویژه از همسرم داشتم. دانشجوی مذهبی بودم و مادرم اصرار داشتند که دختر خالهام را که همبازی کودکیهای من بود را انتخاب کنم. من گفتم باید بررسی کنم که آیا این خانم انقلابی هست یا نه و اصلا" حاضر هست با من زندگی کند.
کتابخانهای درست کردم و از برادر این خانم «حسین»، خواستم تا قسمت کتابخانه خانمها را به خواهرش بسپارد که دیدم در این آزمایش موفق بود. بعد از مدتی شنیدم که یک خواستگار مهندس اما غیرمذهبی دارد. با خودم گفتم آزمایش خوبی است. اگر جواب مثبت به این خواستگارش بدهد، معلوم میشود که به درد من نمیخورد اما شنیدم که گفته من حاضرم همسر یک رفتگر ساده بشوم اما همسر فرد غیرمذهبی نمیشوم.
18 یا 19 ساله بودم که وارد دانشگاه شدم. بین دو ترم دانشگاه از شیراز به تهران و پیش پدر و مادرم در منزل خواهرم رفتم. مادرم به من گفت که دخترخالهام یک خواستگار دانشجوی مهندسی و مذهبی برایش آمده و ممکن است ازدواج کند، میخواهی یواشکی با خالهات صحبت کنم. من هم جواب دادم چرا یواشکی، بلند بلند صحبت کنید و به ایشان گفتم خودم به بهشهرمیروم و صحبتهای مقدماتی را میکنم. یک دفتر چهلبرگ خریدم و 23 صفحه مطلب نوشتم. پشت صفحات را هم سفید باقی گذاشتم و برای ایشان توضیح دادم که من دوبار بازداشت شدهام که پدر و مادرم خبر ندارند و در آینده هم به مبارزاتم ادامه خواهم داد و اینکه خیال نکن با یک دانشجوی مهندسی برق دانشگاه شیراز ازدواج کردهای چرا که من در مسیر مبارزهام، ممکن است اخراج شوم و یا حتی به زندان بروم یا کشته شوم چرا که پیرو آیت الله خمینی هستم. تاکید کردم که من زندگی سادهای خواهم داشت و مبل و فرش برای خانهام نمیخرم.
*آیا این نوع زندگی را قبول میکنی یا نه؟
در بقیه صفحات هم از آیات قرآن و احادیث و تربیت فرزندان مطالبی را نوشتم .دفتر را برداشتم و به منزل خالهام رفتم. هر چند آدم کمرویی نبودم اما هرکار کردم سر حرف را باز کنم، نشد. موقعی که داشتم از خانهشان میرفتم، بالای پلهها به خالهام گفتم که آمدهام از دخترت خواستگاری کنم و همه خواستههایم را در این دفتر نوشتهام و دفتر را دادم. خاله ام به من ایراد گرفت که این چه طرز خواستگاری کردن است. من هم گفتم، عقاید و داستان زندگی من را بخوانید، اگر پسندید با پدر و مادرم برای مراسم رسمی میآییم. خالهام همان شب تماس گرفت و من و خواهرم را برای شام به خانهاش دعوت کرد.
آنجا که رسیدم دختر خالهام دفتر را جلویم گذاشت، یکی یکی صفحات را نگاه کردم و دیدم هیچ جوابی نداده است و خالی است! نگران شدم تا رسیدم به صفحه آخر که او در یک جمله نوشته بود: من از وضع تو خبر دارم و پای تو واستادم و این زندگی را میپسندم.
آنجا بود که گل از گلم شکفت و خواستگاری انجام شد. این خانم بزرگوار از سال 49 تا الان که 46 سال میشود، همانطور که روز خواستگاری به من گقت عمل کرد. وقتی خواستیم زندگیمان را شروع کنیم، من از زندان به سربازی رفته بودم و به ساری منتقل شدم ایشان هم تربیت معلم میخواند، یک اتاق گرفتیم و به سادگی زندگیمان را شروع کردیم. انقلاب که شد و مردم همه فرشدار شده بودند، ما تازه فرش ماشینی گرفتیم و تا الان هم همه چی داریم خدا رو شکر. چیزی کم و کسر نداریم اما تجملات نداریم.
*الان هم درگیر تجملات نشدهاید؟
خیر در خانه ما خبری از هیچ وسیله تجملاتی مثل بوفه و مبل و... نیست. البته من نمیخواهم بگویم همه مردم اینگونه زندگی کنند بلکه چون خودم سیاستمدارم، وظیفه خودم میدانم زندگی بیآلایشی داشته باشم. افراط همیشه بد است، اما هر کسی به فراخور حال خودش باید زندگی کند. از نظر من زندگی سیاست مدارها باید جمع و جورتر از بقیه مردم باشد.
*شنیدهایم که شما با گزاره فرزند کمتر، زندگی بهتر موافق نیستید. خودتان چند فرزند دارید؟
من موافق نبودم و الان هم نیستم. خودم هفت فرزند دارم. پنج پسر و دو دختر. عروسم به انتخاب خودش، تصمیم گرفت جشن مفصلی نداشته باشد و آرایشگاه نرود. سالن دانشگاهی که خودم در آن تدریس میکردم را برایشان گرفتم و شامی برای مهمانان تدارک دیدم.
*یعنی جشن نگرفتید و فقط در حد یک مهمانی و شام ساده؟
بله
*به نظر خودتان، آن تربیتی را که دوست داشتید را توانستهاید برای فرزندانتان اعمال کنید؟
خدا را شکر میکنم که بچههای من همه اهل قبله، مردمنواز و مثبتنگرند. چهارچوب نظام را قبول دارند. هیجکدام هم شغل دولتی ندارند و روی پای خودشان ایستادهاند. البته من که نمیتوانم بگویم موفق بودهام، در اصل مادرشان موفق بوده است.
*شما دوست نداشتید که فرزندانتان به سمت کارو طرز فکری شما کشیده شوند؟
نه . من اصراری ندارم که فرزندانم شغلشان سیاست باشد. هر چند باید سیاست را بدانند و به آن وفادار و حساس باشند اما لازم نیست شغلشان حتما" سیاست باشد. هیچکدام از بچههای من شغلشان سیاست نیست.
*فرزندان شما، برخلاف فرزندان سایر سیاسیون وارد حوزههای اقتصادی و سیاسی نشدهاند.شغل آنها چیست؟
وارد حوزه اقتصادی نشدند که هیچ، شغل دولتی هم ندارند. مثلا" دخترم که درسشان خوب بود، در مدارس غیر انتفاعی تدریس میکنند. پسرم گرافیست مجربی است. فرزند کوچکم که فوق لیسانس دانشگاه تهران دارد میگیرد و به همین ترتیب هر کدام راه خودشان را پیدا کردهاند.
یکی از دخترهایم دانشجوی دکتری دانشگاه تهران است اما چون صاحب فرزند شده فعلا" مرخصی تحصیلی گرفته و در خانه است. پسران من هم شغلهای آزاد داشتند که یا معلمی بوده یا در مدرسه کار میکردند. یکی از پسرانم هم مشغول تحصیل در دوره دکتری روانشناسی سلامت در دانشگاه تهران است.
*شما خودتان نخواستید که وارد حوزه کاریتان شوند؟
خودشان میدانستند که هیچوقت نباید از من انتظار داشته باشند که برایشان کار پیدا کنم. چون برای فامیل هم این کار را نکردهام. به من گفتند که برایشان کار جور کنم اما جور کردن کار به این معنی بود که به آنها سرمایهای بدهم برای شروع کار کردن نه اینکه بروند در ادارهای یا دستگاه حکومتی کار کنند. این مسئله نه مورد علاقه خودشان بود نه من.
*پس شما خودتان هم دوست نداشتید که شغل دولتی داشته باشد؟
نه دوست نداشت.
*با توجه به سابقه سیاسی شما و شجاعتتان در بیان حقیقت و اعتراض، شما را با عنوان «آقای همیشه منتقد» میشناسند. خودتان این عنوان را قبول دارید؟
بعضی وقتها با این عبارت میخواهند من را آدم همیشه معترضی جلوه دهند که میخواهد به قول معروف به همه گیر بدهند و جنبه منفی آن را میبینند. من این تفسیر از این عنوان را قبول ندارم. اما اینکه من همیشه هر کسی حرفی زد، بدون توجه به گرایش او اعتراضاتم را صریح بیان کردهام را قبول دارم.
*یعنی جایی که به نظرتان باید اعتراضی میشده، بیان کردید؟
بله حتی اگر به ضررم بوده و همیشه برای ایراداتی که میگرفتم، راه حلی هم داشتهام.
*شما خودتان به همین اندازه که نقد میکنید، تحمل نقد و اعتراض را هم دارید؟
این را بیایید از اطرافیان من بپرسید. منش مطبوعاتی من را ببینید که چگونه است. الحمدالله فکر میکنم جزو سیاست مدارهایی که تحمل نقد را ندارند، نیستم.
*در خانه هم همین قدر به همسر و اطرافیان انتقاد میکنید و تذکر میدهید؟
نه، فرزندان من از لحاظ سیاسی و فکری آزادند اما در کل منش و حرف من را قبول دارند.
*یکی از آخرین اعتراضات شما که تبدیل به یک سونامی شد، افشای فیشهای حقوقی مدیران بود که با اعتراض شما آغاز شد.اصل ماجرا چه بود؟
- ده روز قبل از اینکه فیش حقوقی بیمه بر ملا بشود یعنی در هشتم اردیبهشت، وقتی من شنیدم که شخصی 37 میلیون حقوق میگیرد که البته بعد معلوم شد 57 میلیون بوده است، به معاونش در مجلس گفتم که فیش حقوقی بیمه مطرح بشود. همان آقایی که من نسبت به فیش حقوقیاش اعتراض داشتم به دفترم آمد. به ایشان گفتم شما 170 ساعت برای خودت اضافه کار نوشتی.ساعت کار ماهیانه شما 176 ساعت است. یعنی واقعا" دوشیفت در حال کار کردنی؟ ایشان جواب منطقی نداشتند. خلاصه کمی بحث کردیم و قبول کرد که مقدار قابل توجهی از حقوقش را دیگر دریافت نکند. من این موضوع را در تلگرام خودم نوشتم اما اسمش را نیاوردم. بعد از اینکه نوشتم، آقای جهانگیری زنگ زدند و گفتند آقای مهندس این مسئله که عنوان کردید از چه قرار است. اسم طرف را آوردم و گفتم که برای خودش اضافه کاری و پاداش و کارانه زیاد رد میکند. کمی در این زمینه دیر عمل کردند ولی الحمدالله خوش فرجام میشود.
*خودتان حاضرید مقدار آخرین فیش حقوقیتان را افشا کنید؟
بله. فیش حقوقی بازنشستگی من به صورت ناخالص، هفت میلیون و صد هزار تومان است که از آن مقداری هم کسورات کم میشود. البته من دو خانواده را هم به غیر از خانواده خودم تحت پوشش دارم.
*عیبی که در شما نیست و شما را به آن متهم می کنند چیست؟
بعضی مواقع که کارهای من به مذاق بعضیها خوش نمیآید، فوری بحث برخورد سیاست کارانه را پیش میکشند. من خودم را الحمدالله از این عیب مبرا میدانم. ممکن است در اثر غفلت، کاری از من سر بزند اما معمولا" عذرخواهی کردم و میکنم اما در انتقاد کردن از صاحبان قدرت، بین خودم و خدا تلاش کردم که تعصبات، چشمم را نبندد.
*رابطه آقای احمد توکلی با همسر، فرزندان و نوههایش چگونه است؟
من از چهرهام مهربانتر هستم.بعضی وقتها که عکس خودم را نگاه می کنم میبینم چقدر اخمو هستم. در زندگی روزمره همان چهره سیاسی خشک را ندارم. من و همسرم زبانزد همه فامیل و دوست و آشنا هستیم که همیشه دوران نامزدیمان ادامه دارد.
*آقا زهیر پسر شما گویا داماد آقای «صادق زیبا کلام» هستند.و این جور که از حرف ها و خبرها بر میاد، آقای دکتر «زیبا کلام»، 180 درجه با شما زاویه سیاسی و مبنایی دارند. شما از این وصلت راضی هستید؟
وصلتهای زندگی باید مبرا از این مسائل باشد. من با آقای «زیبا کلام»، قبل از انقلاب هم زندان بودم و از همان زمان میشناختمش. عروس من هم از نظر طرز تفکر سیاسی بیشتر به عمویش دکتر «سعید زیبا کلام» رفته است. هر چند با پدرش خیلی رابطه خوبی دارد اما به عمویش رفته. همسر اول پسرم زهیر، در حادثه تصادف به رحمت خدا رفته بود و زمانی که عروس من در روزنامه «همشهری» کار میکرد، همدیگر را دیدند و پسندیدند و الحمدالله زندگی خوبی دارند.
*شما در جمعهای خانوادگی هم با دکتر «زیبا کلام» بحث سیاسی میکنید؟
نه ما معمولا" در مورد مشترکاتمان صحبت میکنیم. این 180 درجه که شما گفتید، زیادی زاویه دادید. ما الحمدالله مشترکاتی هم داریم.