بعضي كارها هستند كه وقتي از دور نگاهشان ميكنيم، فكر ميكنيم چقدر خوبند و چقدر دلپذيرند و چقدر متفاوتند و رؤيايي، اما وقتي كه نزديكشان ميرويم و دقيقتر تماشايشان ميكنيم، تازه متوجه جنبههاي ديگرشان ميشويم، درست مثل همين خبرنگاري. اتفاقا جامعهشناسان ميگويند هر پديده اجتماعي، 2معنا ميتواند داشته باشد؛ معناي ظاهري و معنايي كه در پس ظاهر آن پديده نشسته است و همين جامعهشناسان هم اضافه ميكنند كه يك منتقد اجتماعي خوب كسي است كه بتواند از پس همه ظواهر اين پديدهها، معناي دومشان را هم استخراج كند.
حالا اگر شما براي اين شغل خبرنگاري دلتان غنج ميرود بايد حواستان به آنچه در پس ظاهر شغل خبرنگاري هست هم باشد. راستش نميخواهم بگويم كه كار «روزنامه درآوردن» يا همان خبرنگاري و روزنامهنگاري، كار سختي است، اصلا امروز اين حرفه نسبتاً بيارج و اجر، چنان فراگير شده كه هر كس، هر جا دستش به جايي بند شده، نشريهاي هم دست و پا كرده و خوب و بد، موجبات پركاري چاپخانهها و عوامل توزيع را فراهم آورده است. بگذريم از اينكه بازار رسانههاي كاغذي چندان رونقي ندارد و بسياري از مطبوعات توفيقي در جذب و جلب مشتري ندارند، اما به قول قديميها اگر اين چاه براي كسي آب ندارد، براي كساني نان- در حد بخور و نمير- دارد. از يك طرف ديگر هم اين موبايلهاي هوشمند و شبكههاي اجتماعي داخل آن، روزگار خبر و خبرنگاري را نسبت به همين دو، سهسال قبل كاملا دگرگون كرده و حالا هر كسي براي خودش يك پا روزنامهنگار و خبرنگار شده است. اما نكته اينجاست كه همين شغل به ظاهر جذاب و دلپذير، دردسرهاي ريز و درشت زيادي هم دارد، استرس هم دارد، حادثه هم دارد، بيكاري هم دارد، بيپولي هم دارد، تعطيلي هم دارد و...
هرچه هست، من و دوستانم هم در زمره همين گروه كثير خبرنگار هستيم و كار ديگري جز انتشار روزنامه و هفتهنامه و ماهنامه بلد نيستيم. امروز هم كه روز خبرنگار است قاعدتا بايد از مشكلات و مطالبات و سختيهاي كارمان بگوييم. اما مبادا فكر كنيد كه در اين سطور ميخواستم مستقيم و غيرمستقيم، از كس يا كساني گله كنم يا خدايي ناكرده مثل صنوف ديگر، به نمايندگي از همكارانم، درباره امنيت شغلي و اين مسائل منفي سخن بگويم. فقط ميخواستم در روز خبرنگار بگويم كه هرچه هست در بطن و جوهر همين شغل است كه برخلاف ظاهر دهنپركن آن خيلي هم ساده نيست.