فریبا خانی: در ظهر دم‌کرده‌ی مردادماه، در جمع شاعرانی بودم که داشت صورت‌هایشان شکل می‌گرفت. جعد موهای «سلمان هراتی» با آن‌چشم‌های متعجبش.

 «زندگی ساعت تفریحی نیست/ که فقط با بازی/ یا با خوردن آجیل و خوراک/ بگذرانیم آن را/هیچ می‌دانی آیا/ ساعت بعد چه درسی داریم؟»

مجسمه‌سازها در گرماي 40 درجه‌ي سانتي‌گراد تهران، زير سايه‌ي درختان قديمي سرديس‌ها را مي‌ساختند. بوي  مِل خمير مجسمه‌سازي فضا را پر كرده بود.

«منوچهر آتشي» با آن عينك كائوچويي چهارگوشش داشت شعري زمزمه مي‌كرد: «خانه‌ات سرد است؟/ خورشيدي در پاكت مي‌گذارم...»

اين‌جا نخستين سمپوزيوم مجسمه‌سازي شاعران ايران بود كه از دوم تا يازدهم مرداد در انجمن شاعران ايران با همكاري سازمان زيباسازي و انجمن شاعران ايران برپا شد.

14 هنرمند مجسمه‌ساز در حال ساخت سرديس 14 شاعر معاصر بودند و قرار است  كه اين سرديس‌ها در محوطه‌ي خانه‌ي شاعران جانمايي شوند.

در حياط پردرخت اين انجمن، شاعرانِ درگذشته، حضور پيدا مي‌كنند؛ مشفق كاشاني، ‌شهريار، مهدي اخوان‌ثالث، م.آزاد،‌ منوچهر آتشي، سهراب سپهري، نيما يوشيج، مهرداد اوستا، قيصر امين‌پور، سلمان هراتي، حسين منزوي،‌ طاهره صفارزاده، سيدحسن حسيني و پروين اعتصامي.

مجسمه‌سازان اين سرديس‌ها مهدي حبيبي، محمد بيك‌زاده، كيوان پورنصري‌نژاد، فائزه بادامچي، علي چراغي، ‌منصور طاهري،‌ عليرضا اسانلو، ريبين حيدري، هادي عرب نرمي، ‌ندا آيتي،‌ احمد عرب‌بيگي و بيژن غنچه‌پور بودند.

عليرضا اسانلو يكي از مجسمه‌سازهايي است كه قبل‌تر سرديس عزت‌الله انتظامي،‌ دكتر محمود حسابي و ملك‌الشعراي بهار را ساخته، هنگام ساخت سرديس سلمان هراتي مي‌گويد: «كار پرتره، كار بسيار سختي است. در اين‌جا مجسمه‌سازها با تكنيك‌هاي مختلف كار ساخت سرديس‌ها را انجام مي‌دهند.»

او درباره‌ي گرايش هنرمندان جوان به كارهاي انتزاعي هم مي‌گويد: «خيلي از هنرمندان جوان به هنر انتزاعي روي مي‌آورند، اما  اگر شما آناتومي و طراحي ندانيد يا كمپوزيسيون را نشناسيد، اين كار ارزشي ندارد.»

فائزه بادامچي كار ساخت سرديس استاد شهريار را به عهده دارد. او مي‌گويد: «براي انتخاب شاعران قرعه‌كشي شد و قرعه‌ي استاد شهريار به نام من افتاد. من چون شعر حيدربابا را مي‌خواندم و دوست داشتم خوشحال شدم.»

او اضافه مي‌كند: «كار سرديس مشاهير چون ديگران اين شاعران را مي‌شناسند و تعصب دارند، كار سختي است.»

محمد بيك‌زاده، مشغول ساختن سرديس م.آزاد است و مي‌گويد: «ما با خمير مجسمه‌سازي كار مي‌كنيم. اين خمير از پودر مل،‌ پارافين و موم زنبور عسل ساخت شده است.

فعلاً اين مجسمه‌ها را با اين خمير مي‌سازيم، بعد از اين‌ها قالب گرفته مي‌شود و با يك فلز اين مجسمه‌ها ساخته خواهد شد و چندماه ديگر مي‌توانيد كار تمام شده‌‌ي اين مجسمه‌ها را ببينيد.»

چهره‌ي سهراب سپهري در كنار سايه‌سار درختان: «صدا کن مرا/صدای تو خوب است/ صدای تو سبزینه‌ي آن گیاه عجیبی است/ که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید...»

 بيژن غنچه‌پور كه بر روي سرديس اخوان‌ثالث كار مي‌كند، اين حركت‌ها و سمپوزيوم‌ها را كار‌هاي مثبتي مي‌داند كه سازمان زيباسازي شروع كرده است.

منصور طاهري، يك‌بار ديگر سرديس پروين اعتصامي را ساخته بود و اين‌بار هم قرعه‌ي‌ اين شاعر به او  افتاد.  او مي‌گويد: «سرديس‌ها بايد معرف شخصيت‌ و دوره‌ي تاريخي باشند... و اين كار را كمي مشكل مي‌كند.»

كنار مجسمه‌ها مي‌ايستم و چهره‌ي پر قدرت و موهاي انبوه قيصر امين‌پور را نگاه مي‌كنم. صدايش را كه مي‌خواند:

«حرف‌های ما هنوز ناتمام.../  تا نگاه می‌کنی:/ وقت رفتن است/ باز هم همان حکایت همیشگی/ پیش از آن‌که با خبر شوی/ لحظه‌ي عزیمت تو ناگزیر می‌شود/  آی.../ ای دریغ و حسرت همیشگي/ ناگهان/ چه‌قدر زود  دیر می‌شود...»

 

سرديس طاهره صفار‌زاده

 

سرديس نيما يوشيج

 

سرديس قيصر امين‌پور

 

سرديس سلمان هراتي

 

سرديس اخوان‌ثالث

 

سرديس م.‌آزاد

 

سرديس مشفق‌كاشاني