شامگاه چهارم تيرماه سال 87مردي با پليس تماس گرفت و خبر از مرگ همسردومش داد. پس از اين تماس، مأموران كلانتري 144جواديه تهرانپارس راهي محل حادثه كه آپارتماني در منطقه سازمان آب بود، شدند. قرباني زن 48سالهاي بود كه آثار كبودي روي گردنش ديده ميشد. آثار بريدگي هم روي گردن و دست و پاهايش وجود داشت كه نشان ميداد چاقو هم خورده است.كارآگاهان در نخستين قدم به تحقيق از همسر قرباني كه گزارش جنايت را به پليس اعلام كرده بود پرداختند.
او گفت: قرباني همسردوم من بود كه گاهي به ديدن او ميآمدم. آخرين بار ديشب خانهاش بودم و هيچ حرفي درخصوص اينكه با كسي اختلاف يا مشكلي دارد نزد. امروز صبح دوباره به ديدنش آمدم اما هرچه زنگ زدم كسي در را باز نكرد. با موبايلش تماس گرفتم اما پاسخ نداد. غروب كه شد نگران شدم و بار ديگر به خانهاش آمدم اما در را باز نكرد. سابقه نداشت كه بدون اطلاع جايي برود و معمولا خانه بود. براي همين با آچار و پيچ گوشتي در را باز كردم و وقتي وارد خانه شدم جسد او را در سالن پذيرايي ديدم.
حسابي شوكه شدم و به سرعت با پليس تماس گرفتم. در ادامه جسد به پزشكي قانوني منتقل شد و بررسيها حكايت از اين داشت كه جنايت از سوي يك آشنا رخ داده است. قاتل آشنا به راحتي وارد خانه شده و بدون اينكه سرقتي انجام دهد دستبه جنايت زده بود. كارآگاهان در ادامه تحقيقات خود پي بردند كه قرباني تنها يك پسر20ساله دارد كه پس از قتل به طرزمرموزي ناپديد شده بود.
- انتقام از مادر
پسرقرباني، مظنون شماره يك پليس بود كه چند روز بعد در يكي از شهرهاي شمالي كشور دستگير شد. او در بازجوييها كليد معماي جنايت را در اختيارتيم تحقيق قرار داد و قتل مادرش را گردن گرفت. وي گفت:من تنها فرزند مادرم هستم. يك سال پيش دلباخته دختري شدم و ميخواستم با او ازدواج كنم اما مادرم وقتي شنيد مخالفت كرد. ميگفت هم سنم كم است و هم پولي براي تأمين هزينههاي زندگي ندارم. درحاليكه زمينهايي كه ارثيه پدريام بود را ميتوانست بفروشد تا من سروسامان بگيرم.
وي ادامه داد: بهخاطر مخالفتهاي مادرم، نتوانستم با دختري كه عاشقش بودم، ازدواج كنم. تا اينكه مدتي قبل متوجه شدم مادرم به عقد مردي درآمده و همسر دومش شده است. اين را كه شنيدم خيلي بههم ريختم، او مانع خوشبختي من شده بود و خودش با مرد موردعلاقهاش ازدواج كرده و زندگي ميكرد. همينها باعث شد كه نقشه قتل مادرم را بكشم تا از او انتقام بگيرم.روز حادثه يك چاقوي جنگي خريدم و به خانه آمدم. وقتي مادرم روي مبل نشست در يك لحظه به سمتش هجوم بردم و با پيراهنم او را خفه كردم. پس از آن با چاقو هم چند ضربه به او زدم و به شهرستان فرار كردم.
- مأموريت ويژه
متهم در شعبه 71دادگاه كيفري پاي ميزمحاكمه رفت اما چون پدر و مادر مقتول فوت شده بودند و اولياي دم در پرونده وجود نداشت، دادستان بهعنوان نماينده مدعيالعلوم با پرداخت تفاضل ديه براي متهم در خواست قصاص كرد. پسرجوان در دادگاه كيفري به قصاص محكوم شد و حكم به تأييد قضات ديوان عالي كشور رسيد.
درحاليكه پرونده به شعبه سوم اجراي احكام دادسراي جنايي تهران فرستاده شده و متهم در يك قدمي چوبه دار بود، واحد صلح و سازش اجراي احكام با دستور قاضي دشتبان رئيس شعبه دست بهكار شدند تا شايد ردي از بستگان مقتول بهعنوان اولياي دم بهدست آورند و او را از مجازات قصاص نجات بدهند. در چنين شرايطي متهم در دادسرا حاضر شد و گفت تنها يك اسم و فاميل از بستگان مادرش را بهخاطر دارد. او گفت: دوران كودكي رفتوآمد زيادي با فاميل و بستگان پدر و مادرم نداشتيم. فقط به ياد دارم كه گاهي به خانه دايي مادرم در شهرستان ميرفتيم كه تنها اسم و فاميل پسردايي مادرم را بهخاطر دارم. حتي نميدانم كجا زندگي ميكنند چون سالهاست كه با آنها رفتوآمدي نداريم.
پس از آنكه متهم، مشخصات پسردايي مادرش را در اختيار واحد صلحوسازش قرار داد آنها مأمور شدند تا وي را پيدا كنند.
تيم جست و جو از طريق اداره ثبت احوال و پيگيريهاي ويژه، سرانجام توانست پس از ماهها تلاش، پسردايي قرباني را كه ساكن يكي از شهرهاي شمالي كشور است، شناسايي كند.
او بهعنوان ولي دم به دادسراي جنايي تهران دعوت شد و وقتي متوجه شد كه دختر عمهاش 8سال پيش بهدست پسرش كشته شده و حالا نجات جوان محكوم به قصاص در دست اوست، حاضر شد تا رضايت بدهد و جوان قاتل را ببخشد. او گفت كه پسرجوان با او صحبت كرده و متوجه شده كه بهشدت پشيمان است. از سوي ديگر در مدت 8سالي كه در زندان بوده، توبه كرده و ديگر سمت خلاف نميرود. براي همين برگه رضايت را بهخاطر حس انساندوستانه امضا كرد و بدينترتيب پسر جوان از مجازات مرگ نجات پيدا كرد.