شواهد موجود و کالبدشکافی، درگیری بین 2 گربهبزرگ جثه ایران را تأیید کرد.[سابقه خبر] این خبر بیگمان دوستداران واقعی حیاتوحش و کارشناسان کارآزموده را پیش و بیش از آن که تحتتأثیر احساسات زودگذر قرار دهد، در معرض دستاوردی علمی قرار داد؛ صحنههای درگیری و رقابت میان گوشتخوارن بزرگ شاید در آفریقا چندان عجیب نباشد، اما در ایران -پیش از آن که چنین خبری از سوی مدیر طرح حفاظت از یوزپلنگ آسیایی منتشر شود- فقط یک حدس و گمان کارشناسی بود و سندی علمی درباره آن وجود نداشت.
در واقع گردنبند ردیاب که اسفندماه سال گذشته روی یوزپلنگ نصب شده بود، حدس و گمانها را به یک یافته علمی بیچونو چرا تبدیل کرد. این گردنبندها با همکاری تیمی متشکل از کارشناسان ایرانی و بینالمللی پس از2ماه اقامت شبانهروزی در درهاشکفت یزد روی 2 قلاده یوزپلنگ و یک قلاده پلنگ نصب شدند تاضمن بررسی مسیرهای رفتوآمد آنها بتوان مدیریت کارآمدتری در زیستگاههای این گوشتخواران بسیار ارزشمند اعمال کرد.
در این ارتباط نمیتوان نکته انکارناپذیر دیگری را نادیده گرفت؛ تکنولوژی استفاده از گردنبندهای ردیاب با همکاری طرح حفاظت از یوزپلنگ آسیایی برای نخستین بار در ایران به اجرا درآمد و خود فرصتی مغتنم بود که کارشناسان حیاتوحش کشور نیز با این روش آشنا شوند و برای سایر گونهها نیز آن را به کار گیرند و از این طریق دانستههای اندک حیاتوحش کشور، افزایش یابد.
از سوی دیگر برخی منتقدان طرح حفاظت از یوزپلنگ آسیایی چنین دستاوردی را دیرهنگام تلقی میکنند و عقیده دارند چنین نتایجی باید سالهای اولیه شروع طرح به دست میآمد و آنان که دیدگاهشان اندکی سنتیتر است نصب گردنبند را غیرضروری میدانند.
البته لازم است حساب منتقدان دلسوز را از گروهی فرصتطلب جدا کرد که پیوسته از منظر شکارچیانی سودجو و نه دوستدار طبیعت بهانهجویی میکنند و تنها سودای فرصتسازی برای خود و هممسلکانشان را به بهانه حفظ یوزپلنگ در سر میپرورانند. شاید منتقدان دلسوز و کارشناسان با تجربه، پوسته اولیه این فعالیت یا حتی طرح حفاظت از یوزپلنگ آسیایی را مورد نقد و بررسی قرار دادهاند فارغ از این که لازم است نظری نیز به لایههای فراتر از متن بیافکنند.
نکته مهمِ فرامتن این است که دفتر عمران سازمان ملل متحد، پا پیش گذاشت تا موتور حفاظت از یوز را در ایران روشن کند و پس از نهادینه شدن ضرورت حفظ نسل این جانور و روشهای نوین دستیابی به این هدف، با بهرهگیری از مشارکت جمعی، سکان را در دستان ایرانیان بگذارد تا با جذب منابع مالی (دولتی و غیردولتی) و نیروی متخصص (داخلی و خارجی) کشتی توفان زدهای را به ساحل امن هدایت کنند.
پرسش این است که آیا همدلی و دلسوزی لازم برای حفاظت از یوز در میان تمامی کارشناسان و دستاندرکاران وجود داشته است؟ آیا مشارکت جمعی (اعم از دولتی و غیردولتی) و نیاز به همکاری گروهی برای حفظ یوز و طبیعت ایران از تئوری به عمل بدل شده است؟ آیا هیچ شرکت یا سازمانی خصوصی، برای بقای یوز پا پیش گذاشته تا با پرداخت مبلغی هر چند اندک در حفظ نسل آن شریک باشد؟ و سرانجام این که آیا تمام انتقادها و ارائه پیشنهادها با رویکردی سازنده، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی - یا محفلی- ارائه شده است؟
برای پاسخ به این پرسشها کافی است به گوشهوکنار طبیعت کشور نظری افکند، به فهرست گونههای در معرض انقراض ایران –که هر روز طویلتر میشود- نگاهی سطحی انداخت. بیگمان اگر کارشناسان، دوستداران واقعی طبیعت و متخصصان رشتههای علوم زمین یک دل و یک صدا بودند، روند تخریب طبیعت بسیار کند میشد.
نگرش و قضاوتهای شخصی و نگاه غیرکارشناسی را تا مجال باقی است باید به گوشهای وانهاد و برای حفاظت از یوز و تمامی حیاتوحش و طبیعت ایران آستینها را بالا زد، چون مجال اندک است و واقعه سخت نامنتظر.