همسر شهرام كه از ماجرا خبردار شده، زندگي او را به آتش ميكشد و با گرفتن وكيل، براي طلاق اقدام ميكند. شهرام 2ساعت پيش از آزادي از زندان، در اتفاقي عجيب ناچار به فرار از دست مأموران ميشود و پدر و مادر نگرانش را هم سر كار ميگذارد. او كه با سرنگ آلوده يك نفر ديگر را هم ناخواسته به ايدز مبتلا كرده، به قصد عذرخواهي به خانه قرباني خود ميرود اما آنجا دستش به خون يكي ديگر آلوده ميشود...»
آنچه خوانديد، خلاصه بخشهايي از يك سريال ايراني است اما اگر نام شهرام را برداريد و به جاي آن مثلا ويجي يا راجو بگذاريد، ميتوانيد يك فيلم سوزناك هندي در گونه فاجعه و مصيبت بسازيد! «پريا» كه اين شبها به گزينه اول مخاطبان تلويزيون تبديل شده، با داستاني نسبتا خوب و منطقي آغاز شد اما سير ماجراها بهتدريج به سويي رفت كه تماشاگران هر آن بايد منتظر رخ دادن يك اتفاق غيرمنتظره و شگفتانگيز باشند؛ ديگر از آن منطق ابتدايي خبري نيست و هر چه هست، پيش رفتن داستان (مگر پيش هم ميرود؟) با تكيه بر حوادث و شگفتيهاست.
شايد همين الان كه شما اين مطلب را ميخوانيد، شهرام در قسمت قبل چند نفر را به ايدز آلوده كرده، چند نفر را كشته و چند زندگي ديگر را به آتش كشيده باشد! از سويي ديگر، مشخص نيست چرا برخورد مردم با بيماران مبتلا به ايدز در پريا شبيه رفتار 100سال پيش مردم با جذاميهاست. شايد اگر مثلا 20سال پيش چنين چيزهايي را ميشنيديم يا ميديديم، چندان تعجب نميكرديم اما شنيدن نكتههايي مثل اينكه ايدز از راه دست دادن، روبوسي كردن، استفاده از ظرف مشترك و كارهايي شبيه اين منتقل نميشود در يك مجموعه پرمخاطب تلويزيوني آن هم در سال 1395شمسي و 2016ميلادي، بيش و پيش از هر چيز حس نااميدي را در وجودمان شعلهور ميكند.
نميتوان ضعفهاي ساختاري و محتوايي پريا را صرفا به پاي نويسنده فيلمنامه يا كارگردان نوشت و سريال حاصل همكاري سعيد فرهادي (برادر اصغر فرهادي كه او هم در به تصوير كشيدن داستانهاي گونه مصيبت استاد است!) و حسين سهيليزاده است. ضمن اينكه بازيهاي تخت و كليشهاي تقريبا همه بازيگران ارائهاي كاريكاتوري است از خانوادههايي كه با بحران دست به گريبانند. گرچه در اين ميان، بازي 2بازيگر نقشهاي پدر و مادر شهرام تمام پيشفرضهاي تماشاگران را از هنر بازيگري ويران كرده است!