روز گذشته نخستين جلسه تحقيق از قاتل مادر و دختر كه پس از 30ماه فرار به تازگي دستگير شده، در دادسراي امور جنايي تهران برگزار شد. جنايتي كه اين مرد رقمزد بهمن سال 92رخ داد و او زني جوان و دختر 3سالهاش را در خانهشان در جنوب پايتخت به قتل رساند و از محل جنايت گريخت.
فرار او ماهها ادامه داشت تا اينكه در نهايت كارآگاهان جنايي تهران راز وي را فاش و او را در شمال كشور دستگير كردند. متهم كه ديروز براي تحقيقات قضايي به شعبه سوم دادسراي جنايي تهران منتقل شده بود، در پايان جلسه در گفتوگو با همشهري به بيان جزئيات حادثه پرداخت.
- چند وقت بود كه قربانيان را ميشناختي؟
زن جوان فاميل دورم بود كه سال 91نخستين بار در يك مهماني فاميلي او را ديدم. او ازدواج كرده و به همراه همسرش در تهران زندگي ميكرد. وقتي شنيد آشپز هستم، شماره موبايلم را گرفت تا دستور پخت برخي از غذاها را از من بگيرد. فرداي آن روز به من زنگزد و من دستور پخت چند غذاي جديد را به او گفتم. گويا آن شب مهمان داشت. پس از آن گاهي به او زنگ ميزدم و با هم صحبت ميكرديم.
- چه شد كه تصميم به قتل گرفتي؟
من براي قتل نقشهاي نكشيده بودم. همهچيز در يك لحظه رخ داد. اگر خودش حاضر ميشد به من پول قرض بدهد شايد چنين اتفاقي رخ نميداد. من روزحادثه به خانهاش رفتم. ميدانستم شوهرش بهخاطر شغلش كه راننده كاميون بود بيشتر وقتها خانه نيست و پول زيادي در اختيار همسرش قرار ميدهد.
ميخواستم از او پول قرض بگيرم. مشكلات مالي، خيلي به من فشار آورده بود. اما وقتي به خانهاش رفتم مدعي شد كه پول زيادي در خانهاش نيست. من هم از آنجا بيرون رفتم. در اطراف خانهاش گشتي زدم اما بعد دوباره تصميم گرفتم به خانه او بروم. ميدانستم دروغ ميگويد.
وقتي به آنجا رسيدم، دوباره از او طلب پول كردم اما زن جوان با لحن تندي جوابم را داد. آنجا بود كه چشمم به بستههاي اسكناسي افتاد كه روي اپن آشپزخانه بود. عصباني شدم و اصلا متوجه نشدم كه چطور در درگيري او را خفه كردم. وقتي ديدم نفس نميكشد روي او پتو انداختم و ميخواستم بروم.
اما ناگهان دخترش از اتاق خواب بيرون آمد و مرا ديد. به او گفتم برو بخواب اما نرفت. سراغ مادرش را گرفت، ميخواستم بروم اما با خودم گفتم اگر بروم دخترش مرا ديده و قطعا لو ميروم. چرا كه قبلا هم مرا ديده بود. خيلي با خودم كلنجار رفتم اما در نهايت مجبور شدم كه جان او را بگيرم. او را خفه كردم اما باور كنيد ساعتها در خيابان اشك ريختم، چون تا به حال كار خلافي در زندگيام انجام نداده بودم وهمهچيز اتفاقي پيش آمد.
- چرا پس از قتل صحنهسازي كردي؟
چون ميخواستم همهچيز را حادثه نشان دهم. شيلنگ گاز را پاره كردم تا همه تصور كنند كه آنها بر اثر گازگرفتگي جان باختهاند.
- پس از قتل كجا رفتي؟
يك روز در تهران بودم و بعد به شهرستان پيش خانوادهام برگشتم.
- متاهلي؟
بله، 2فرزند دختر و پسر 2و 4ساله دارم.
- اگر كسي با خانوادهات چنين كاري ميكرد، چه ميكردي؟
سرش را پايين مياندازد ميگويد: باور كنيد در اين دوسال مدام كابوس لحظه جنايت را ميديدم و وحشتزده از خواب ميپريدم. وقتي در روزنامهها اعلام شد كه آنها بهخاطر گازگرفتگي جان باختهاند مطمئن شدم كه هرگز دستگير نميشوم. اما با اين حال عذاب وجدان لحظهاي رهايم نميكرد. من در اين مدت يك شب خواب راحت نداشتم. خصوصا وقتي دخترم به دنيا آمد كابوسهايم بيشتر و بيشتر شد. صحنه قتل آنها هرگز ازذهنم پاك نميشود و حتي اگر رضايت بدهند و آزاد هم شوم اين عذاب وجدان لحظهاي رهايم نميكند.
- در اين مدت هيچكس نميدانست دست به جنايت زده اي؟
نه، جرأت نميكردم به كسي حرفي بزنم. همين كه نميتوانستم به كسي چيزي بگويم برايم از مجازات قصاص هم سختتر بود.
- چرا خودت را معرفي نكردي؟
ترسيدم. بهخاطر آبروريزي. بارها خواستم بروم اداره پليس و همهچيز را بگويم تا اين كابوسها تمام شود اما چشمم كه به خانوادهام ميافتاد پشيمان ميشدم.