گزارش اين اسيدپاشي ساعت 23:15پنجم شهريورماه به مأموران كلانتري 160خزانه اعلام شد. با حضور مأموران در محل حادثه مشخص شد كه 2جوان حدودا 29و 30ساله از ناحيه صورت و بدن مورد اسيدپاشي قرار گرفته و براي مداوا به مراكز درماني منتقل شدهاند.
- ميانجيگري كار دستم داد
وقتي پرونده در اختيار كارآگاهان اداره شانزدهم پليس آگاهي تهران قرار گرفت، گروهي از كارآگاهان راهي بيمارستان شدند تا به تحقيق از 2مصدوم اسيدپاشي بپردازند. يكي از آنها از ناحيه چشم آسيب ديده بود كه در اتاق عمل زير تيغ جراحان بود. ديگري از ناحيه صورت، سر و بدن آسيب ديده بود كه مدعي شد براي ميانجيگري وارد دعوا شده كه همين اتفاق كار دستش داده است. او ماجراي اسيدپاشي را اينطور توضيح داد: به همراه دوستانم در پارك نشسته بوديم.
از سر و صدايي كه حدودا 40متر آنطرفتر شنيده ميشد، متوجه شديم كه يكي از بستگان دورم به نام شهروز با فردي كه تا به حال او را نديده بودم و نميشناسم، درگير شده است. براي ميانجيگري رفتم تا از درگيري جلوگيري كنم اما همان فردناشناس ظرفي را كه بعدا متوجه شدم حاوي اسيد بوده، به سمت من و افراد ديگري كه دور و برم بودند گرفت و محتويات آن را روي ما ريخت و فرار كرد. در اين حادثه از ناحيه صورت، بدن و سر آسيب ديدم و از شدت درد و سوزش ديگر چيزي متوجه نشدم. بعد از آن بود كه شنيدم يكي از دوستانم هم در اين حادثه آسيب ديده و تحت عمل جراحي قرار گرفته است.
- من بيگناهم
در تحقيقات مشخص شد كه متهم اصلي اين پرونده مرد 42سالهاي به نام جمال است كه ساعت 7:30هفتم شهريور با پاي خودش به اداره شانزدهم پليس آگاهي رفته و خود را معرفي كرده است. او مدعي بود كه بيگناه است و زماني كه متوجه شده پليس در تعقيب وي است، تصميم گرفته خودش را معرفي كند تا ماجرا را توضيح بدهد.
متهم ديروز براي انجام تحقيقات به دادسراي امور جنايي تهران منتقل شد و پرونده وي روي ميز قاضي مرادي، بازپرس شعبه دوم دادسراي جنايي تهران قرار گرفت اما در مقابل قاضي هم اظهار بيگناهي كرد. او روز گذشته در گفتوگو با خبرنگار همشهري از جزئيات شب حادثه گفت.
- چرا شب حادثه دست به اسيدپاشي زدي؟
باوركنيد من بيگناهم. شهروز خودش اسيد داشت. حتي ببينيد دستان من هم در اين حادثه سوخته و آسيب ديده است.
- چرا با شهروز درگير شده بودي؟
شهروز و دوستانش با من لج كرده بودند. درواقع حرف يك كينه قديمي بود. آن شب من در محل كارم سرگرم تعمير ماشينم بودم. تعميرگاه من نزديك پارك است كه ناگهان شهروز و دوستانش كه هميشه با هم هستند و بهخاطر شرارتهايشان اهالي محل از آنها ميترسند، به سمت من آمدند.
همه آنها چاقو، قمه، تبر و شوكر بهدست داشتند و مرا دوره كردند. ناگهان يكي از آنها ظرفي بهدست داشت كه به سمت ماشينم پاشيد. بخشي از آن روي بدنم ريخت كه احساس سوزش شديدي كردم. فرار كردم و به مغازه كناري رفتم اما آنها مرا تعقيب كردند و با آجر و سنگ به سمتم هجوم آوردند. حتي چند كارگر مغازه در آنجا شاهد بودند كه چطور به سمتم حمله كردند. من خودم بهشدت درد و سوزش داشتم، حتي روي دستم هم اسيد پاشيده بود و فكر ميكنم همان لحظه كه اسيد را به سمتم پاشيدند، خودشان هم در اين ماجرا آسيب ديدند.
- گفتي حرف كينه قديمي بود. چرا از تو كينه به دل داشتند؟
شهروز و دوستانش چندبار هم ميخواستند از من باجگيري كنند و يك جورهايي حقحساب بگيرند اما من زير بار نميرفتم و هربار كه آنها را ميديدم، از ترسم فرار ميكردم. براي همين به خانهام حمله كردند و شيشه پنجرهها را شكستند. نميدانيد همسر و فرزندانم آن شب چقدر وحشت كرده بودند. حتي خودروي مرا به آتش كشيدند تا از من زهرچشم بگيرند.
پس از آن من به دادسرا رفتم و از اين گروه شكايت كردم. حتي پروندهام موجود و در حال رسيدگي است. بهخاطر همين از من كينه به دل گرفتند و در پي انتقام بودند. حتي چندبار آنها را در خيابان ديدم و هر بار هم راهم را كج كردم تا چشمم به آنها نيفتد. پس از آن به محل كارم آمدند و با سر و صدا ايجاد مزاحمت كردند. در نهايت هم قصد اسيدپاشي داشتند كه بخت با من يار بود و زنده ماندم.
- اما شاهدان ميگويند ظرف اسيد در دستان تو بوده؟
شاهدان هم دوستان شهروز هستند. اگر افراد ديگري هم عليه من شهادت بدهند از ترسشان است چون همه از اين گروه ميترسند.