«ابد و يك روز» سعيد روستايي، «عادت نميكنيم» ابراهيم ابراهيميان، «من» سهيل بيرقي و «برادرم خسرو» كه هنوز اكران نشده، نشان ميدهند اين نسل جديد سينما متناسب با جامعه و موضوعهاي روز رشد كرده و پيش ميروند و در آثارشان اين بهروزبودن ديده ميشود. ظهور اين سينماگران ثابت ميكند كه سينماي ما ميتوانست با يك نسبت منطقي و درست و جرياني طبيعي پيش برود و اينگونه هم شد. آثاري كه به اين شكل ساختهشده و به نمايش درآمدند، فيلمهاي متوسط رو به بالا هستند و جريان جديد به شرط تداوم ميتواند موجينو در سينماي ايران ايجاد كند كه در گذشته هم تجربه شده بود.
زايش اين فيلمسازان زماني رخ داد كه همه در سينماي ايران احساس نااميدي ميكردند و اين سينماگران جوان بهنظرم بچههاي زمانه خود هستند؛ كساني كه جامعه را ميشناسند و سينما را بلدند. البته همه اين تعريفها نبايد باعث محدودشدن فضاي نقد شود و فيلمها را در بند ستايشها بيجهت حبس كنيم بلكه اين آثار بايد مورد نقد قرار بگيرند و بالندهتر شوند. بيرقي در فيلم من كوشيده از كليشههاي سينما دور شود و امتياز اصلي فيلم، ضدكليشه بودن آن نسبت به جريان اصلي سينماست. فيلمساز با انتخاب بازيگران يك تنه هم به جريان اصلي سينما ميزند تا خود را در آن تعريف كند. 3بازيگر اصلي (ليلا حاتمي، بهنوش بختياري و امير جديدي) تبلوري تازه در بازيهاي خود ارائه ميدهند.
جديدي بعد از «رخ ديوانه» در من به خوبي خود را نشان داده و ثابت كرده بازيگري بااستعداد است اما نقش او در من به نوعي گنگ است و معتقدم اين فيلم با متفاوتبودنش، جديدي را متفاوت نشان داده است. نقشهاي حاتمي و بختياري هم از كليشهها دور است و بهنظرم، من را ميتوان بهترين بازي دوران حرفهاي بختياري دانست. كارگردان از ويژگيهاي بازيگران تجاري استفاده هوشمندانه كرده و انصافا بختياري از عهده نقش برآمده است.
از سوي ديگر، معتقدم حاتمي ذاتا بازيگر است و گويا به جاي خون، در رگهايش سينما و بازيگري جريان دارد. شخصيت او در من خاص است و اين خاص بودن در بازي حاتمي نمود دارد اما فيلمنامه دچار ابهامهايي است و به همين دليل سؤالهاي زيادي در ذهن تماشاگر شكل ميگيرد. فيلمي كه مفاهيم انتزاعي داشته باشد و مخاطب منظور را متوجه نشود، بازنده است.
- نويسنده و منتقد سينما