بعضي از بچهها دلشان ميخواست نشريهي ادبي توليد كنند؛ بعضي طنز. بحث بالا گرفت و بالا گرفت... تا خانم بابايي گفت: «اصلاً دوتا نشريه داشته باشيم؛ هم ادبي و هم طنز.»
نيش همه باز شد؛ آن هم تا بناگوش! اما ماجراي انتخاب اسم به سرعت به نتيجه رسيد. انگار همه عجله داشتند كار زودتر جلو برود. اسم نشريهي ادبي را گذاشتيم «تلنگر» و طنز را «نيشگون»! نشريههايي كه قرار بود آيينهي مركزمان باشند و هر هفته، خودمان و اتفاقهاي كتابخانهمان را در آنها ببينيم.
اما دلمان ميخواست براي توليد يك نشريهي نوجوانپسند، بيشتر بدانيم. خانم بابايي يك پيشنهاد داد: «از اعضاي تحريريهي يكي از نشريههاي نوجوان دعوت كنيم كه به مركز ما بيايند و زير و بم كار را يادمان بدهند.» باز هم نيشمان باز شد؛ اما اينبار بيشتر! آخر هم فال ميشد و هم تماشا. اما كدام نشريه؟
نميدانم چرا همهي فكرهاي بچهها به طرف اعضاي تحريريهي «هفتهنامهي دوچرخه» رفت! حتي فكر خانم بابايي! او گفت: «قبول! اتفاقاً امسال در جشنوارهي مطبوعات كودك و نوجوان كانون، داوران نوجوان، دوچرخه را بهعنوان بهترين نشريه انتخاب كردهاند. من تلاش خودم را ميكنم، اما بايد سرشان خيلي شلوغ باشد، خلاصه به كسي قول نميدهم!»
خبر خوب را دوسهروز بعد به ما داد. قرار شد در سه روز متوالي، ما ميزبان سه نفر از اعضاي تحريريهي دوچرخه باشيم و براي هرچه بهترشدن تلنگر و نيشگون خودمان از آنها كمك بگيريم.
مهمان روز اول، فاطمه سالاروند، مسئول بخش شعر دوچرخه بود. نفر دوم، فرهاد حسنزاده، كه اين روزها نامزد دو جايزهي معتبر جهاني (آستريد ليندگرن و هانس كريستين آندرسن) شده و بخش ادبيات دوچرخه را ميگرداند؛ و هنرمند سوم، گشتاسب فروزان، كه از همان روزهاي اول، مدير هنري دوچرخه بوده است.
- روز شاعرانه، شعر بهروز!
سالاروند فعالیت مطبوعاتیاش را با «سروش نوجوان» آغاز کرده و سالهاست که در خانهي شاعران ایران مشغول فعالیت است. او در ابتداي جلسه، از اولین شعری گفت که در نوجوانی سروده بود:
«اولین شعرم را در قالب سپید سرودم. دربارهی دختری بود که وضع مالی خوبی نداشت. البته مرز باريكي بين متن ادبي و شعر وجود دارد. ولي من از همان روزها تكليف خودم را با خودم روشن كردم و شعر گفتم. ديگر اينكه يك نوجوان براي شعرگفتن، به تشويق هم نياز دارد كه شايد چاپ شعر شما در نشريهي خودتان يك تشويق عالي باشد.»
ما هم وارد گود شديم و جلسه با پرسش و پاسخ ادامه يافت. دلمان ميخواست بدانيم چه شعري براي يك نشريه مناسب است؟ آيا در يك مجلهي نوجوانانه، دربارهي هر سوژهاي ميشود شعر گفت؟
از حرفهاي مهربانانهي سالاروند اينطور فهميديم كه شايد يك شاعر، بتواند در يك كتاب، دربارهي همهي سوژههايي كه براي يك نوجوان جذاب است شعر بگويد؛ اما شعري براي يك نشريه مناسب است كه به سوژههايي بپردازد كه به روز باشد و در همان ايام، فكر نوجوانان را مشغول خودش كرده باشد.
او معتقد بود حتي بهترين شعر هم دربارهي سوژهاي مثل امتحان رياضي، اگر قرار باشد در نشريهاي در فصل تابستان چاپ شود، بيمزه خواهد بود و توجه خوانندهاي را به خودش جلب نميكند.
درپايان جلسه، سالاروند سوژهي «عشق و صلح» را انتخاب كرد و ما هم كه رگ شعريمان حسابي به جوش آمده بود، دست به قلم شديم و شعرهاي عاشقانه نوشتيم.
- سماجت پرسشگرانه!
براي حضور دومين مهمان، مركز را آبوجارو كرديم. فرهاد حسنزادهي عزيز هم سر ساعت 10 صبح، پشت در مركز بود و بچهها با لبخندهاي آشنايشان، از او استقبال كردند.
او هم يكراست رفت سر اصل مطلب: «مهمترين ويژگي يك نشريه، داشتن چالش است. شما اين ويژگي را در دنياي كتاب نميبينيد؛ دنياي كتاب آرام است اما دنياي نشريه پر تلاطم.
يك نشريه بايد با پرسش، نقد و هيجان همراه باشد. به همينخاطر، داستاني هم كه در يك نشريه چاپ ميشود، بايد چالشي و بحثبرانگيز باشد.»
بخش بعدي حرفهايش هم جالب بود: « شما قدم اول روزنامهنگاري را برداشتهايد؛ چون نشريهي دوچرخه و بقيهي نشريههاي گروه سني خودتان را خواندهايد. عضو تحريريهي يك نشريه، در قدم اول، خودش هم بايد نشريههاي ديگر را بخواند واهل مطالعه باشد.
يك روزنامهنگار بايد ويژگيهايديگري هم داشته باشد. مثلاً يكي از آنها، پيگيري و سماجت است. يعني يك روزنامهنگار نميتواند خجالتي باشد؛ يا نبايد زود نااميد شود.
دلمان نميآمد از او جدا شويم، اما ساعت 12 شده بود و او بايد به دفتر دوچرخه سري ميزد.
- پيچوتابهاي مناسب
بچههايي كه در جلسهي روز پنجشنبه حاضر بودند، از همان ابتدا، با بخشي از اصطلاحهاي عجيب و غريب گرافيكي آشنا شدند. گشتاسب فروزان، سخاوتمندانه اطلاعاتش را در اختيار ما گذاشت. نشريههاي قبلي ما را هم ديد و نظر كارشناسانه داد.
او ميگفت: «بهترين خبر هم اگر با فونت مناسب، عكس مرتبط و آراستگي ظاهري، پيش چشم مخاطب قرار نگيرد، خوانده نميشود. البته به همين خاطر است كه بخش هنري يك نشريه، از بخشهاي ديگر جداست.
چون اين موضوع يك كار كاملاً تخصصي است. ظاهر يك نشريه در جذب مخاطب بسيار اهميت دارد. هميشه مخاطب يك نشريه، اول به رنگ و آب و جذابيتهاي بصري آن توجه ميكند و بعد سراغ خواندن مطالبش ميرود.»
فروزان، پازل ذهني ما را براي توليد يك نشريه، كامل كرد. او هم مثل بقيهي اعضاي تحريريهي دوچرخه از كتابخانهي ما رفت، اما شور و حالي كه اين دوستان صميمي بهپا كرده بودند هنوز هم در وجود ما جريان دارد.
اين روزها تازه فهميديم كه براي توليد هفتهنامهها و مجلاتي كه گاهوبيگاه به دستمان ميرسد، چهقدر زحمت كشيده ميشود. آخر ما هم اين روزها حسابي گرم توليد يك هفتهنامهي حرفهاي براي كتابخانهمان هستيم. يك نشريه مثل دوچرخه كه با سرعت نور توي دل بچهها ميرود.
دوچرخه از خانم كبري بابايي، مربيمسئول مركز 15كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان استان تهران و بروبچههاي نوجوان اين مركز تشكر ميكند؛ هم بهخاطر پذيرايي از همكاران دوچرخه و هم براي كمك به تهيهي گزارش و عكسهاي اين صفحه.