ترجمه نیلوفر قدیری: در تحلیل وقایع اخیر میانمار یا برمه، که نامیدن این کشور به هر نامی در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی‌کند، چند حقیقت را نباید فراموش کرد؛ اول اینکه کسی تردید ندارد دیکتاتوری نظامی فعلی این کشور به رهبری ژنرال تان شو، یکی از مستبدترین دیکتاتوری‌های دنیاست.

حقیقت بعدی این است که مردم میانمار از پایین‌ترین سطح استاندارد زندگی برخوردارند. به‌دنبال افزایش 100 تا 500 درصدی قیمت گازوئیل و دیگر سوخت‌ها در این کشور در ماه آگوست، تورم تا 35 درصد افزایش یافته است.

جالب اینجاست که این افزایش قیمت سوخت زیر فشار صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی برای واقعی‌کردن قیمت انرژی صورت گرفته است. همین افزایش قیمت سوخت و بالا رفتن تورم تظاهرات گسترده اعتراضی به رهبری راهبان بودایی با لباس‌های زعفرانی رنگشان را موجب شد.

سازمان ملل تخمین زده‌است که جمعیت 50 میلیونی این کشور تا 70‌درصد از درآمد ماهانه خود را تنها برای خرید غذا هزینه می‌کنند.همچنین افزایش شدید قیمت سوخت زندگی را برای ده‌ها میلیون نفر از مردم میانمار غیرقابل تحمل کرده‌است.

میانمار همچنین در تجارت موارد مخدر هم نقش زیادی دارد و بعد از افغانستان از این نظر در ردیف دوم جای گرفته است. این‌ها همه عوامل قابل درکی هستند برای بروز تظاهرات و اعتراض عمومی علیه دولت.

اما این حقیقت را هم نباید فراموش کرد که حکومت نظامی میانمار در فهرست اهداف مورد حمله دولت بوش و وزارت خارجه این کشور قرار دارد. برای درک اقدامات اخیر دولت آمریکا در اعمال تحریم‌های جدید علیه میانمار و مواضع جدید و شدید آن علیه این کشور باید چند حقیقت دیگر را هم دانست.

در پس تصاویری که در تلویزیون سی‌ان ان درباره تظاهرات گسترده راهبان بودایی پخش می‌شود، نبرد ژئوپلتیک جدید جریان دارد که به‌دنبال خود پیامدهایی را هم به همراه خواهد داشت.

بازیگران اصلی

تراژدی میانمار که مساحت آن به اندازه تگزاس است، این است که مردم این کشور ابزار دست سناریویی شدند که بنیاد ملی دمکراسی در واشنگتن، بنیاد جورج سوروس، خانه آزادی و بنیاد آلبرت اینشتین آن را طراحی کرده‌اند.

همه این نهادها مسئول طراحی تغییر رژیم بدون استفاده از خشونت در سراسر دنیا هستند. انقلاب زعفرانی میانمار شبیه انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب رز در گرجستان و بسیاری از انقلاب‌های رنگی دیگر است که علیه منافع راهبردی روسیه در اطراف این کشور به وقوع پیوست.

در انقلاب زعفرانی در میانمار از همه ابزارهای ارتباطی مانند اینترنت، پیام کوتاه موبایل و  ‌ای میل استفاده شد. سی.‌ان.ان چندی پیش در خطایی ناخواسته از نقش فعال بنیاد ملی دمکراسی آمریکا در انقلاب و حمایت این بنیاد از تظاهرات‌های میانمار خبر داد.

این بنیاد یک نهاد خصوصی است که البته بودجه آن را دولت آمریکا تأمین می‌کند. فعالیت‌های این نهاد با هدف حمایت از اهداف سیاست خارجی آمریکا طراحی شده‌است. در حقیقت این نهاد همان کاری را می‌کند که سیا در جنگ سرد می‌کرد.

وزارت خارجه آمریکا در 30 اکتبر سال 2003 در یک بیانیه مطبوعاتی اعلام کرد آمریکا از نهادهایی مانند بنیاد ملی دمکراسی، بنیاد جامعه باز و نهادهای مشابه که داخل و خارج منطقه برای ارتقای دمکراسی فعالیت می‌کنند حمایت می‌کند.

وزارت خارجه آمریکا همچنین رهبران اصلی مخالفان در سازمان‌های ضددولتی میانمار را جلب کرده و آنها را آموزش می‌دهد. این وزارتخانه از سال 2003 هر سال بیش از 5/2 میلیون دلار به فعالیت‌های بنیاد ملی دمکراسی در میانمار اختصاص می‌دهد.

فعالیت‌های این سازمان مستقیما از آمریکا فرماندهی و طراحی ‌شده  و از طریق کشورهای همسایه مانند تایلند به داخل میانمار منتقل می‌شود.

رسانه‌های اصلی مخالفان میانمار مانند رادیو دمکراسی برمه و مجله عصر جدید با بودجه همین نهاد اداره می‌شود. اما هدایت‌کننده اصلی تظاهرات اخیر راهبان بودایی در میانمار، جین شارپ، بنیانگذا ر بنیاد آلبرت اینشتین در کمبریج و ماساچوست بود.

این مؤسسه یکی از شاخه‌های بنیاد ملی دمکراسی است که برای تغییر رژیم صلح‌آمیز در نقاط حساس مورد نظر آمریکا در سراسر دنیا فعالیت می‌کند. مؤسسه اینشتین از سال 1989 در میانمار فعال بوده و مخالفان را آموزش می‌داده است.

سرهنگ رابرت هلوی، مأمور ویژه سیا و وابسته نظامی سابق آمریکا در رانگون، شارپ را در سال 1989 برای فعالیت در میانمار معرفی کرد. جالب اینجاست که شارپ 2‌هفته پیش از تحولات میدان تیان آن من هم در چین بوده‌است.

چرا میانمار؟

پرسشی که اکنون پیش می‌آید این است که چرا میانمار اکنون زیر ذره بین دولت آمریکا و هدف اقدامات این دولت قرار گرفته است؟ هر عقل سلیمی در واکنش اول، دلسوزی واشنگتن برای دمکراسی، عدالت و حقوق بشر در میانمار را رد می‌کند. عراق و افغانستان نمونه‌های خوب و کافی هستند از اینکه تلاش برای ارتقای دمکراسی تنها پوشش تبلیغاتی برای اهداف و تلاش‌های بعدی آمریکاست.

اما چرا حال آمریکا به سراغ نقطه‌ای دور مثل میانمار رفته است؟ پاسخ این سؤال را باید در تحلیل تحولات و موقعیت ژئوپلتیک جست‌وجو کرد. میانمار بر آب‌های راهبردی که از خلیج فارس به سوی دریای جنوب چین می‌رود کنترل دارد. ساحل میانمار دسترسی دریایی به یکی از بزرگترین آبراه‌های راهبردی جهان یعنی تنگه مالاکا را ممکن می‌کند.

این تنگه محل عبور کشتی میان مالزی و اندونزی است. پنتاگون از بعد از 11 سپتامبر تلاش می‌کرده تا به بهانه دفاع در برابر حملات تروریستی به این منطقه وارد شده و آن را نظامی کند.

تنگه مالاکا اقیانوس‌های هند و آرام را هم به هم متصل می‌کند و کوتاه‌ترین مسیر دریایی میان خلیج فارس و چین است. بیش از 80 درصد از  واردات نفتی چین با تانکر از این تنگه حمل‌ونقل می‌شود.

نکته ظریف دیگر کانال فیلیپس در تنگه سنگاپور است که عرض کمی دارد. هر روز اما بیش از 12 میلیون بشکه نفت با ابرتانکر‌ها از این تنگه عبور می‌کند که اکثر آنها به بازار چین، پرشتاب‌ترین بازار دنیا، وارد می‌شود. اگر این تنگه بسته شود، تانکرهای نفت باید راهی طولانی برای رسیدن به مقصد طی کنند.

هر سال بیش از 50 هزار کشتی از تنگه مالاکا عبور می‌کند. کسی که بر این آب‌ها کنترل داشته باشد درحقیقت گلوگاه عبور انرژی به چین را در دست خواهد داشت. چین بعد از تحولات عراق و حضور آمریکا در این کشور و تسلط بر چاه‌های نفت منطقه، حضور خود را در میانمار تقویت کرده است تا مانع از دستیابی آمریکا به تنگه مالاکا شود.

کشور میانمار نفت و گاز هم تولید می‌کند که البته این تولید از سال 1871 و بعد از تأسیس شرکت نفت رانگون توسط انگلیسی‌ها شروع شد. در سال 2002 شرکت‌های نفتی آمریکا مانند تگزاکو و پریمایر اویل، که پیش از این در حوزه‌های نفت و گاز میانمار حضور داشتند به‌دلیل فشارهای داخلی و منطقه‌ای از این کشور خارج شدند و به جای آنها پتروناس مالزی وارد شد.

در سال 2005، کشورهای چین، تایلند و کره جنوبی برای توسعه میدان‌های گاز و نفت میانمار سرمایه‌گذاری کردند. اکنون صادرات گاز، اصلی‌ترین منبع درآمد کشور میانمار است.

به این ترتیب آمریکا وارد حوزه راهبردی چین شده است. اکنون سیاست‌های آمریکا از دارفور تاکاراکاس و حالا تا میانمار را باید تنها به دیده بدبینی نگریست.

asiatimes.com
20 اکتبر

برچسب‌ها