عاشورا بزرگترين مدرسه تاريخ بشريت است كه درونش هزاران درس و پيام نهفته است. اما هر پيامي كه به مقصد نميرسد! مخصوصا زماني كه از مسير سالها و قرنها بخواهد عبور كند. پس چگونه اين مدرسه بزرگ در گذر قرنها اينگونه استوار ايستاده است و نورش بر بلنداي قله بشريت ميدرخشد؟!
سرّ مطلب در استراتژي الهي وارثان به حق سيدالشهدا(ع) براي در امانماندن اين قيام است. چه بسيار مفاهيم آموزنده كه در صفحات تاريخ گم و يا تحريف شد. اما اين درس معرفتي عظيم، در تدبيري هوشمندانه به عواطف بشري گره زده شد تا از گزند مرور زمان در امان بماند. وارثان اين قيام از جانب خداوند اشك و گريه را وسيله انتقال اين پيام قرار دادند و گفتند؛ بر اين حادثه بگرييد كه ما اين اشكها را از شما ميخريم و بهاي اين اشك بهشت است. بعد از آن قرنها گذشت و اين پيام بر بال اشكها از مادران به فرزندان منتقل شد. مرزهاي زمان و مكان را در نورديد و بشريت را با خود آشنا كرد. هزاران هزار انسان در طول قرنهاي متمادي اين پيام را از طريق عزاداري بر اباعبدالله(ع) به نسل بعد انتقال دادند. اگر چه كمتر كسي از اين زنجيره پيدا شد كه نامه را گشوده و تمام پيام آن را درك كرده باشد. شايد هر چند قرن يك مخاطب پيدا شود و عمق اين پيام را درك كند.
ولي هر انساني كه در طول تاريخ اين واقعه را يادآور شد و با عزاداري زنده كرد، حلقه اتصالي شد براي رسيدن پيام سيدالشهدا به مخاطبان حقيقياش در سراسر تاريخ. و اگر اين عزاداري نبود چگونه اين پيام به آزادمردي چون امام خميني(ره)انتقال مييافت تا در مكتب عاشورا تعليم ببيند؟! يا چگونه درس ايستادگي به گاندي ميداد تا ملتي را بر استعمار ظالمان پيروز كند؟؟ آري اين پيام بهوسيله اشكهاي اجداد ما نسل به نسل منتقل شده است و در اين بين آنان كه پيام به آنان رسيد، گاه ظاهر را كنار زده و درس آن را كم و بيش آموختهاند و گاه تنها و تنها آن را انتقال دادهاند و فقط حلقه وصل اين زنجير شدهاند. پس بگرييد بر اين مصيبت كه هزاران آموزگار حقيقت بر بال اشكها بهدنبال دانشآموزان حقيقتجو ميگردند تا آنان را همچون صاحب پيام به بلنداي حقيقت رهنمون سازند.