مگر ميشود انتخابهاي زندگي تا آخر پايدار و استوار بماند. زندگي پر است از بازگشتهاي گاه و بيگاه، سرشار است از خطا و عصيان و مملو از ترديدها و پشيمانيها.
فرض كنيد در اين حادثه، اتفاقي شبيه توبه و بازگشت حر رخ نميداد يا حتي رخ ميداد، اما تاريخ از گزارش آن غفلت ميكرد، آن وقت حتما هندسه عاشورا ناقص بود. اما حر واقعا وجود داشت چون كه جزءجزء اين حادثه با تدبير و دقت چيده شده است؛ چراكه قرار است هركسي نماينده خود را در اين پيكار بيابد.
حر نماينده آدمهاي پشيمان است؛ آن گروهي كه سالها بر يك خطاي بزرگ پا ميفشارند اما بهناگاه محاسباتشان به غلط ميانجامد، درون خود دچار چالشهاي جدي و جدالهاي واقعي ميشوند. پس در آخرين ثانيهها، ناگهان رنگ از رخسارشان ميپرد، چشمانشان برق ميزند و دستانشان ميلرزد. از آنها ميپرسند تو كه شجاعترين بودي، تو كه هيچ وقت در انتخابهايت دچار شك و ترديد نميشدي، اين بر افروختگي براي چيست؟ و آنها جواب ميدهند در خلوت به انتخابهاي خود شك كردم و اينك خود را بر سر دوراهي بهشت و دوزخ يافتم.
كربلا، يك زندگي است و زندگي يعني انتخاب. حسين(ع) در عاشورا، همان خورشيد حق است در زندگي همه آدمها. هركسي، چه دانشجو، چه خانه دار و بازاري و ورزشكار و سياستمدار با حسيني مواجه است و بر سر انتخاب يا تكذيب او ميجنگد.
زياد پيش ميآيد آدمي، ناگهان به پشت سر نگاهي مياندازد و ميبيند همه راه را اشتباه آمده است. ميخواهد بازگردد، به پاهايش نگاه ميكند كه تاول زده و ترديد ميكند كه اگر برگردد پاسخ تاولهاي پايش را چهكسي ميدهد. اينجاست كه در تعارف با خود، همان خطا را ادامه ميدهد. اين جماعتي كه محاسباتشان را روي حرف مردم استوار ميكنند راه به جايي نميبرند. حر نشانهاي است براي همه آدمها. در هندسه عاشورا، حر، يك ضلع مهم و حياتي است؛ يعني حتي سرشاخترين آدمها با حق، ميتوانند در حياتيترين نقطه بازگردند و اين يعني همه ما ميتوانيم بازگرديم.