در این فیلم که روزنامه واشنگتنپست منتشر کرده ترامپ با لحنی مفتخرانه از تلاشهایش برای برقراری روابط جنسی با زنان سخن گفته و عنوان میکند: «وقتی آدم ستاره باشد آنها (زنان) اجازه هر کاری را به او میدهند.»
همین روزنامه در امریکا با افشای «رسوایی واترگیت» (1972) آغازگر عصر جدید «روزنامهنگاری تحقیقی» بود که پیامدهای مستقیم برای شكلگيري اقدامهای سیاسی و فرايند حکومتمداري شد. یکی از تأثيرهای دائمی واترگیت، تصويب «قانون اخلاقمداری در حكومتداري» (Ethics in Government Act) در سال 1978 بود که در شكلگيري حیات سیاسی جديد ازطريق تدوین روشهایی برای بررسی اقدامهای احتمالی غیرقانونی توسط قوه مجريه، نقش داشت.
مانوئل کاستلز (1393) در کتاب قدرت ارتباطات، "سیاست رسوایی" (The Politics of Scandal) را «کشمکشهایی بر سرِ قدرت نمادین برشمرده است که در آنها اعتبار و اعتماد به حراج گذاشته میشوند» (ص 465).
تاریخ استفاده از «سیاست رسوایی» به دوران یانگژِنگ پسر چهارم امپراتور کانگژی در چین (1723) و جنگ بر سر تصاحب قدرت پس از مرگ امپراتور میرسد. اما سیاست رسوایی در سال 1847 در فرانسه به اوج خود رسيد. بخشهايی از طبقههای متمكّن و ثروتمند جامعه فرانسه با وقوع انقلاب سال 1830 كه توسط لويي فيليپ دِاُرلئان و با هدف استقرار دموكراسي و اصلاحات صورت پذيرفت، ازجانبِ نظام سیاسی اُلیگارشی پادشاهی كنار گذاشته شدند كه اين خود مقدمهاي براي شروع درگيريها بود. یک روزنامه مخالف با نام لپرِسه ، فساد گسترده و حتی اقدامهای مجرمانه از قبيل «زمينخواري»، «ارتكاب قتل»، «رشوهخواري» و «فروش القاب در بين نجيبزادگان» را گزارش كرد. اين افشای مطبوعاتی با هدف تضعیف رقبا در بين خواص، دارای اثر ويژهاي ازجمله از اعتبار ساقط کردن کل طبقه اشرافي بود.
بر این اساس، حتی قبل از ظهور جامعه شبکهای، «سیاست رسوایی» ویژگی مهمي در تعیین روابط قدرت و تغییرات نهادی تلقی می شد. درواقع در هرجايي كه به تاريخ جوامع در سرتاسر دنيا مينگريم، سیاست رسوایی نسبت به هدايت منظم رقابتهاي سياسي طبق قوانين هر حكومت، شكل غالبتر و بنيانيتر كوششهاي سياسي محسوب ميشود. با این همه، رواج سياست رسوايي و اهمیت یافتن آن طي سالهاي اخير در كشورهايي از قبيل بريتانيا، آلمان، ايتاليا، اسپانيا، آرژانتين، چين، هند ـ به موازات كشورهاي متعدد ديگري در سراسر جهان ـ بارها مورد اشاره و تحليل گسترده قرار گرفته است.
اما، چرا سياست رسوايي تا اين اندازه رایج است؟ خاستگاه آن كجاست؟ آيا درحالحاضر از منظر فراواني و تأثيرهایش بر زندگي سياسي بهنسبت گذشته تفاوتي داشته است؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا؟
سياست رسوايي را نبايد همتراز با فساد سياسي در نظر گرفت. فساد سياسي بهعنوان دادوستد خدمات نامشروع ازجانبِ سياستمداران و كاركنان رسمي جهت كسب منافع فردي يا حزبي (يا هردو) تعبير ميشود، اما «سياست رسوايي» شامل ساير امور منتسب به كارهاي نادرست از قبيل فعاليتهاي جنسيِ نامشروع می شود كه هنجارهاي يك جامعه را موردهجمه قرار ميدهد. در واقع «سیاست رسوایی» در ارتباطات سياسي به عنوان نوعي ابزار انتخاب جديد، رخ نموده است؛ درنتيجه گينسبرگ و شفتر (1999) كه رويكردهاي سياسي در ايالات متحده امريكا را مورد تحليل قرار ميدهند، در این رابطه مينويسند:
طی ساليان اخير انتخابات بهعنوان سازوكاري براي حل تعارضها و شكلگيري حكومتهاي گوناگون در ايالات متحده از قطعیت و اهميت كمتري برخوردار بوده... درعوض سروكله زدن و درگير شدن در انواع رقابتهاي انتخاباتي و مخالفت ورزيدن با نيروهاي سياسي بهنوعي جايگزين اتكا به چنين سلاحهايی در افشاسازيهاي رسانهاي و دادرسيهاي قضايي جهت شكست مخالفان شده است...
امروزه چندین عامل بر رشد و گسترش آسيبپذيريِ نظامهاي سياسي و شكلگيري رسوايي تأثير ميگذارند؛ برخي از اين عوامل با رويكردهاي ساختاريِ حاكم بر روابط ميان فرايند جهانيسازي و حكومتي كه حوزه اخلاق در سياست را تحتتأثير قرار ميدهد، مرتبط هستند. یکی از مهمترین آنها، تأمین اعتبار غيرقانوني احزاب سياسي و تحصیل مال نامشروع و دریافت خارج از مسيرهاي رسمي است.
از آنجا که تمامی احزاب بهنوعي در اين حركت دخلیل هستند، همگيشان از واحدهاي اطلاعاتي- امنيتي و واسطههايي نظامي بهره ميجويند كه براساس تهديدها و پادتهديدها تجارت ميكنند و دنياي سياست را با احتمالهای مبتني بر تخريبهاي قطعيِ دو طرف دعوا، پيكربندي ميكنند.
مانوئل کاستلز (1393: 480) در زمينه چگونگيِ اثرگذاريِ «سياست رسوايي» بر رفتار سياسي معتقد است که «سياست رسوايي» بهجاي تخريب يك نظام سياسي، چهرههاي سياسي و سياستمداران را تخريب ميكند. بهدليل آنكه سياستمداران براي خود از طريق ويژگيهاي شخصيتي چون صداقت و امانت بازارگرمي ميكنند؛ لذا ممکن است هنگامي كه رفتاري ناشايست و سرزنشآميز از خود بروز ميدهند اعتماد رأيدهندگان را نسبت به خود ازدست بدهند، اما لزوماً اين امر بهمعناي تحتالشعاع قرار گرفتن اعتبارشان نزد نظام سياسي حاكم نيست.
براي مثال، طي دهه 1990 در ايالات متحده باتوجهبه پيمايش مركز تحقيقاتي پيو، پس از افت [نسبي] سطح اعتماد سياسي شهروندان چنين به نظر ميرسيد كه رسوايي مربوط به جريان مونيكا لوينسكي تأثير اندكي بر سطح اعتماد سياسي شهروندان گذاشته است. در آن زمان «سیاست رسوایی»، که سلاح منتخب ازجانبِ حزب مخالف محسوب ميشد، بيل و هیلاری کلینتون را در معرض بمباران انواع اتهامها و تحقیرهای جمهوریخواهان قرار داد؛ برخی از آنها همراه با عواقب جدی بودند و ساير اتهامها نيز در فرايندهاي حقوقي رد شدند. کلینتون نهايتاً در مجلس نمايندگان متهم شد، اما ظاهراً پس از آن در مجلس سنا تبرئه شد؛ موضوعي كه ميتوان گفت تا حدّي تحتتأثیر تهدیدهای صورتگرفته ازجانبِ حامیان رئیسجمهوري بود که ادعا میکردند در صورت متهم شدن كلينتون، به افشاي برخی از رسواییهای سناتورها اقدام خواهند کرد.
درنتيجه شواهد تجربي حاكي از آن است كه «سیاست های رسوايي» در اشکال مختلف و بسته به كشور و سطح مسئوليت سياسي افراد بر رفتار رأيدهندگان تأثير ميگذارد. به تعبیر کاستلز، در ايالات متحده امريكا، که رأيدهندگان عمدتا دانش اندكي درمورد نمايندگان و يا رقبايشان دارند، فضای ارتباطات جمعي خودانگیز (mass-self communication) می تواند نقش مهمی در رونق «سیاست رسوایی» و رفتار انتخاباتی مردم ایفا کند.
* دكتراي علوم ارتباطات اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي
(مدرس و پژوهشگر)