داغ پدر، هنوز برايش تازه است و بغضهاي پياپي او در اثناي گفتوگو كه سرانجام سر باز كرد و لحظاتي را گريست، گواه اين زخم عميق است. حجتالاسلام والمسلمين دكتر محمدسعيد مهدويكني، تنها پسر مرحوم آيتالله مهدويكني است؛ دانشآموخته رشته فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امامصادق(ع) كه اين روزها، تلاش ميكند خلف صالحي براي پدر باشد و براساس سيره او، حاصل عمر آيتالله، يعني دانشگاه امامصادق(ع) را اداره كند.
- شما بهترين فردي هستيد كه ميتوانيد از اندروني ايشان بگوييد. سيره ايشان در خانه چگونه بود؟
چيزي كه ما در سبك و سياق حاجآقا ميديديم اين بود كه شخصيت ايشان يكپارچه و واحد بود. ذوالعاد بود اما چهلتكه نبود؛ چنين نبود كه درون خانه يك چيز باشد، بيرون يك چيز و در مسجد يك چيز. بعضي چنين نيستند و البته نام آن را نميتوان نفاق گذاشت. هر كسي نتواند ابعاد وجودي خودش را همگرا كند، لزوما از روي رياكاري و نفاق نيست؛ واقعا دشوار است. نگاه حاجآقا يك نگاه كلگرا و همگرا بود. بيش از حد به يك جنبه نپرداختن و يك چيز را آنقدر بزرگ نكردن تا حق يك چيز ديگر از بين برود، اين در حرفزدن حاجآقا عيان بود. حاجآقا در خانه بسيار مهربان و صميمي بود، بهطوري كه نوههاي كوچك با ايشان سروكله ميزدند. ويژگي بارز ديگرشان اين بود كه هيچگاه اين محبت سبب نميشد كه آدم بتواند به شخصيت حاجآقا بياحترامي كند. متانتي داشتند كه حتي پيش از انقلاب، گاهي به ادارهاي ميرفتيم، خيلي اوقات يكصندلي ميگذاشتند و ميگفتند شما بفرماييد تا كارتان را انجام دهيم، درحاليكه هنوز يك روحاني ناشناس بودند و موقعيت اجتماعي نداشتند. گاهي با ايشان براي خريد ميرفتم و ميديدم مردم فوقالعاده احترام ميگذارند؛ فكر ميكردم حاجآقا را ميشناسند ولي خيليوقتها نميشناختند؛ بهعبارتي ويژگي حاجآقا اين بود كه يك مشي همراه با گرمي و محبت و جذب داشتند؛ اما اين متانت و شخصيت روحاني از چهره ايشان، هميشه رويت ميشد. خيليها در خانه اين ويژگي را ندارند؛ يعني يا آنچنان در خانه سنگين هستند و حيثيت علمي و اجتماعي آنان چنان درون زندگيشان سايه مياندازد كه از خانواده دور ميشوند و يا با خانواده آنچنان خودماني ميشوند كه ميبينيد شخصيتشان در خانه لحاظ نميشود. ويژگي ديگر اينكه راحتگير بودند؛ يعني اگر براي ايشان چند روزي هم ميگذشت و غذاي خوبي فراهم نميشد، اصلا اعتراض نميكردند كه چرا غذايم چنين است؟ اما اگر غذاي خوب ميگذاشتند هم هرگز نميگفتند اين با زهد ما منافات دارد و نبايد اين غذا را بخوريم؛ نه، همان غذا را ميخوردند.
- روش تربيتي ايشان چگونه بود؟
ايشان آنچه ميگفتند باور كرده بودند و آنچه را كه باور كرده بودند، عمل ميكردند؛ در نتيجه تمام آنچه از مباحث اخلاقي بيان ميكردند در خودشان مجسم بود. باورهايشان را هرگز در هيچ بخشي از زندگي به شوخي نگرفتند. باورهايشان جدي بود و اين باور جدي سبب ميشد كه اطرافيان نيز، هم بهخود ايشان و هم به راه ايشان باور پيدا كنند. لذا همراهي با ايشان نه از سر اجبار و رودربايستي بود و نه حتي از نمكگيري و محبتي كه به ديگران داشت، بلكه از سر اعتقاد و باوري بود كه هميشه به هدفشان نشان ميدادند. دنبالش نميرفتند ولي هميشه پول و امكانات ميآمد و ايشان بياعتنا بودند. بنابراين نياز نداشتند به ما امر كنند؛ ما همه بهطور طبيعي بهنظرمان ميرسيد كه رفتن دنبال كسب درآمد، امر خيلي مطلوبي نيست. اگر هم حتي فكر اين را ميكرديم كه فردا چه ميشود، يقين داشتيم اگر مانند حاجآقا عمل كنيم، درست ميشود. حاجآقا براي تربيت ما كمتر به توضيح و گفتوگو نياز داشتند؛ زياد گفتوگو ميكرديم ولي بيشتر مباحث علمي مطرح ميشد، يا حاجآقا مباحث سياسي را پيش ميكشيدند و يا بحث علمي ميپرسيدند.
- در مسائل مالي و اقتصادي چگونه بودند؟
خيلي اوقات مردم از دور گمان ميكنند شما چه ثروت انبوهي داريد! ميآيند در زندگيتان ميبينند هيچ خيري نيست؛ براي اينكه حاجآقا در قيد اين مسائل نبودند. علت علاقه مردم همين بود. براي اينكه مردم ميديدند ايشان در تمام طول زندگيشان براي خودشان، دست جلوي هيچكس دراز نكردند و مناعت طبع داشتند. افراد با طيبخاطر، امكاناتي را در اختيارشان ميگذاشتند كه در امر خير مصرف كنند و خيالشان راحت بود و ميدانستند ايشان دغدغه شخصي ندارند و هر جا كار كنند از سر اعتقاد است و درست هزينه ميكنند. بدين سبب اطمينان ميكردند. شم اقتصادي حاجآقا بسيار قوي بود و در محاسبه بسيار دقت داشتند؛ اينكه اقدامي كه ميكنند به لحاظ اقتصادي درست است يا نه و اينكه پول حرام نشود و به درستي سرمايهگذاري شود كه درآمد مناسبي داشته باشد. خيلي اوقات بازاريها و متصديان اقتصادي دولت از اين توانايي ذهني ايشان در امر اقتصاد تعجب ميكردند. در همه امور، حسابگري دقيق داشتند و اين براي خيليها عجيب بود. منتها خودشان مدتها نتوانستند يك خانه بخرند و آخرش هم از دوستانشان قرض كردند و حاجآقا سرانجام با قرض، خانهاي خريدند كه بعد زندان رفتند و تا سالها پس از انقلاب، قرض خانهاي را ميپرداختند كه خريده بودند؛ يعني همين آدمي كه دقت و توانمندي ذهني در مسائل اقتصادي داشت، اين را در زندگي خودش صرف نميكرد بلكه اين را براي خدمت و براي نيازمندان گذاشته بود.
- اين اواخر احساسشان درباره تجربه مهم دانشگاه امامصادق(ع) چه بود؟ فكر ميكردند چه ميزان از راه را رفتهاند و چقدر مانده كه اين حركت، تكميل شود؟
پياپي ميفرمودند: اگر بخواهم كاري كنم دوباره همين كار را خواهم كرد كه كردهام. معتقد بودند بنياد خوبي گذاشتهاند و اين بنياد ادامه خواهد يافت. احساسشان اين بود كه هم بنياد خوبي گذاشته شده و هم جهتگيري خوبي است. البته ميگفتند نتايجي كه متوقع بودم حاصل نشد، چون همراهي لازم با من نشد. آنچه حاجآقا ميگفتند، خيلي اوقات سالهاي بعد براي ديگران روشن ميشد. بسياري ازآنچه كه حاجآقا اوايل انقلاب گفته بودند، امروز تازه دارد ترويج و تبليغ ميشود. بحث علم ديني با جمع ميان معارف اسلامي و علوم جديد، حرفي است كه حاجآقا در سالهاي61-60 زده است. حتي دوستان ايشان در سالهاي اول خيلي همراهي نميكردند و باور نداشتند. بعضي هم كه به ايشان اخلاص داشتند، حداكثرش اين بود كه ميگفتند شما برو جلو تا ببينيم چه ميشود. حاجآقا ميگفتند دلم ميخواست همراهي بيشتري با من ميشد. ايشان سر مسائل اقتصادي مدتها دستشان تنگ بود و خيلي تلاش كردند تا يك پشتوانه اقتصادي براي اين كار فراهم كنند. ميفرمودند: خيالم اين بود كه پس از تاسيس اين دانشگاه، ميآيم رياست ميكنم، درحاليكه مجبور شدهام آستينها را بالا بزنم و كسب درآمد كنم تا بتوانم اين مجموعه را فعال كنم. هميشه به شوخي ميگفتند: لازم باشد، حتي عبا و عصايم را ميفروشم و خرج اينجا ميكنم. زمان زيادي از ايشان صرف تهيه مقدمات ميشد. ميفرمودند: كاري نداشته باشيد، هر كاري بكنيد مردم يك چيزي ميگويند. حق را پيدا كرده، آن را انتخاب ميكردند و محكم روي آن ميايستادند.
- اين روزها در نبود حاجآقا بيشتر چه احساسي به شما دست ميدهد؟
الان براي همه ما بسيار دشوار است كه ديگر كسي مانند حاجآقا را نداريم. ما خيلي اوقات براي يافتن راه خودمان، ايشان را نگاه ميكرديم؛ يعني تجسم آن چيزي كه نياز داريد براي اينكه بگويد چه بايد كرد، عمل و مشي ايشان بود. وقتي همراه ايشان بودي با اينكه پيرمرد نحيفي بودند، ولي احساس آرامش ميكردي. در اوج فتنه 88، در روز عاشورا، ما از دانشگاه به سوي مدرسه مروي ميرفتيم. جماعت اصحاب فتنه در چهارراه كالج جمع شده بودند. ما با ماشين وسط آنها رفتيم و گير افتاديم و يك ساعت تمام ماشين حاج آقا، آن وسط زير پل گير كرد و ايشان با آرامش كامل وسط آن درگيري در ماشين نشستند تا راه باز شد. اگر ميفهميدند چهكسي در ماشين است، نميدانم چه ميشد! ايشان خيلي آرام در خيلي از حوادثي كه رخ ميداد اين آرامش را داشتند و آن را منتقل ميكردند. در خانه هم اگر گاهي تنشي پيش ميآمد، حضور ايشان رفعكننده تنش بود و نفس حضورشان تنشها را برطرف ميكرد و ديگر دعوا معنا نداشت. در مسائل سياسي هم وقتي اضطرابي ايجاد ميشد، آمدن ايشان، آرامشي ايجاد ميكرد و حتي دشمنان و مخالفانشان هم اين را ميگويند.
- اول مردم بعد شما
ميگويد سعي ميكنم در مورد چيزهايي كه شخصا تجربه كردهام سخن بگويم و اين روش از يك استاد تاريخ انتظار بيجايي نيست؛ چه آنكه مستند بودن مسئلهاي مهم است. محسن الويري تحصيلات دانشگاهي خود را در دانشگاه امام صادق(ع) گذرانده و بهدست آيتالله مهدويكني ملبس به لباس روحانيت شده است. ساعتي را با موضوع شئونات طلبگي از نگاه آيتالله مهدويكني با وي به گفتوگو نشستيم.
- دانشگاههايي كه زيرنظر علما هستند بعضا ديده ميشود كه عالم بزرگوار آنجا رياست اسمي دارد و رياست واقعياي كه آنجا حضور داشته باشد و ديدگاههايش آنجا جاري باشد نيست. حضور آيتالله مهدوي كني در دانشگاه امامصادق(ع) چگونه بود؟
اين دانشگاه يك نهاد تازه تاسيس بود كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي بهدست خود مرحوم آيتالله مهدوي كني تاسيس شد. انديشه تاسيس اين دانشگاه به پيش از پيروزي انقلاب اسلامي برميگردد و آن خلئي بود كه بزرگواران در نظام تبليغ و تربيت روحانيون احساس ميكردند. براي پر كردن اين خلأ ايشان با همرزمان و همفكرانشان پيش از انقلاب انديشه تاسيس چنين مركزي را داشتند و پس از انقلاب آن را عملي كردند و چون ايده از قبل موجود بود و جزو آرزوهايشان بود كه اين هدف را محقق سازند نميتوانستند اينجا را به كسي واگذار كنند و اقتضا ميكرد كه كاملا بهصورت مستمر و جدي خودشان حضور داشته باشند.
نكته ديگر اينكه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي حجم كارهاي ايشان خيلي سنگين بود بهخصوص مسئوليت كميته و مانند اينها كه بر دوششان بود و بعدها تقريبا از تمام اينها فاصله گرفتند و خود را منحصر بهكار در دانشگاه كردند. رياست مجلس خبرگان هم كه اين اواخر پيش آمد يا رياست جامعه روحانيت مبارز تهران و توليت حوزه علميه مروي يك كار دائمي و وقتگير نبود. ايشان البته طرف مشورت همه مسئولان در ردههاي مختلف بودند و اهل مراجعه بودند و اما كار ديگري جز دانشگاه نداشتند. تشخيص ايشان اين بود كه دانشگاه اولويت دارد از اين نظر خود را وقف دانشگاه كرده بودند و در عمل هم در جلساتي كه حضور ايشان بودم با حضور مؤثر و فعال پيگير بودند. در ريزترين كارهاي دانشگاه هم عملا حضور داشتند و در طرحهاي مختلف نظر ميدادند؛ بنابراين حضورشان بسيار تعيينكننده بود.
- بسياري از روحانيون نزديك به ايشان درباره تأكيد ويژه آيتالله مهدويكني بر «شأن و شئون آخوندي» صحبت ميكنند. در اين زمينه اگر مطالبي است بفرماييد؟
شان و شئون آخوندي واژه درستي است چون اگر طلبگي بگوييم ممكن است فقط قسمت تحصيل مدنظر باشد و دورهاي را كه شخص منشأ اثر ميشود را پوشش ندهد. ايشان تمايل داشتند كه افراد صاحب اين لباس بيشتر شوند و ميفرمودند كه اين نماد و نشانه دين است. نشانه خدمتگزاري دين است و اينكه در بين دانشجويان افرادي با اين نماد و نشانه خدمت به دين حضور داشته باشند و تعدادشان زياد باشد خود في نفسه در تقويت فضاي ديني و معنوي دانشگاه مؤثر است. با اينكه در برنامههاي دانشگاه امام صادق(ع) از قبل پيشبيني نشده بود كه حتما يك عدهاي معمم شوند ولي ايشان از سال 1374سالروز وحدت حوزه و دانشگاه كه مصادف با سالروز شهادت شهيد مفتح بود نخستين گروه از دانشآموختگان دانشگاه امام صادق(ع) را به تلبس به لباس روحانيت مفتخر ساختند و پس از آن هر ساله تلبس تعدادي از طلاب ادامه يافته است و هر سال چند نفر اين توفيق را مييافتند كه بهدست مبارك ايشان لباس روحاني بر تن كنند و ما توفيق داشتيم كه در دوره اول به اتفاق آقازاده محترمشان آقاي دكتر محمد سعيد مهدوي كني و دامادشان حاج آقا سيدمصطفي ميرلوحي و 3تن ديگر از دوستانمان افتخار ملبس شدن را پيدا كنيم و بعد از آن سالانه اين برنامه ادامه پيدا كرديم و تعداد دانشجوياني كه لباس روحاني بر تن دارند را بيشتر در فضاي دانشگاه ميبينيم. ايشان ميگفتند كه حتما طلبهها از خانوادههاي خوشنام گزينش شوند. كسي كه ميخواهد به اين سمت بيايد و لباس روحاني بر تن كند بايد ويژگيهايي داشته باشد و از آن جمله خوشنام بودن خانوادهاش است نه اينكه هر كس از هر جا راه افتاد و هوس طلبگي كرد وارد اين نظام شود. اين نشان از دقتي است كه نسبت به طلبهها و كسي كه ميخواهد كار آخوندي كند، داشتند.
- مهمترين توصيههايشان به طلاب چه بود؟
ميگفتند طلبه بايد آماده انواع برخوردهاي مثبت و منفي مردم باشد و اگر اين آمادگي را ندارد لباس به تن نكند. قبل از ملبس شدن يك جلسهاي خدمتشان بوديم كه حدود 6-5نفر ميشديم و ايشان آخرين وصايا و توصيهها و حرفها را در مورد ملبسشدن به ما ميگفتند. فكرهايتان را بكنيد اگر نميتوانيد معمم نشويد و ايشان روي محدوديتهايي كه اين لباس براي آدم ايجاد ميكند و شئوني كه بايد اين فرد رعايت كند تأكيد داشتند. روي اينها خيلي تأكيد داشتند و ميفرمودند يك تعبيري در فقه داريم كه من له الغُنم فعليه الغُرم؛ كسي غنيمت ميبرد خسارت هم مال او است. اينطور نباشد كه آنجا كه سلام و صلوات ميفرستند لباس تن كنيد و جايي كه مردم چيزي به شما ميگويند لباس نپوشيد. آن وقتها اواخر دولت آقاي هاشمي بود. ميگفتند مردم دستشان به امثال من و آقايهاشمي نميرسد ولي دستشان به شما در خيابان ميرسد فكر اين را هم بكنيد كه مسجد ميرويد و ميگويند به افتخار حاج آقا صلوات بفرستيد آنجا لباس تن كنيد و در جايي كه مردم فحش ميدهند و چيزي ميگويند آنجا بخواهيد كه نپوشيد اين التزام را به اين لباس داشته باشيد. من يكبار ميخواستم حج بروم در آستانه تشرف خدمت ايشان رسيدم و خداحافظي كردم و گفتم توصيهاي من را بكنيد غيراز توصيههايي مثل ختم قرآن و اينها داشتند يك نكتهاي خيلي شاخص و پررنگ ماند كه شما كه در اين لباس هستيد مبادا مثلا در راههايي مثل سوار اتوبوس شدن و اتوبوس پيادهشدن از مردم جلو بزنيد، بگذاريد مردم اول سوار شوند و بعد شما، پيرزن يا مردي بود مبادا از آنها زودتر بخواهي سوار شوي و در خدمت مردم باشيد بهخصوص در حج تأكيد خاص روي اين موضوع داشتند. يعني اين نگاه به آخوندي كه اينطور آدم خودش را خدمتگزار و كوچكتر از مردم بشمارد و حقي براي خودش قائل نباشد و اينطور خود را پايينتر از مردم ببيند در كارهاي ايشان بود.
- سهم خاصي وجود نداشت
حجتالاسلام سيد مصطفي ميرلوحي، داماد آيتالله مهدويكني قدسسره درباره ايشان ميگويد: «براي هيچكس حق خاصي قائل نميشدند و حتي براي نزديكترين نزديكان خود سهم خاصي در نظر نميگرفتند. ممكن است برخي باور نكنند كه وقتي فرزندان خود ايشان هم در دانشگاه قبول ميشدند حتي براي قبولي آنها يا فرزندان آيتالله باقريكني كه قائممقام دانشگاه بودند نيز گزينش دانشگاه تحقيق ميكرد و حاجآقا هم منع نميكردند يا حتي براي خانم بنده كه دختر ايشان بودند نيز امتيازي درنظر نگرفتند. در شرايطي كه خانم بنده در سال1369 نخستين فرزندمان را در اول مردادماه وضع حمل كرده بود و تنها 2 روز به كنكور دانشگاه امام صادق(ع) مانده بود، از آيتالله مهدويكني قدسسره اجازه خواستيم كه ايشان همزمان با ساير داوطلبان دانشگاه و با حضور نمايندهاي از سازمان سنجش در همان بستر- كه در منزل خود حاجآقا استراحت ميكردند- آزمون بدهند اما حاجآقا قبول نكردند كه حتي براي سبيّه خودشان با وجود آن شرايط خاص حق خاصي برقرار شود و ما مجبور شديم براي ممانعت از اينكه يكسال عقب بيفتند ايشان را با رختخواب به كنار همان صندلي خود در محل آزمون ببريم تا روي زمين و در سرجلسه امتحان بدهند».
- استاد استادپرور
كلامي از حجتالاسلام دكتر سعدي
رئيس دانشكده الهيات دانشگاه امامصادقع
ايشان معتقد بود كه علوم انساني بايد متحول شود و از اول هم به آن متعهد بود و آن را تا اين زمان هم آورده است. معتقد بود كه اين تحول بايد روشمند و منضبط باشد؛ مبتني بر همان روشهاي فقهي امام كه معتقد به فقه جواهري بودند؛ يعني متد فقه ما متد فقه جواهري باشد. در كنار اين توجه نظري، ايشان بهمعناي واقعي كلام يك فقيه حكومتي است. اصلاً فقهالحكومه تعريف خودش را دارد و فضاي ديگري را ميطلبد كه آن را تعريف كنيم. ايشان هم درجلسات بحثي كه با حضرت آقا داشت شركت ميكرد . گاهي كه خدمت حاجآقا ميرسيديم و مباحث فقهي را مطرح ميكرديم، ايشان در مباحث اجتماعي و فقهي، تقيد و تعهد خاصي نسبت به امر ولايت فقيه و شخص ولايت فقيه حضرت آيتاللهخامنهاي داشت و تأكيد اكيد داشت كه اگر كسي نگاهي با بصيرت به تاريخ فقه اماميه داشته باشد، اين فرصت را بايد فوقالعاده مغتنم بشمارد براي تحول و جهشي كه در حوزه فقه حكومتي اتفاق ميافتد. ايشان روحيه استادپروري را از حاج آقاي برهان داشت. جا دارد خاطرهاي را تعريف كنم؛ زماني كه ما در دوره دانشجويي به خدمت حاجآقا ميرفتيم، دوست دانشجويي داشتيم كه زماني كه حاج آقا بلند شده بود كه برود- آن زمان وضع مزاجي حاجآقا هم خوب نبود- اشكالي را مطرح كرد. به هر حال كمر دردشان هم بود و نيم خيز شده بود كه بلند شود و برود. دوست دانشجوي ما گفت كه حاجآقا شما اشكالات فلاني را گوش ميكنيد و اشكالات ما را نه؟ حاجآقا نشست و او تقرير اشكال كرد كه چيزي حدود يك ربع طول كشيد. ايشان قشنگ گوش كرد و به شوخي گفت كه خيلي اشكال بيخودي بود. من گفتم حاجآقا اشكالي كه مطرح ميشود معلوم است كه به كجا ميرود چرا اجازه اين همه تفصيل داديد؟ ايشان فرمود: نه، يكي از ويژگيهاي استاد، ميدان دادن به دانشجو است. ايشان تأكيد ميكرد كه جسارت علمي را در دانشجو ايجاد كنيد. قرار نيست كه دانشجو حرف آخر را بزند ولي ميدان بدهيد. از امام(ره) نقل ميكرد كه حضرت امام در جلسات خودشان ميگفتند كه حرف بزنيد، بحث كنيد، اشكال كنيد، روضه نيامدهايد كه فقط گوش كنيد.
- يادگار ماندگار
گفتاري از حجتالاسلام والمسلمين سيدمصطفي ميرلوحي
معلوم است كه يكي از باقياتالصالحات مرحوم آيتالله مهدويكني قدسسره، دانشگاه امام صادق عليهالسلام است. درست است كه شئون سياسي، فرهنگي و حوزوي مختلفي داشتهاند ولي به محض اينكه نام آيتالله مهدويكني قدسسره برده ميشود نخستين چيزي كه به ذهن متبادر ميشود دانشگاه امام صادق عليهالسلام است و در اين سي و چند سال فراز آخر عمر، تقريبا بيشترين وقت آن بزرگوار در دانشگاه سپري شد. حتي با وجود مسئوليتهايي كه در اين دوران داشتهاند؛ چه در شوراي نگهبان چه در مجلس خبرگان و بعضا مجمع تشخيص مصلحت نظام، اصل همت و عزم و جزم ايشان در دانشگاه بود بهطوري كه حداقل 5 روز از هفته را در دانشگاه ميگذراندند و اميد زيادي به هدف «پيوند حوزه و دانشگاه» داشتند، همان شعار وحدت حوزه و دانشگاه كه تأكيد و اصرار ايشان به بهكارگيري عبارت «پيوند حوزه و دانشگاه» در اين موضوع بود.
در درس و سخنراني تأكيد ميكردند كه وحدت بين حوزه و دانشگاه با عنايت به مسير متفاوت اين دو امكان ندارد و وحدت آنها در راه و هدف و سوگيري است كه همانا خدمت به اسلام و معرفي مكتب اهلالبيت عليهمالسلام و مديريت نظام اسلامي است ولي ساختار حوزه و دانشگاه با همديگر فرق دارد. دانشگاه امام صادق عليهالسلام ميتواند بهعنوان پيوندي بين دو شجره طيبه باشد همانگونه كه پيوند دو ميوه باعث ميشود ميوه جديدي حاصل شود كه با ميوههاي اصلي تفاوت داشته و يك خاصيت جديدي ايجاد ميشود. در حقيقت دانشگاه امام صادق عليهالسلام حوزهاي است كه دانشگاه هم هست و مزاياي هر دو را دارد؛ نه حوزه صرف است و نه دانشگاه صرف و تلاش آيتالله مهدويكني قدسسره از ابتدا بر آن بود كه هم معنويت، نورانيت، روحانيت و هم سنن قديمي حوزه مثل سنت مباحثه و زيطلبگي در «اقامتگاه» را در دانشگاه داشته باشيم. ايشان با لفظ خوابگاه موافق نبودند و اقامتگاه را پيشنهاد ميكردند كه در دانشگاه مرسوم شد و اين يكي از ابداعات ايشان بود. آيتالله مهدويكني قدسسره به تمام اقداماتي كه در جهت وحدت حوزه و دانشگاه در كشور انجام ميشد احترام ميگذاشتند ولي نظرشان بر پيوند حوزه و دانشگاه بود. اوايل انقلاب برخي از استادان را به قم ميبردند تا در فضاي طلبگي و حوزوي قرار گيرند و مقداري دروس و مبادي طلبگي بياموزند يا بعضي از طلاب و فضلا را به تهران ميآوردند تا در دانشگاهها با دروسي مثل زبان انگليسي، جامعهشناسي، اقتصاد، زبان فرانسه، رايانه، مديريت، سياست، ارتباطات و كلا با فضاي دانشگاهها از نزديك آشنا شوند تا بتوانند در تقريب و نزديكي اين دو حوزه، نقش داشته باشند؛ اما كاري كه آيتالله مهدويكني قدسسره انجام دادند اين بود كه يك نسل جديد را از دبيرستان و از ديپلم به دانشگاه ميآوردند تا با دو بال يك بال حوزوي و يك بال دانشگاهي در دانشگاه امام صادق عليهالسلام پرواز كنند.
تلاش و همت آن بزرگوار و يارانشان بر اين بود كه خوبيها و خصوصيات برجسته هم حوزه و هم دانشگاه را كنار هم جمع كنند. در اين راه سياسي كاري نشد و حتي آن بزرگوار از برخي استادان دانشگاههاي ديگر كه در اوايل انقلاب بهصورت افراطي پاكسازي شده بودند دعوت كردند تا در دانشگاه تدريس كنند و در اين محيط و زير سايه آيتالله مهدويكني قدسسره دين خود را به انقلاب كه دير به آن پيوسته بودند ادا كنند و با تربيت نسلي انقلابي و مؤمن تأخير خود در پيوستن به نظام اسلامي را جبران كنند اين از خصوصيات ايشان بود كه آغوش خود را اينچنين باز كردند. از فضلاي قم مثل مرحوم آقاي فاكر يا آقاي طاهريخرمآبادي ميخواستند كه در دانشگاه حاضر شوند تا ارتباط بين دانشگاه و قم قطع نشود چرا كه قم اقيانوس بزرگي است كه با اتصال رودخانه دانشگاه به آن از انحراف جلوگيري ميشود. اين تجربه موفق آن استاد عزيز بود كه در رشتههاي مختلف در دانشگاه ارائه شد و در كارشناسي ارشد و دكتري توسعه يافت كه مورد اعجاب موافق و مخالف قرار گرفت؛ حتي آناني كه ممشاي آيتالله را در سياست قبول نداشتند به راه پاك و سالم ايشان معتقد بوده و احترام ميگذاشتند. با وجود اينكه ايشان در رأس يك جريان سياسي بود- جرياني كه از آن به اسم جامعه روحانيت مبارز يا اصولگرا ياد ميشود و يا بعضي از آن به جريان راست تعبير ميكنند- ولي دانشگاه را ابزار دست يك جريان خاص قرار ندادند و در دانشگاه اين علم و فضيلت و استعداد و رشد بود كه حرف اول و آخر را ميزد.