هر بار ميپرسيدم دايياكبر كجاست، مامان روي عكس انگشت ميكشيد و ميگفت: «خارج». پاپياش كه ميشدم، اولين جايي را كه به ذهنش ميرسيد به زبان ميآورد.
يك بار ميگفت كويت، يك بار ديگر سواحل آفريقاي جنوبي. اين اواخر به مرز السالوادور و گواتمالا هم رسيده بود. تا اينكه چندوقت پيش دايي آمد و براي اولينبار زيارتش كردم...
«خاطرات يك سرتق» نوشتهي «آرش صادقبيگي» است. قهرمانِ سرتقِ كتاب، پسركي زرنگ است و درعينحال شيطان و آبزيركاه.
مامانش گياهخوار است، بابايش گوشتخوار و زندگي شلوغپلوغ و پرماجراي خندهداري دارد، با كلي بازيگوشي و شرارت و باجخواهي و قهر و آشتي.
تصويرگر اين كتاب 146 صفحهاي «فهيمه فريمانه» است و نشر هوپا (88964615) آن را با قيمت 11هزار تومان منتشر كرده است.
- راز آقاي ايكس
سعي ميكنم راحتتر بخوابم كه دستم به چيزي زير بالشم ميخورد. آن را بيرون ميكشم. يك كارت بايگاني است. كجش ميكنم تا بتوانم با نوري كه از راهرو ميآيد آن را بخوانم: جلسهي بعدي، فردا.
يكهو از جا ميپرم. چراغ را روشن ميكنم و به دوروبرم نگاه ميكنم. امنتر اينجا بوده، توي اتاق من. توي اتاق راه ميروم، در كمد را باز ميكنم. يواشكي به پلههاي اضطراري نگاه ميكنم. دوباره به تخت برميگردم و بعد دوباره از جا ميپرم و به زير ملافهها نگاه ميكنم، اما هيچ نشانهاي از كسي نيست.
جورج به آپارتماني جدید اسبابكشي ميكند و در آنجا با پسري همسن خودش به نام «امنتر» دوست میشود. امنتر يك انجمن جاسوسي دارد و میخواهد پرده از راز آقای ایکس بردارد؛ كسي كه هرروز با یک چمدان میآید و میرود و یک کلمه هم با کسی حرف نمیزند. جورج تلاش میکند در كشف اين راز به امنتر كمك كند. ولي...
رمان نوجوان «دروغگو و جاسوس» را «ربكا استيد» نوشته و «مژگان كلهر» ترجمه كرده است. اين رمان 224 صفحه است و انتشارات افق (66413367) آن را با قيمت 10هزار تومان منتشر كرده است.
- شهر باروتي
در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، کریستینه با خانوادهاش در شهر باروتی زندگی میکنند. شهر به شدت بمباران شده و نیروهای متفقین در راهند.
نیمی از خانهي خانوادهي کریستینه از بین رفته و آنها از ترس به خانهي ییلاقی خانم فون براون در خارج شهر میروند تا از خطر دور باشند. کریستینه ماجراهاي روزمره را روایت میکند و اينكه چگونه در جنگ، غذا ارزشها را تغيير ميدهد.
بهار سال 1945 خيلي زود از راه رسيد. اين بهار زودرس باعث خوشحالي همهي ما شد، چون ديگر نه يك تكه هيزم باقي مانده بود و نه يك مشت زغال براي گرم كردن و پختوپز. ولي برگشتن پدر از جنگ بهتر از هر چيز ديگري در اين بهار بود.
او يك بار در شهر وين، يك بار در آلمان و يك بار هم در لهستان در بيمارستانهاي نظامي مداوا شده بود. و قبل از همهي اينها يك بار هم در روسيه معالجهاش كرده بودند، آن هم توي يك قطار باركشي بدون لوكوموتيو. جايي وسط ريلها، زير آسماني پر از هواپيماهاي روسي، همراه سي سرباز ديگر.
رمان «سوسك طلايي پروازكن» نوشتهي «كريستينه نوستلينگر» است و ترجمهي «آيدا علوي». اين كتاب 348 صفحهاي را انتشارات پيدايش (66401514) به قيمت 18هزار تومان در مجموعهي «رمانهايي كه بايد خواند» منتشر كرده است.
- دست انداختن گوژپشت
كريستين گفت: «فرانسواي مهربان چهقدر از تو متشكرم كه از من دفاع كردي! واقعاً نميدانستم مادرم چه نوع آداب غذا خوردني را به من پيشنهاد ميكند.»
فرانسوا جواب داد: «براي همين بود كه من از تو دفاع كردم، چون متوجه شدم تو ديگر جرئت خوردن نداري و نزديك است گريه كني. اين منظره مرا ناراحت كرده بود.»
كريستين گفت: «من هم وقتي كه ديدم مادرم دارد تو را دست مياندازد خيلي ناراحت شدم.» فرانسوا گفت: «آه، نبايد براي اين موضوع غصه بخوري! من به اين دست انداختنها عادت كردهام. بههيچوجه مرا ناراحت نميكند. فقط وقتي كه پيش پدرم مرا مسخره ميكنند ناراحت ميشوم، زيرا پدرم هروقت پي ببرد كه كسي به قوزم ميخندد بسيار دلتنگ ميشود. چون پدرم خيلي دوستم دارد.»
بچهها به فرانسوا توجه نمیکنند، زيرا گوژپشت است. کریستین، دختر همسایه، برعكس همه است و بهخاطر مهربانیهای فرانسوا به او علاقهمند میشود. از آن طرف پدر و مادر کریستین به او توجهی نمیکنند. سالها بعد فرانسوا بهبود مییابد و...
«فرانسوا گوژپشت» اثر كلاسيك «كنتس دوسگور» است و «ايرج پورباقر» آن را به فارسي برگردانده است. كتابهاي پرندهي آبي (علمي فرهنگي 88774569) اين كتاب را در 215 صفحه و به قيمت 9هزار تومان منتشر كرده است.