براساس گزارش لايوساينس، چنين اختلاف نظرهايي اين پرسش را در ذهن ايجاد ميكند كه چرا پديدههاي مختلف باعث ايجاد حس ترس در ذهن افراد متفاوت ميشود و زماني كه فردي از پديدهاي ميترسد در بدن او چه رخ ميدهد؟
تاثير فرهنگي ميتواند منجر به ايجاد ترس در افراد مختلف شود، ترس آمريكاييها از دلقك نمونه خوبي براي نمايش تاثير فرهنگي در ايجاد ترس است.اما درعين حال محركهاي جهاني نيز براي ترس وجود دارند كه به گفته كاترين براونلو مدير بخش سلامت عصبرفتارشناسي مركز پزشكي وكسنر دانشگاه اوهايو اين محركها پديدههايي هستند كه ممكناست منجر به مرگ انسان شوند.
به گفته اين متخصص عواملي مانند ارتفاع، حيوانات، صاعقه، تعقيب شدن در يك كوچه تاريك، و مواردي مشابه به اينها را ميتوان محركهاي جهاني ترس ناميد زيرا تقريبا تمامي انسانها نسبت به اين عوامل واكنشهاي مشابه و ناشي از ترسيدن نشان ميدهند.
ترس پيش از همهچيز، مكانيزمي براي بقا است. زماني كه حواس انسان منبعي از استرس را رديابي ميكنند كه ممكن است خطري به دنبال داشتهباشد، مغز سيلي از واكنشها را فعال ميسازد تا انسان براي نجات جانش بجنگد يا در سريعترين حالت ممكن از موقعيت پيش آمده فرار كند،واكنشي كه در حيوانات به واكنش بجنگ يا فرار كن شهرت دارد.
ترس توسط بخشي از مغز در لوبهاي گيجگاهي كنترل ميشود كه آميگدالا نام دارد. زماني كه استرس آميگدالا را فعال ميكند، آميگدالا به صورت موقت تفكر آگاهانه را در انسان متوقف ميكند تا تمامي تمركز و انرژي او براي مقابله با خطر به كار گرفته شود.
به گفته براونلو آزادسازي هورمونها و محركهاي شيميايي باعث افزايش ضربان قلب و سريعتر شدن تنفس شده و جريان خون را به سوي ماهيچههاي دست و پا متمركز ميكند تا در صورت نياز به فرار كردن يا جنگيدن فرد توانايي بيشتري داشتهباشد،به بياني ديگر اين هورمونها تمامي تمركز مغز متوجه "بجنگ يا فرار كن" ميسازد.
- پف كردن، ميخكوب شدن، متمركز شدن
برخي از واكنشهاي بدن انسان به ترس به مكانيز دورههاي باستاني حيات انسان باز ميگردد و امروزه ديگر كاربردي ندارند،براي مثال دانه دانه شدن پوست بدن در واكنش به ترس كه به پوست غازي شدن شهرت دارد، يكي از اين واكنشها است. انسانهاي اوليه بدني پرمو داشتهاند و اين واكنش باعث ميشده تا بدنشان پف كرده و بزرگتر ديده شود تا شايد به اين شكل عامل ايجاد خطر ترسيده و از آنها دوري كند، اما اين واكنش امروزه ديگر كارايي ندارد.
ميخكوب شدن از ديگر انواع واكنش به ترس است كه بيشتر در حيواناتي ديده ميشود كه در طبيعت نقش شكار را دارند نه شكارچي. براي مثال آهوها زماني كه در معرض ناگهاني نور چراق خودرو قرار ميگيرند درجاي خود ميخكوب ميشوند. ميخكوب شدن براي موجوداتي كه همواره شكار شدهاند اين فرصت را ايجاد ميكند كه شكارچي متوجه آنها نشده و از از كنار آنها عبور كند.
واكنشهاي احساسي كه در زمان ترس در انسان ايجاد ميشود نيز هدفي را دنبال ميكنند، اين واكنشها هوشياري انسان را تشديد ميكنند و بدن و مغز را بر روي امن ماندن متمركز ميسازند تا زماني كه خطر برطرف شود.
- مواجه شدن با ترسها
آنچه واكنشهاي انساني نسبت به ترس را از واكنشهاي حيوانات مجزا ميسازد اين است كه انسانها ميتوانند ترس را پردازش كرده پس از درك اينكه واقعا خطري آنها را تهديد نميكند، آن ترس را از خود برانند. حتي برخي از انسانها از روي عمد به دنبال تجربههايي هستند كه آنها را بترساند،مانند افرادي كه به فيلمهاي ترسناك علاقمندند يا دوست دارند سوار دستگاههاي ترسناك شهر بازيها شوند،زيرا اين افراد از عواقب شيميايي كه پس از ترس در بدنشان ايجاد ميشود لذت ميبرند و ترس به آنها حس سرخوشي ميدهد.
به گفته براونلو پس از آرام شدن واكنش بجنگ يا فرار كن، مغز محركهاي شيميايي و هورمونهايي آزاد ميكند كه سيستمي به نام استراحت و هضم را فعال ميسازد و به واسطه اين سيستم ضربان قلب كاهش يافته و پوست از حالت منقبض و دادنه دانه خارج ميشود و يك حس تسكين شناختي دروني در فرد ايجاد ميشود كه حس خوبي به وي ميبخشد.
زندگي در جهان مدرن با استرسهاي جديدي همراه است كه انسانهاي اوليه هرگز آنها را تجربه نكردهاند، ركودهاي مالي، استرس عملكرد، و ديگر انواع فشارهاي اجتماعي كه ميتوانند عامل ايجاد ترس و استرس باشند. مواجه شدن با يك ترس بزرگتر و قديميتر (از نظر تاريخ انساني) ميتواند اين ترسهاي جديد را برطرف كرده و ناچيز جلوه دهد. براي مثال اگر فردي هراس دارد تا با رئيسش درباره اضافه حقوق صحبت كند، اگر از پديدهاي به شدت بترسد، موضوع اول برايش كمتر ترسناك جلوه خواهدكرد.