- خب خانومها، کتابها رو باز کنید که خیلی عقبیم. این درس بسیار آسونه و سریع متوجه میشید.
نگاهم میان صفحهي کتاب و صورت معلم میچرخید. آسان؟! تقریباً غیرممکن است!
لاکپشتوار شروع به حل فعالیتها کردم. از هر پاسخی که بچهها با شور و اشتیاق میدادند، یک فعالیت عقبتر بودم. تا اینکه رسیدم به تمرینی که هرچه با آن کلنجار میرفتم، حل نمیشد. بالأخره با صدایی فریادمانندگفتم: «ببخشید خانم، میشه اتحاد متأهل رو دوباره توضیح بدید؟»
انگار دینامیتی منفجر شده باشد، صدای خندهي بچهها در گوشم زنگ زد. به کتابم نگاه کردم. نه! اتحاد مزدوج! خب حالا چه فرقی دارد؟ مهم این است که این اتحاد تنها نیست!
خانم معلم که حرفم را به حساب شوخ طبعیام گذاشت و لبخندی زد و سؤالی را که مثل خوره به جانم افتاده بود، بیجواب گذاشت. من هم که سخت از این کار معلم کفری شده بودم، باقی کلاس را با چشم باز خواب بودم!
یاسمین آشینه، 15ساله
خبرنگار افتخاری از تهران