این پاییز هم خبری از ابرهای سیاه و سفید نبوده و فکر بارش باران از ذهن ما دور است؛ آنقدر که وقتی باران ببارد بیشتر از این که خوشحال شویم گیج ميشويم.
چون یادمان رفته در این فصل باید آماده باشیم، یادمان رفته باران یکی از مهمترین ویژگیهای این فصل است. یادمان رفته همهي قوانین و مقررات روزهای بارانی را! اگر همهی آنچه تا بهحال بارها دربارهی آن خوانده و شنیده بودیم يادمان رفت. شما چهطور؟ شما هم قانون باران را فراموش ميكنيد؟
- باران معادلهها را به هم زد
وقتي باران بيايد و همهي معادلهها را به هم بزند، اولین کار صبح روز بارانی، پیداکردن لباسي مناسب است که هم گرم باشد و هم آدم را از خیسشدن در باران اول صبح حفظ کند.
من بالأخره در خوابآلودگی اول صبح کاپشن را از چوبلباسی داخل کمددیواری برميدارم و ميپوشم، اما احتمالاً فكر نكرده، کفشهای پارچهایام را تند و تند ميپوشم و از خانه بیرون ميزنم. شما چهطور رفتار ميكنيد؟ در صبح یک روز پاییزی و بارانی، لباسهاي پاييزيتان آماده است؟
باربد 16 ساله، از هفتهي دوم مهر لباسهای پاییزیاش را آماده کرده و تا بهحال چند روزی هم آنها را پوشیده است. او میگوید: « وقتی که بارون اومد قشنگ میدونستم باید چی بپوشم و کاپشن و کفشم کجاست»
ثنا 14 ساله، معمولاً هوای سرد و زمستان را به فصلهاي ديگر ترجیح میدهد. برای همین فکر میکند حالا حالاها نیازی به کاپشن و پوشش زمستانی ندارد، او روزی که باران ببارد، غافلگیر ميشود.
- سر و روي خيس!
در يك روز باراني، هنوز 10 قدم از خانه دور نشدهام که یک ماشین شاسیبلند از کنارم رد ميشود و همراه با باران مرا خیس ميكند! آب کمی گلي بود و خیلی سرد! معمولاً فرصت برگشتن به خانه را ندارم، صورتم را با دستمالکاغذی پاک ميكنم و در راه هی با خودم به لطافت باران و مزیتهایش فکر میکنم.
البته در روزهاي باراني ترافیک جای خودش را دارد كه آن دیگر از خواص باران است. اما در نزدیکی محل زندگی ما چندان ترافیک نيست و شاید برای همین باشد که رانندهي اتومبيل شاسی بلند آن قدر عجله داشت که مرا کنار خیابان نديد. شايد شما هم چنين خاطرهاي داشته باشيد؟ تا بهحال ماشين خيستان كرده؟
ثنا معمولاً با سرویس به مدرسه میرود، بعضی روزها هم داخل پارکینگ میرود و در ماشین مینشیند و کمتر لباسش در باران خیس ميشود.
باربد بارها در خیابان خیس شده. آخر او راه مدرسه را پیاده میرود؛ مگر این که خواب بماند و خیلی دیر شود که سوار تاکسیشود و بارها در روزهای بارانی در حال راه رفتن و یا وقتی منتظر تاکسی بوده ماشینها سرتاپایش را خیس کردهاند.
- در کیفم ویروس دارم
چتر نداشتیم و با همهی مراقبتهايي كه كردم در نهايت خیس ِخیس به مدرسه رسیدم؛ چون لباسی که پوشیدم پارچهای بود و نمیتوانست از من در برابر باران محافظت کند.
من، نیمکت و بغلدستیام را خیس کردم و بعضی از دفترها و کتابهایم خیس شدند و تمام روز را در مدرسه لرزیدم و البته باید بگویم که سرما هم خوردم و بغلدستیام هم سرما خورد و همین الآن که در خانه نشستم خبر دارم که 10 نفر از همکلاسیها و دو نفر از معلمها هم سرما خوردند.
آنروز یک ویروس سرماخوردگی هم وارد بدنم شده بود كه من آن سرماخوردگی ویروسی را با خودم به مدرسه برده بودم!
- آرزوی قدم زدن زیر چتر
در راه مدرسه به موضوع دیگری هم فکر میکنم؛ به چتر! چرا در خانهی ما چتر تعریفی ندارد! در واقع همهی چترهای خانهی ما به شکل عجیبی مفقود میشوند!
مثلاً من چتر را در تاکسی یا اتوبوس جا میگذارم یا وقتی دوست مادرم به خانهي ما آمده بود و در راه بازگشت باران میآمد مادرم به او چتر میداد و... در نتیجه ما معمولاً چتر نداشتیم! شما چهطور؟ چتر داريد؟
ثنا بسیار به چتر علاقه دارد، اما حیف که معمولاً سوار ماشین است و کمتر فرصت دارد پیاده در باران راه برود! باربد، زیاد چتر را دوست ندارد، مگر این که باران شدید باشد او چتر را دستوپاگیر میداند؛ بهخصوص برای وقتی که میخواهد در باران قدم بزند!