در خيابان طالقاني تهران يك نفر تراكت پخش ميكرد، يكي هم دادند به من. روي تراكت نوشته شده بود: «7آبان، روز جهاني بزرگمرد آزاديخواه، كورش بزرگ، گرامي باد». بعد هم توزيع مواد غذايي و به قول كاربران شبكههاي مجازي «توزيع نذري» به مناسبت روز بزرگداشت كورش حيرت همه را برانگيخت. چه اتفاقي افتاده بود؟ آيا روز كورش اينقدر مراسم داشته و تاكنون اينقدر بيسر و صدا برگزار ميشده است؟ شايد مهمترين اتفاق آن روز، حضور علاقهمندان به اين مرد و سردار خوشنام ايراني در مقبرهاش در پاسارگاد بود. شعارهايي كه معدودي از حاضران در آن بزرگداشت دادند باعث شد سوژهاي بهدست كاربران شبكههاي اجتماعي بيفتد كه آن كورش بزرگ كجا و اين شعارهاي نژادپرستانه كجا؟ واقعا در آن روز بهخصوص، در مقبره كورش و ساير نقاط ايران چه گذشت؟ داستان هويت گمشده چيست كه هر از چندگاهي سر زبانها ميافتد و اين روزها به مدد فضاي مجازي دوباره جرياني به راه انداخته و لابد مريداني هم دارد.
- از وزوزهاي فرنگي تا سوءاستفادههاي وطني
چند روز مانده به اين مراسم 2اتفاق مهم رسانهها را تحتتأثير قرار داد؛ نخست پخش مستندي از شبكه بيبيسي فارسي بود درباره جشنهاي 2500ساله شاهنشاهي كه در آن به تفصيل درباره ويژگيها، هزينهها، شكوه و عظمت آن جشنها در سال 53 سخن ميگفت. مستند پر از تصاويري بود كه در آن، بزرگي آن جشنها را به رخ ميكشيد. هرچند در اين مستند، تنها هزينههاي اين جشن به چالش كشيده شده بود و بسياري ديگر از معضلات آن را از نظرها دور نگه ميداشت اما ميشد تأثير آن را در اتفاقات اخير ديد.
از ديگر سو گفتاري از دكتر ديناني بود كه به سرعت خاك تلگرام را به توبره كشيد. دكتر ديناني در يك سخنراني گفته بود: «حديث جعل ميكنيم و ميگوييم قبل از اسلام هيچ خبري نبوده، نخير خيلي خبر بوده. ما كورش داريم و منشور حقوق بشر، اين منشور زنده است، دروغ نميگويد...». اين بخش گزينش شده از سخنراني استاد ديناني نيز ميتوانست نشاني باشد از اينكه احتمالا قرار است اتفاقاتي در روز 7 آبان رخ دهد.
استاد ديناني در همان روز 7آبان در يادداشتي با عنوان «فرمانرواي شرافتمند» نوشت: «در اين ميان، البته اين فرنگيها بودند كه تاريخ ما را روايت كردند. حتي همين حالا هم بايد كورش خودمان را از آنان بپرسيم و آنچه از او ميخواهيم را در ميان نوشتارهاي آنها بيابيم. اين در شرايطي است كه ما با 10هزار سال تاريخ، خود را با آمريكاييها كه تنها و تنها 400سال پيشينه دارند، مقايسه ميكنيم. بايد در برابر گذشته پرشكوه خود، غيرت داشت و حساس بود. اما بدانيم كه غيرتورزي به ايران، با اسلاميت هيچ منافات ندارد. ميتوان نسبت به تاريخ باستان ايران غيور بود اما مسلماني را هم تمام و كمال داشت».
و در قسمتي ديگر از اين يادداشت نيز به اتفاقات رخ داده واكنش نشان داد: «من عاشق فرهنگ ايران و در پي احياي فرهنگ هستم، نه نژاد. مطلقا نژادپرستي را امري باطل ميدانم؛ نژاد نه قابل دفاع است و نه راه برتري يافتن بر ديگري. اما اين فرهنگ است كه ميتوان به مدد آن، بر همه مستولي شد. بر اين باور هستم كه به ضرس قاطع، نيرومندترين و مشعشعترين فرهنگ در سراسر تاريخ بشريت، تاريخ و فرهنگ ايران، چه پيش و چه پس از اسلام است».
- در خدمت و خيانت
جلال آلاحمد در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» در فصل مفصلي به سراغ ناسيوناليستهايي رفته است كه دائم بر طبل عربستيزي ميكوبند. حالا پس از سالها كه از آن روزگار ميگذرد و در زمانهاي كه ايران به قطبي در خاورميانه تبديل شده است و دوستان و دشمناني از ميان ملت بزرگ عرب دارد، بار ديگر شعارهايي شنيده ميشود كه بويي جز نژادپرستي از آن بلند نميشود.
جلال در آن كتاب گفته است: «به هر طريق با مجموع اين بازيهاي زرتشتيبازي، فردوسيبازي و كسرويبازي است كه بهعنوان جايگزين روشنفكري در آن دوره نگذاشتند سخني از روشنفكري در ميان باشد... نه حزبي بود، نه اجتماعي، نه مطبوعات آزادي، نه وسيله تربيتي و نه شوري و نه ايماني. تنها يك شور را دامن ميزدند، شور ايران باستان را. شوق به كورش و داريوش و زرتشت را. ايمان به گذشته پيش از اسلام ايران را و با همين حرفها رابطه جوانان را حتي با وقايع صدر مشروطه و تغيير رژيم بريدند و نيز با دوره قاجار و از آن راه با تمام دوره اسلامي. انگار كه پس از ساسانيان تا طلوع حكومت كودتا فقط دو روز و نصفي بوده است كه آن هم در خواب گذشته. اين نهضتنمايي كه هدف اصليشان همگي اين بود كه بگويند حمله اعراب (يعني ظهور اسلام در ايران) نكبتبار بود و ما هرچه داريم از پيش از اسلام داريم[...] ميخواستند براي ايجاد اختلال در شعور تاريخي يك ملت، تاريخ بلافصل آن دوره (يعني دوره قاجار) را نديده بگيرند و شب كودتا را يكسره بچسبانند به كورش و اردشير. انگار نه انگار كه در اين ميانه 1300سال فاصله است. توجه كنيد به اين اساس امر كه فقط از اين راه و با لق كردن زمينه فرهنگي- مذهبي مرد معاصر ميشد زمينه را براي هجوم غربزدگي آماده ساخت كه اكنون تازه از سر خشتش برخاستهايم...»
- ايران باستان فقط هخامنش نيست!
واكنشها به اتفاقات مقبره كورش به سرعت فضاي مجازي را درنورديد، به رسانهها و روزنامهها رسيد و سرانجام واكنش مسئولان را در پي داشت. تعدادي از عوامل برگزاري آن مراسم دستگير شدند و مراجع تقليد نسبت به اين واقعه ابراز تأسف كردند. اگرچه همهچيز در يك روز اتفاق افتاد و به اعتقاد بسياري از كارشناسان، اينقدر همهچيز محدود و كوچك است كه حتي صرف پرداختن به موضوع انحرافات در آن مراسم ميتواند به بزرگ كردن آن كمك كند اما بسياري ديگر معتقدند موضوع جستوجوي هويت واقعي ايراني (كه بين آن و پانايرانيسم تفكيك قائل ميشوند) مقوله كوچكي نيست و اگر از آن غفلت شود به انحراف كشيده ميشود و مورد سوءاستفادههاي سياسي- امنيتي قرار ميگيرد. نمونه آن را هم در جريان «مكتب ايراني» در دولت قبل ميدانند.
شايد تكليف را در اين ميان آلاحمد بهتر روشن ميكند؛ «البته توجه و تذكر تاريخي دادن يكي از راههاي بيدار نگاه داشتن شعور ملي است اما علاوه بر اينكه در اين قضايا هدف، ايجاد اختلال در شعور تاريخي بوده است، ميدانيم كه تذكر و توجه تاريخي اگر هم دواكننده دردي باشد از دردهاي ملتي با وجدان خسته و خوابيده، ناچار سلسله مراتبي ميخواهد... » (در خدمت و خيانت روشنفكران، جلد دوم، صص ۱۵۸- ۱۶۰).
آذر منصوري، فعال سياسي و استاد دانشگاه نيز معتقد است بهطور قطع بايد تاريخ چند هزار ساله خود را بشناسيم و از اين طريق شعور ملي را بيدار نگه داريم، اما فراموش نكنيم ۲۵۰۰ سال از آن تاريخ گذشته است و به فاصله ۲۵۰۰ سال تجربه تاريخي را پشت سر گذاشتهايم.
بهنظر او كورش بزرگ نيز بخشي از اين تاريخ است. او در يادداشتي در واكنش به اين اتفاقات نوشت: «ايران امروزكشوري است با مختصات متفاوت از ۲۵۰۰ سال پيش و مردمي با قوميتها، زبانها و مذاهب متفاوت و متنوع. راز ماندگاري ايران ما توجه به همه اين مختصات و سرمايههاي انساني است كه زير چتر پرچمي واحد گرد هم آمدهاند و اولويت همه ما بايد حفظ اين سرمايهها باشد. ماهيت و سرمايه امروز ايران متشكل از مردان و زنان ترك و كرد و بلوچ و عرب و فارس و... است كه هيچ عاملي نبايد به اين وحدت خدشه وارد كند».