اما حالا وقتي در پنجمين قسمت مجموعهي عصر يخبندان، حركت موهاي ماني را در هوا ميبينيم، آنقدر طبيعي هستند كه گاهي ميخواهيم دستمان را دراز كنيم و ماني را لمس كنيم.
مجموعهي انيميشنهاي بلند «عصر يخبندان» از 13 سال قبل و در سال 2002 ميلادي آغاز شد. پس از موفقيت اولين قسمت، قسمتهاي «عصریخبندان: ذوب»، «عصریخبندان: آغاز دایناسورها» و «عصر یخبندان: رانش قارهها» ساخته شد و امسال جديدترين قسمت اين انيميشن با نام «عصریخبندان: دورهي برخورد» در حال اكران در سينماهاي جهان است.
«مایک ثورمايِر»، از ابتداي مجموعهي عصر يخبندان در تيم انيماتورها و داستانهاي جنبي حضور داشته است، اما از ميانهي راه اين مجموعه بهعنوان كارگردان در رأس امور اين انيميشنها قرار گرفته است. او 40 ساله و اهل ساسكاچوان كاناداست.
پنجمين قسمت از مجموعهي عصر يخبندان، اينروزها در سينماقلهك تهران هم با دوبلهي همزمان نمايش داده ميشود. به مناسبت اكران اين انيميشن در تهران، گفتوگويي را با كارگردان اين انيميشن جذاب براي اين شماره انتخاب كردهايم تا بيشتر با حال و هواي آن آشنا شويم.
***
- اجازه بدهيد مستقیم برويم سر اصل مطلب. طرفداران مجموعهي عصر یخبندان، از چه چیزی در قسمت پنجم آن خوششان خواهد آمد؟
قسمت پنجم عصر یخبندان پر از خنده و لحظههاي مفرح است. ما میخواستیم که این انيميشن، بمب خنده و کمدی باشد. این قسمت، داستان فوقالعادهای دارد و شخصیتهای تازهای که بیشک، عاشقشان میشوید. اصرار داشتم که والدین و بچهها هردو با دیدن اين انيميشن از ته دل بخندند و فیلمنامه هم بر همین اساس نوشته شد.
- فکر میکنید چرا مخاطبان اینقدر عاشق شخصیت «اسكرات» (سنجاب) هستند؟
مردم اسكرات را دوست دارند، چون اولاً قیافه و حرکتهاي بامزهای دارد و بعد اينکه بینهایت به دل مینشیند. شخصیت او بسیار ساده و در عین حال دوستداشتنی است. او فقط یک هدف دارد؛ بهدستآوردن و حفظ بلوط است. شخصیتپردازی او براساس اصول کلاسیک داستاننویسی شکل گرفته و در انیمیشنهای مختلفی بارها شخصيتهاي شبیه او را دیدهایم. مثلاً شخصیت «کایوت» (گرگ) در «راوْدرانر» (كوكوي دونده). تمام شخصیتهای مشابه اسكرات، قلب ما را تصاحب میکنند، چون بخشی از خود ما هستند. من عاشق این هستم که تلاش او را برای بهدستآوردن بلوط تماشا کنم و هرگز هم از دیدن آن خسته نمیشوم، چون او هم خسته نمیشود! او هرگز دست از تلاشش برنمیدارد.
- ساختن پنجمین قسمت از یک مجموعهي انيميشن بلند و همراه نگهداشتن مخاطبان با آن، کار چندان آسانی نیست. چهطور موفق شدید تا کشش داستانی کافی را در آن وارد کنید و همچنان این فیلم را زنده و تازه نگه دارید؟
به اعتقاد من، هستهي اصلی، روح و قلب این انيميشن، شخصيت مانی يا همان ماموت پشمالو است. او در هر قسمت با مرحلهی جدیدی از زندگیاش روبهرو میشود. در اولین قسمت، او به همراه دوستانش، مفهوم خانواده را تجربه ميكند. در قسمت دوم، او عشق زندگیاش، همسرش «الی» را پيدا ميكند. در قسمت سوم، صاحب دختر کوچولویش «هلو» ميشود. در قسمت چهارم، با مصائب داشتن یک نوجوان در خانه سر و کله ميزند. و در قسمت پنجم، او باید ازدواج فرزندش را تجربه کند. حالا هلو نامزد کرده و قصد ترک خانواده را دارد، اما مانی و الی، مثل تمام پدرها و مادرها چندان در این مورد مطمئن نیستند.
ما تلاش کردیم تا شخصیتها، حرکتی رو به جلو داشته باشند، پس هربار که خواستیم دنبالهای از آن را بسازیم، در یک جا و یک زمان متوقف نماندیم. برای زنده نگهداشتن داستان، به ورود شخصیتهای تازه فکر کردیم تا با داستانهای جانبی، پویایی انيميشن حفظ شود.
- در مورد شخصیتهای تازه گفتید. شخصيتی هست که از حضورش هیجانزده باشید؟
بله، در قسمت پنجم، دو شخصیت تازه داریم که من عاشقشان هستم. اولی «شانگری لاما» که یک پیشوای معنوی است. او پر از رنگ، پر از تحرک و بسیار بامزه و سرگرمکننده است. شخصیت دومی هم که دوستش دارم، «جولیان»، نامزد هلو است. او در اصل يك ماموت نیست و گونهای شبیه فیل است که دوران «اُلیگوسِن» و «پِلیستوسِن» زندگی میکرده است. مطمئنم که او هم تماشاگران را غافلگیر میکند.
- چرا خانوادهها اينقدر مجموعهی عصر یخبندان را دوست دارند؟
من در ایتالیا، فرانسه و آمستردام بودهام و همهي مردم این کشورها، حداقل یک یا دو قسمت از این مجموعه را دیده بودند و شخصیتهایش را میشناختند. سه شخصيت مانی، «سید» و «دیهگو»، تیم بسیار خوبی هستند و تضادهای شخصیتیشان، موتور محرکه داستان است. این سه در کنار هم، مفهوم خانواده را تداعی میکنند. به نظر من، خانواده در تمام جهان قابل درک است و برای همین مردم از تمام فرهنگها با این داستان احساس نزدیکی میکنند.
دیگر اينکه عصر یخبندان انيميشني دربارهی حیوانات است و چه کسی را میشناسید که حیوانات را دوست نداشته باشد؟
- از قسمت قبلی، يعني «عصر یخبندان: رانش قارهها» تا این قسمت، چه مراحلی را چه در بخش نرمافزاری و چه داستانپردازی پشت سر گذاشتید؟
بهطور خلاصه بگویم که در هردو بخش داستانپردازی و نرمافزاری، حرکت ما رو به جلو و خلاقانه بود.
در داستانپردازی یک قانون داشتیم؛ باید هم به ما و هم به مخاطبانمان در طول ساخت و نمایش این انيميشن خوش بگذرد! مرزی برای خودمان در داستانگویی قائل نشدیم. تصورم این بود که هرچه پیش آید، خوش آید. من و تیم سازندهي عصر یخبندان با هم در دنیای انیمیشن بزرگ شدهایم و خیلی خوب همدیگر را میشناسیم و به هم اعتماد داریم.
دربارهی استفاده از نرمافزارهای کامپیوتری هم باید بگویم که جهش قابل توجهی در برنامههای ساخت انیمیشن کامپیوتری در طی این سالها اتفاق افتاده است. سرعت ارتقاء کامپیوتر از ما خیلی پیشتر است. کافی است فیلم اول عصر یخبندان را با فیلم آخر مقایسه کنید. شخصيتها در فیلم اول به نظر بسیار خام و شبیه کارتهای نقاشی شدهاند، در حالی که در آنزمان از آخرین فناوری کامپیوتری برای حرکتبخشی و طراحیشان استفاده شده بود. اما امروز کامپیوتر این امکان را به ما میدهد که میلیونها تار مو برای بدن شخصيتمان درنظر بگیریم. خب! اینکه نرمافزارهای کامپیوتری اينقدر سریع بر امکاناتشان اضافه میکنند، طبیعتاً بسیار به نفع ماست.
- آیا در طول کارگردانی این انيميشن، لحظه یا بخشی بوده که علاقهي خاصی به آن داشته باشید؟
سؤال بسیار خوبی است. من پیش از اينکه کارگردان باشم، انیماتور هستم و برای همین تماشاي دست و پنجه نرمکردن انیماتورها با كارهايشان و همراهشدن با آنها در این انيميشن برایم بسیار لذتبخش بود. جانبخشی به طراحیها، از هیجانانگیزترین بخشهای این پروژه بود. شما طرحهای کوچکی را میبینید که در کنار هم به حرکت درمیآیند و داستان ذهن شما را میسازند و با خود میگویید: «خداي من! آنها جان دارند.»
این، همان لحظهي مورد علاقه و منحصربهفرد برای من است.