فكر ميكنم هيچ قشري به اندازهي كارگرهاي اسبابكشي و باربرهاي فرودگاه از ما متنفرتر نباشد. ولي ما كار خودمان را ميكنيم. كتاب ميخريم، كتاب ميبريم و از كتاب حرف ميزنيم.
وقتي قرار شد به نمايشگاههاي كتاب فرانكفورت (آلمان) و بلگراد (صربستان) بروم سردبير هفتهنامهي دوچرخه گفت: «انشاءالله كه بهت خوش بگذره و سوغاتي دوچرخهايها را هم فراموش نكني.» منظورش گفتنيها و ديدنيهايي براي نشريه بود. اين هم سوغاتي دوربين من براي بچههاي دوچرخه.
نمايشگاه كتاب فرانكفورت يكي از بزرگترين رويدادهاي فرهنگي جهان است. مهرماه هرسال ناشران بزرگ و كوچكي از سراسر دنيا به اينجا ميآيند تا جديدترين محصولات خود را به نمايش بگذارند. بخشي از كار آنها خريد و فروش امتياز كتابهايشان در بازارهاي جهاني است.
روزهاي اول، دوم و سوم اين نمايشگاه مخصوص دستاندركاران صنعت نشر است و دو روز آخر براي عموم مردم.
هم رقابت، هم تجارت. ناشران بزرگ سعي داشتند با ساختن غرفههاي زيبا و چشمنواز خود را براي مخاطبانشان جذاب كنند.
ايران در اين نمايشگاه در دو سالن غرفه داشت. غرفهي كودك و نوجوان و غرفهي بزرگسال. كتابچههايي هم براي معرفي ايران و كتابها و نويسندههاي ايراني به علاقهمندان داده ميشد.
در غرفههاي ايران برنامههاي متنوعي اجرا ميشد. از موسيقي محلي و سنتي گرفته تا نقالي و شاهنامهخواني و نشست و ميزگرد.
به جز اين دو غرفهي اصلي، ناشران ديگري هم براي خود غرفه گرفته و كتابهايشان را عرضه ميكردند. از جمله كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، علمي و فرهنگي، مبتكران، شباويز.
اسدلله شعباني، مصطفي رحماندوست، فريدون عموزادهخليلي و غلامرضا امامي از نويسندگان و شاعراني بودند كه براي حاضران شعر و داستان خواندند.
دو نوجوان از كردستان با نواختن تنبك و ني تحسين بازديدكنندگان را برميانگيختند.
دو روز آخر بازديد از نمايشگاه براي عموم مردم آزاد بود. در اينروزها نوجوانها و جوانهاي زيادي با لباس و گريم شخصيتهاي داستاني مورد علاقهشان آمده بودند و جشني داشتند براي خودشان. اينجا تا دلتان بخواهد هري پاتر و سيندرلا و سفيدبرفي و دراكولا و شخصيتهاي ديگر بود.