ابوحمزه ثمالي از قول اماممحمدباقر عليهالسلام نقل ميكند كه چون زمان مفارقت پدرم از دنيا فرارسيد مرا به سينه خود چسباند، آنگاه فرمود: «فرزند عزيزم! تو را به چيزي سفارش ميكنم كه پدرم عليهالسلام هنگام وفاتش مرا بدان وصيت فرمود: اي فرزند عزيزم! از ظلم به كسي كه يار ديگري جز خدا ندارد، پرهيز كن».
تصور كن حالت اباعبدالله (عليهالسلام) را در آن هنگامه سخت، آنگاه كه ياران و خاندان را همه كشته يافته؛ تنهاي تنها. تصوركن صحنه كربلا را و آنچه حسين كمي آن سوتر ميديد؛ خيمههاي افروخته و تاراج غارتيان، گوشهاي پاره پاره و ديدههاي از خون گريان... .
تصور كن زينب سلاماللهعليها را؛ آنكه ماند تا فريادگر گلوهاي پارهپاره باشد؛ فريادگر رازهاي خاموش. اصوات پيچ و تاب خورده نسل هابيل را از اعماق تاريخ بيرون بكشد و بر سر قابيليان بكوبد. آري آنكه در تنهايي مطلق و بيياور، خدا را ياد كرد و راضي به امر پروردگار شد؛ آنكه مظلومانه دردهاي آتشين حقد و كينه را به جان خريد و گلوگاه سرخ شكفتن شد، دست ياري خداوند به سويش بلند شد و چه سخت از مستكبران و يزيديان انتقام گرفت.
تصور كن آن نخوت و سفاهت دربار شام را كه چگونه حنجره دشمنستيز زينب (س) به ويرانياش كشاند و پيام كربلا را با فريادي به بلنداي تاريخ بر گوش جهانيان زمزمه كرد. آري ميتوان در نگاه عاشقانه زينب(س) و در امتداد تاريخ، آن گلدستههاي عطش و عشق را ديد كه چگونه عاشقان را به سوي خود ميكشد و چه اربعيني در اين گوشه ناامن تاريخ رقم ميزند. چگونه جان مستكبران را از پس سالها به لرزه ميافكند كه باز حسين؛ باز عاشورا و باز مبارزهاي خستگيناپذير در برابر ظالمان و مستكبران تاريخ. آري تا تاريخ بر فراز است، خون حسين(ع) در رگهاي آزادگان جهان ميجوشد و ميخروشد.
- عضو بنياد نهجالبلاغه