همه آدمها دوست دارند براي خودشان بهشتي دست و پا كنند كه وقتي دلشان از بقيه آدمهاي دنيا گرفت راهشان را بگيرند و بروند توي بهشت خودشان و بيخيال همه بشوند. بهشت براي خيليها جايي است كه آدم مجبور نباشد براي ديگران نقش بازي كند؛ جايي كه آدم تويش مجبور نباشد روزمرگي خستهكننده زندگي را تكرار كند و هي دور خودش بدود براي زودتر رسيدن به چيزي كه معمولا كسي به آن نميرسد.
بهشت براي خيليها جايي است كه دل آدم خوش باشد به بودن با و در كنار كسي؛ كسي كه ميشناسدت و حالت را بهتر از خودت ميفهمد و بيآنكه حرفي برايش بزني، ميشنود. بگذريم. همه اينها را گفتم كه بعدش بگويم من هم توي اين دنيا يك بهشت شخصي داشتم و دارم؛ بهشتي كه بعدتر فهميدم خيلي هم مال من نيست.
بهشت شخصي من توي دنيا مشهد است. البته نه تمام شهر بلكه حرم امامرضا(ع). دقيقتر اگر بخواهم بگويم فاصله يكي از وروديهاي حرم امام رئوف تا يكي از رواقهاي اطراف ضريح. يادم نيست كي بود كه براي نخستينبار مسيرم به بابالجواد افتاد. يكي از وروديهاي حرم كه اگرچه مثل باقي وروديها درنهايت آدمها را به پابوسي آقا ميرساند اما تنها ورودي من به بهشت شخصيام بود. از همان نخستينباري كه يادم نيست كي بود، انگار مهر اين ورودي به دلم افتاد؛ مهر دري كه به نام فرزند صاحبخانه بود. اصلا انگار خيلي وقتها اين چندصد كيلومتر را ميكوبيدم تا برسم به مشهد و وقت زيارت به تاكسيها بگويم برو بابالجواد.
موقع هر ورود به حرم بعد از دلكندن از بابالجواد ميرفتم داخل. تند و تيز سلامي به آقا ميدادم و 2 كلام درد دلم را برايشان ميگفتم و فوري ميدويدم به سمت تكه ديگر بهشتم در اين دنياي شلوغ؛ دارالزهد. رواق آينهكاري و خلوتي كه جان ميداد براي خلوت كردن و ادامه درد دلها با آقا. البته آنوقتها شبستان بزرگ امام خميني حرم ساخته نشده بود و دارالزهد برخلاف حالا رفتوآمد چنداني نداشت.
توي دارالزهد كه آرام ميگرفتم انگار ميكردم كه اين سالن چندصدمتري نزديك ضريح با سكوت اعجابانگيزش همان بهشت شخصيام است. حس مالكيت عجيبي نسبت به آن داشتم و هر وقت كه داخلش ميشدم به سختي بيرون ميآمدم. من از همه دنيا و همه مشهد و همه حرم امام همين يك تكه را بهشت خودم ميدانستم.
بعدتر موقع صحبت با بعضي دوستانم فهميدم كه بهشت شخصي من بهشت خيليهاي ديگر هم هست. فهميدم خيليها فقط از بابالجواد ميروند زيارت آقا و خيليها بعد از زيارت در دارالزهد خلوت ميكنند. بهشت من بهشت خيليهاي ديگر بود كه ميشناختم و خيليهاي ديگر كه نميشناسم؛ درست مثل بقيه قسمتهاي حرم كه بهشت ميليونها نفر است و حال هركسي را خوب ميكند. هرگوشه از آستان امامي كه اين روزها داغ شهادتش بر دلهايمان سنگيني ميكند تصويري از بهشت موعود است؛ بهشتي كه خدا براي بندگان خوب روي زمينش فراهم كرده. من مطمئنم درهاي بهشت موعود براي هر كسي كه تكهاي از اين صحن و سرا را بهشت زميني خود ميداند بيسؤال و جواب گشوده خواهد شد.