3 سال پيش با آمدن آقاي روحاني نامه سرگشادهاي به ايشان نوشت و خواستار رسيدگي عاجل به آلودگي هوا شد و بعد با كمك روزنامه همشهري، خبرگزاريها و كارشناسان را بالاي برج ميلاد برد و آنجا وضعيت هوا را به چالش كشيد و اسفند 2سال پيش با همراهي رخشان بنياعتماد؛ كمپين «سين هشتم؛ سرپناه» را براي حمايت از مردم بيخانمان راهاندازي كرد كه به سرعت با استقبال چشمگير هنرمندان و چهرههاي فرهنگي روبهرو شد.
در ماجراي حمايت از سربازاني هم كه گروگان گرفته شده بودند، در كنار حبيب احمدزاده باني آن كمپين شد و مدتي است با راهاندازي كمپين «من درياچه اروميه هستم» حمايت خود را از اين درياچه كه شرايط نابساماني دارد، نشان داده است. او از مردم درخواست كرد پيامكهايي را براي حمايت خود از درياچه اروميه بفرستند تا با جمعآوري يك ميليون امضا بتوان موضوع را با دفتر سازمان ملل در ايران پيگيري كرد. بعد از اين فراخوان عمومي يك ميليون و 700هزار امضا جمع شد و كيانيان روز دهم آبانماه در نشستي خبري كه در دفتر سازمان ملل در ايران و با حضور گري لوييز، نماينده اين سازمان در تهران برگزار شد، اين امضاها را تقديم كرد تا او نيز اين امضاها را به دبيركل سازمان ملل ارائه كند.
به بهانه راهاندازي اين كمپين و براي آگاهي از نتايج آن گفتوگويي با اين بازيگر داريم كه در ادامه ميخوانيد:
- آقاي كيانيان! شما در كمپين «سين هشتم؛ سرپناه» فعاليت ميكرديد. آن ماجرا به كجا رسيد و چه شد كه ناگهان از كمپين حمايت از درياچه اروميه سردرآورديد؟
لازم است كمي درباره چگونگي شكلگيري «سين هشتم» توضيح دهم. يك روز در كنار چمنكاريهاي بزرگراه حكيم منتظر دوستم ايستاده بودم تا با هم سر كار برويم. حدود ساعت 7صبح بود و در اين ساعت فوارهها را براي آبياري چمنها باز ميكنند و كارتنخوابهايي كه در اين فضاها هستند، با شروع زمان آبياري، بيرون ميزنند. آن روز 3 مرد و يك زن كارتنخواب را ديدم كه از فضاي سبز بيرون آمدند.
معلوم بود آن زن، جوان است اما چون تمام دندانهايش ريخته بود و چهره خيلي تكيدهاي داشت، شبيه پيرزنها شده بود. در عين جواني، پير بود. ناگهان مرا ديد و پرسيد «سلام آقارضا حالت چطوره؟» منتظر بودم بيايد و از من پولي بگيرد. دستم رفت طرف جيبم تا كيف پولم را دربياورم. از دوستانش پرسيد كه مرا ميشناسند، گفت اين بازيگر است، خيلي باحال است و بعد هم خداحافظي كرد و رفت و از من پولي نخواست. فكر كردم اگر من كارتنخواب بودم، حتما از آن بازيگر پول ميگرفتم ولي اين زن خيلي از من بامرامتر و مغرورتر بود.
خجالت كشيدم. اين ماجرا در ذهنم بود و كارتنخوابها حسابي درگيرم كرده بودند تا اسفندماه كه مطلبي نوشتم و در ايسنا منتشر شد. نوشتم نزديك عيد است و همه براي سال نو آماده ميشويم و در گرماي خانواده دور هم مينشينيم و آغاز سال نو را جشن ميگيريم. خوب است به سفره هفتسينمان سين ديگري اضافه كنيم؛ «سين هشتم؛ سرپناه» كافي است به كساني كه سرپناهي ندارند، فكر كنيم. چون اين فكر، بعدا به كنش تبديل ميشود. فقط يك پيشنهاد بود و اصلا در فكر اين نبودم كه به كمپين تبديل شود.
بعد متوجه شدم خانم بنياعتماد در برنامه گلريزان «طلوع بينشانها» كه براي كارتنخوابها پول جمع ميكردند، جايزه آسيا پاسيفيكش را براي حراج تقديم كرده بود تا به هر ميزان كه خريداري شود، آن مبلغ را به كارتنخوابها هديه كند. او فكر كرده بود بهعنوان يك هنرمند در مقايسه با خيريني كه در اين امور پيشقدم ميشوند، نميتواند مبلغ خيلي زيادي كمك كند اما چون بيشتر يك چهره نامآور است، ميتواند جايزه هنري خود را حراج كند. من هم 2جايزهاي را كه براي فيلم «خانهاي روي آب» گرفته بودم، تقديم كردم. ايشان هم خيلي خوشحال شد و اين همدلي كمكم به حركتي اجتماعي تبديل شد چون ديگر هنرمندان هم به ما پيوستند و هر يك جايزه يا اثري را تقديم كردند كه در حراجي فروخته شود.
همان زمان تعداد زيادي جايزه و اثر جمع شد كه قرار بود به نفع كارتنخوابها حراج شود اما بعدتر فكر كرديم قيمتگذاري جايزهها درست نيست چون شأنيت يكسري از هنرمندان رعايت نميشود. ديگر اينكه آثار جمع شده پراكنده ميشوند؛ بنابراين بهتر است جوايز را در جايي جمع كنيم و نمايش دهيم تا مردم ببينند، در يك سال بهخصوص همه هنرمندان كشور هداياي خود را براي حمايت از كارتنخوابها تقديم كردهاند و در گفتوگو با يكسري دوستان به طرح موزه شهروندي رسيديم كه در ايران نمونه آن را نداريم.
از مديران ردههاي مختلف شهرداري از آقايان قاليباف، شوشتري، ملكي و اعضاي شوراي شهر مانند آقاي مسجدجامعي خواستم اين موزه را تاسيس كنند كه در آن تمام سمنها (سازمانهاي مردمنهاد) غرفهاي داشته باشند تا همه بدانند در شهرشان چه حركتهايي مردمنهاد وجود دارد و هر كس كه ميخواهد كمكي كند يا وارد فعاليت شهروندي شود، با آمدن به اين موزه و ديدن اين غرفهها و آثار ميتواند به يكي از اين سمنها بپيوندد.
ما هم جوايز را در طبقهاي به تماشا ميگذاريم و حتما غرفهاي هم براي آن رفتگري كه 2ميليارد پيدا كرد و به صاحبش برگرداند، ميسازيم چون او هم فعاليت اجتماعي اخلاقمداري انجام داده كه ميشود از او مجسمهاي درست كرد تا كمكم مردم شهر بفهمند كه خود مردم چقدر براي بهبود وضعيت كشورشان كارها انجام دادهاند.
اين موزه در ويترين قرار گرفتن كار خير است. هرچند تمام مديران شهرداري از آقاي قاليباف تا مديران زيرمجموعه ايشان همه موافق اين كار هستند، اما هنوز جايي را براي آن اختصاص ندادهاند و ما همچنان منتظريم ولي مسائل روزمره يا دعواهاي سياسي باعث شده كه اين كار اساسي انجام نشود.
- چه شد كه به حامي درياچه اروميه تبديل شديد؟
از سالهاي گذشته علاقه خاصي به درياچه اروميه داشتهام. از نوجواني كه درياچه را ديدم، آن فضا را خيلي دوست داشتم. در نخستين سفرم به درياچه، عاشق دختري بودم كه هيچوقت هم به او نگفتم. فضاي زيباي آنجا عشق مرا شاعرانهتر ميكرد و ذهنم پر ميشد از شعر... درياچه اروميه همراه عشق در وجود من تعريف شده بود. زمان دانشجويي و بعدها با همسرم و باز با فرزندم، بارها به درياچه رفتم و همچنان همان حس شاعرانه را داشتم. اين ديدارها شبيه يك تراژدي بود؛ درياچه داشت خشك ميشد.
خشك شدن درياچه براي من مثل خشك شدن عشق بود؛ اين، وجه كاملا شخصي ماجراست. اما تراژدي آب را همه شاهديم! در كشور ما هر روز اتفاقات و بحرانهاي تازهاي رخ ميدهد! و ما و همه روزنامهها و خبرگزاريها مشغول همين مسائل روزمره ميشويم و متوجه نميشويم كه چند تا سد ساخته شده يا دارد ساخته ميشود! متوجه نميشويم بر سر ذخاير استراتژيك ما چه ميآيد! مثل آب! هر چشم كه كمي نگاه داشته باشد ميبيند كه آب را غارت ميكنند!
آب هم يكي از دغدغههاي من شد و از حق نگذرم كه تماشاي فيلم مادركشي اثري عميق بر من گذاشت! اين دغدغه در من بود كه براي آب و درياچههاي روبه خشكي و بهخصوص درياچه اروميه چه ميتوانم بكنم تا اينكه آقايي به نام احمدي از فرهنگسراي جوان اروميه تماس گرفت و با شك و ترديد بسيار از من خواست در همايشي كه برگزار ميكنند، شركت كنم و از طرف آنها سفير درياچه شوم. با خوشحالي همراه پسرم و دوستش در آن همايش شركت كردم و قرار شد يكي از حاميان درياچه شوم؛
بنابر اين به همان دوستان پيشنهاد كردم كمپيني درست كنيم به نام «من درياچه اروميه هستم»، يك ميليون امضا جمع كنيم و به سازمان ملل ارائه دهيم تا بيشتر به درياچه توجه نشان دهد. با آقاي گري لوييز، نماينده سازمان ملل در ايران هم صحبت كردم و پرسيدم اگر يك ميليون امضا جمع كنيم شما چه ميكنيد كه او هم گفت كارهايي درباره درياچه اروميه كردهايم اما شما امضاهايتان را جمع كنيد تا من آنها را به دبيركل سازمان ملل بدهم.
قرار شد در نشستي خبري و در محضر خبرنگاران توضيح دهد كه سازمان ملل تا به حال چه كارهايي براي درياچه كرده و بعد از اين چه خواهد كرد. حالا بايد يك ميليون امضا جمع ميكرديم. خيلي لذتبخش بود كه گروههاي مختلف مردمي از چپ و راست و حكومتي و غيرحكومتي، ورزشكار و هنرمند و ايرانيان داخل و خارج... حمايت كردند اما هنوز تعداد امضاهاي ما به يك ميليون نرسيده بود.
به همين دليل از رامبد جوان خواستم در برنامه «خندوانه» مردم را براي پيوستن به اين حركت دعوت كنيم و همان شب يك ميليون امضا اضافه شد و تا روز دهم آبان كه قرار ما در سازمان ملل بود ما به يك ميليون و 700 هزار امضا رسيديم. به ياد داشتم كه قبلا آقاي حبيب احمدزاده براي 4سربازي كه در پاكستان گروگان گرفته بودند، كمپيني درست كرده بود كه بايد يك ميليون امضا را به آقاي گري لوييز ميداديم و آنجا به يك ميليون نرسيده بود و به همين دليل من از آقاي فردوسيپور خواهش كردم اجازه دهد در برنامه «90» چند جمله تلفني به بينندگان بگويم و ايشان لطف كرد و اجازه داد و من هم در چند جمله از همه مخاطبان، ورزشكاران و بهويژه فوتبالدوستان خواستم از سربازان هموطن خود حمايت كنند. همان شب يك ميليون پيامك آمد. حالا هم ميشد چنين كاري انجام دهيم اما به «خندوانه» بسنده كردم.
- چرا؟
چون دوست داشتم شعله تفكر قهرمانجويي در مردم فروكش كند و خودشان باشند كه امضا ميدهند نه اينكه فقط از طريق برنامههاي تلويزيوني امضا جمع كنيم و همين اتفاق هم افتاد؛ يعني خود مردم بودند كه با خواست و ارتباطات فرديشان امضا كردند و پيامك فرستادند. آن يك ميليون امضاي خندوانه هم سر جايش است و هر كدام احترام ويژه خود را دارند ولي وقتي 700 هزار نفر خودشان امضا ميكنند، مطالبهگر و پرسشگر ميشوند. اگر از ميان اين جمعيت، 100هزار نفر پرسشگر پيگير شوند، بايد كلاهمان را به هفت آسمان بيندازيم.
- اين جلسه در سازمان ملل برگزار و امضاها به آقاي گري لوييز تقديم شد. ممكن است عدهاي از آن جمعيت كه امضا كردهاند، اين سؤال برايشان پيش بيايد كه نتيجه چه شد؟
آن امضاها از طريق آقاي گري لوييز مسير خود را طي ميكند و پيش خواهد رفت. سازمان ملل سالهاست به درياچه اروميه كمك ميكند، سازمان فائو هم از طريق ژاپن كمك نقدي كرده، آموزشهايي كه سازمان ملل براي تربيت كشاورزان انجام داده و... سرجاي خود باقي است و آقاي لوييز قول داده كارهاي ديگري هم انجام دهند. اينها همه اقدامات مثبتي است اما نكته بعدي اين است كه قرار نيست ما در خانه بنشينيم و آنها كارها را آنها انجام دهند. آنها كار خود را ميكنند و ما هم بايد كار خود را انجام دهيم.
- چه كاري بايد انجام دهيم؟
بايد پرسشگر و مطالبهگر باشيم. در اينستاگرامم هم نوشتم خانمها و آقاياني كه امضا كردهايد، موضوع را از طريق نمايندگان شهرهايتان در مجلس شوراي اسلامي پيگيري كنيد؛ به آنها ايميل بزنيد، نامه بنويسيد، در صفحاتشان پيام بگذاريد، پيامك بدهيد، به دفترشان برويد و از آنان بخواهيد بحث بيآبي را در مجلس مطرح كنند. در مجلس ما درباره همهچيز صحبت ميشود غيراز مهمترين مسئلهمان؛ محيطزيست و بيآبي! انگار نه انگار چنين مسئلهاي وجود دارد و فقط گاهي صحبتهاي كوتاه و مختصري ميشود. درحاليكه بايد از نمايندگانمان بخواهيم حرف ما را بزنند چون آنها نماينده ما هستند.
نمايندگان قدرت كه نيستند! درست نيست حالا كه با رأي ما نماينده شدهاند، آن بالا بنشينند و با تبختر به ما نگاه كنند. نمايندگان همينطور كه براي استيضاح وزيران نامه مينويسند يا رئيسجمهور را به مجلس ميكشانند كه درباره عملكردش توضيح بدهد، بايد براي خشكسالي هم امضا جمع كنند و مسئولان آن را به مجلس بكشانند تا مشخص شود چرا كشور ما به اين روز افتاده.
تمام درياچهها و تالابهاي ما خشك شده يا رو به خشكي رفته است، تمام رودخانههاي ما به 20 درصد از توان خود رسيده و تمام آبهاي زيرزمينيمان پشتسر هم خشك ميشود. بايد به نماينده مجلس يادآوري كرد مهمترين سرمايه ملي يك كشور كه آب است، به تاراج رفته و در حال نابودي است اما چرا مسئولانش را به مجلس نميكشانيد كه جواب دهند؟! اين همه سد ساخته شده چرا؟درست است كه سد بهخودي خود نه خوب است نه بد ولي ميتواند هم خوب باشد و هم بد ! چون وقتي يك پديده خوب خيلي زياد شود و از حد بگذرد به يك پديده بد تبديل ميشود.
دور درياچه اروميه 99سد ساخته شده يا در حال احداث يا در دست اقدام است. آقاي عيسي كلانتري، رئيس ستاد احياي درياچه اروميه، با قدرتتمام جلوي ساخت چندين سد را گرفته است كه اگر آنها هم ساخته ميشدند، درياچه همين مقدار آب را هم نداشت. چهكسي اين طرحها را تصويب و زير آنها را امضا ميكند؟!
پول ساخت اين سدها به جيب چه كسي ميرود؟ همانطور كه هيأت تحقيق و تفحص مجلس، اختلاسها را پيگيري ميكند، اينها را هم بايد پيگيري كند. پولهايي كه براي سدسازي خرج ميشود با اختلاسها برابري ميكند و شايد هم بيشتر! مگر ميشود فقط بهخاطر خشكساليهاي دورهاي تمام درياچههاي كشورمان خشك شود. اين خشكساليها هزاران سال بوده.
چرا در همين سالها خشك شدهاند؟ يكي از دلايلش اين است كه بشر طبيعت را اين قدر دستكاري نميكرد! و گروههايي از راه اين دستكاريها به ثروتهاي افسانهاي نميرسيدند! و مگر ميشود نماينده مجلس همه اينها را ببيند و ساكت بنشيند؟! بايد پاسخ بخواهد چون قرار است صداي ملت باشد. پس آن يك ميليون و 700هزار نفر به پرسشگراني تبديل ميشوند كه از مسببين فاجعه سؤال دارند.
زمان ساخت اين سدها، گروههاي تحقيقاتي و دانشمندان حوزه آب گفتهاند كه جانمايي تعدادي از اين سدها غلط است و نسبت به پيامدهاي ناگوارش هشدار دادهاند اما سازندگان گفتهاند فكر همهچيز را كردهاند اما بعد از ساخت آن سدها، تمام آن بلايايي كه پيشبيني شده بود، بهوجود آمده است. يعني محاسباتشان درست نبوده است. نماينده مجلس بايد سازندگان اين سدها و آن وزير نيرويي را كه زير پروژه آن را امضا كرده، به مجلس بكشاند. چرا وزرا بايد مدام درباره مسائل جناحي جوابگو باشند؟! درحاليكه بايد درباره مسائل حياتي پاسخ دهند. متأسفانه در مجلس ما خيلي از مسائل جناحي جاي مسائل حياتي را گرفته! وقتي مردم بفهمند مسائل حياتي و استراتژيكشان چيست، نماينده مجلس هم خواهد فهميد يا مردم به او ميفهمانند و نمايندگان ما متوجه خواهند شد وظيفهشان سنگين و مشكل است.
- اينها همه مستلزم اين است كه اين ماجرا رها نشود و مدام بايد زنده نگه داشته شود. ممكن است عدهاي فكر كنند امضا داديم و تمام شد. لازم نيست ديگر كاري كنيم. اما تازه كار ما شروع شده.اين آگاهسازي از جانب چهكسي بايد انجام شود؟كساني كه اين حركت را راهاندازي كردهاند.
شما نقش خودتان را بهعنوان رسانه فراموش كردهايد؟ من و فرهنگسراي جوان اروميه حركتي را آغاز كردهايم اما شما هم در اين ماجرا سهيم هستيد. تمام رسانهها از سايتها، رسانههاي نوشتاري، ديداري، گفتاري و شنيداري، تلويزيون و شبكههاي ماهوارهاي همه بايد فعاليت كنند. آگاهسازي، مطالبهگر ساختن و پرسشگر كردن مردم فقط به گردن من كه نيست. حياتيترين ثروت ما در حال نابودي كامل است.
تا چند سال ديگر دچار خشكسالي فراگير ميشويم و مهاجرتهاي بيناستاني شروع ميشود و به جنگهاي داخلي ميرسد و هزار مكافات ديگر. شما بهعنوان رسانه چرا يك ستون مستمر و هر روزه براي اين موضوع نداريد كه مدام اخبار آن را منتشر كنيد تا نمايندگان مجلس، رئيسجمهور و... متوجه شوند و برايشان مسئله شود. شما اخبار اختلاسهاي چندهزارميلياردي را درشت ميكنيد اما چندصدهزارميليارد آب نابود شده را نميبينيد؟!
تلويزيون و راديو بايد خارج از مسائل جناحي به اين مسئله استراتژيكي كشور توجه خاص كنند و برنامههاي بيشتري براي بحث و گفتوگو بگذارند تا مسئله آب براي مردم جا بيفتد. تلويزيون بهعنوان رسانه ملي بايد مصوباتي داشته باشد و مثلا تمام برنامهها را ملزم كند كه حتما درباره آب حرف بزنند چون هر برنامهاي به نوعي ميتواند به آب مرتبط شود. به تمام سازندگان سريالها و آيتمهاي نمايشي توصيه كنيد در اين مورد كاري كنند. حداقل كاري كه ميتوانند بكنند اين است كه در فيلمها و سريالها نشان دهند كه بايد در مصرف آب صرفهجويي كرد.
در برنامههاي كودك، بايد اين مسائل را به بچهها آموزش دهند. اين مسئله به جناح خاصي مربوط نميشود بلكه به تمام كشور مربوط ميشود. با اينكه خداييترين مسئله است چراكه پيامبر(ص) و امامان(ع) ما روايتهاي گوناگوني درباره تقدس آب دارند اما چرا كسي به اين روايات توجه نميكند؟
پس تمام نشريات و كانالهاي ماهواره، آموزش و پرورش، وزارت علوم، مدارس، كودكستانها و... هر يك به فراخور رده سني مخاطبان، بايد اين مسئله را آموزش دهند. از سوي ديگر شما اهالي مطبوعات با هر كس كه گفتوگو ميكنيد درباره آب هم از او بپرسيد. وزارت فرهنگ و ارشاد هم بايد يكسري مصوبه براي تئاتر، موسيقي، سينما داشته باشد كه به اين مسئله توجه كنند. من در كنسرت «پالت» روي صحنه رفتم و از مردم خواستم پيامك بفرستند. همان جا كلي امضا جمع شد. گروه «پالت» به راحتي اين كار را كرد. گروههاي ديگر همچنين كنند تا همه در اين ماجرا شريك شويم.
- گويي هنوز اهميتش برايمان مشخص نشده يا باورمان نميشود ممكن است ده سال ديگر واقعا دچار خشكسالي شويم.
بله. الان درياچه هامون به هزار دليل خشك شده كه يكي از آنها ناكارآمدي و كار نابلدي سياستگذاران منطقه است. با خشك شدن اين درياچه، كل استان نابود ميشود و بيكاري و قاچاق در آن رشد ميكند. يك اتفاق جغرافيايي هم ميافتد؛ باد، تمام خاك درياچه خشك شده را در چند استان پخش ميكند و سرطان و انواع بيماريها بهوجود ميآيد.
كف درياچهها غشايي بسته ميشود كه باعث جمع شدن آب ميشود تا آب در زمين فرو نرود. اين غشا طي ساليان ايجاد ميشود و اگر از بين برود، ديگر درياچه مرده است. وقتي درياچه اروميه را آبگيري كردند، خيليها منتظر بودند ببينند اين غشا هنوز وجود دارد يا از بين رفته است و وقتي مشخص شد هنوز زنده است، فرياد شادي سر كشيدند.
پس درياچه اروميه هنوز نمرده و ميتوان آن را احيا كرد. هامون و بختگان را نميدانم. اميدوارم زنده باشند. خشك شدن اينها چندين هزار ميليارد ضرر دارد اما چرا كسي توجهي نميكند؟! عدهاي در اينستاگرام برايم مينويسند آقاي كيانيان! وقتي نان نداريم بخوريم، بيكاري و فقر و فلاكت داريم، چرا به درياچه اروميه چسبيدهاي؟! بايد به اينها گفت عزيز من! بيكاري را ميشود با ترفندهايي كم و زياد كرد. ميشود معدن طلا يا اورانيوم نداشت اما نميتوانيم آب نداشته باشيم. با از بين رفتن آب، تمدن و همهچيز از بين ميرود. چرا در سرزمين ايران آب هميشه مقدس بوده؟ چون كشور ما اقليم خشك است! و چه شد كه آب را در عرض چند سال اينچنين نابود كرديم.
- بعد از جلسه سازمان ملل بازخوردي نگرفتيد؟ مثلا از جانب نمايندگان مجلس؟
از نمايندگان مجلس هيچ بازخوردي نگرفتم. اصلا نميدانم در جريان هستند يا نه اما تنها جايي كه واكنش نشان داد، خود ستاد احياي درياچه اروميه بود. در اينستاگرام از آنها پيگيري كردم ولي خود آقاي كلانتري پاسخ نداد و از آقاي تجريشي، رئيس اجرايي ستاد خواسته بودند، توضيح دهد اما من به آقاي كلانتري گفتم شما خودت به اين يك ميليون نفر و 700هزار نفر يك پاسخ اوليه را بدهيد و بعد بگوييد ديگري از طرف ما پاسخ مفصل خواهد داد.
اما هنوز عادت نكردهايم كه بايد جواب مردم را درست بدهيم. آقاي كلانتري در حوزه آب خيلي كارها كرده است. در زمان آقاي خاتمي به ايشان نامه نوشت كه درياچه اروميه در حال مرگ است اما حرفش را تحويل نگرفتند چون آقاي خاتمي فكر ميكرد مسائل مهمتري هست و الان ديديم به كجا كشيد. اگر هر يك از روساي جمهور سابق- آقايان هاشمي، خاتمي و احمدينژاد- به فكر آب بودند، چنين نميشد.
آقاي روحاني هم اگر به فكر اب است، يا علي مدد جلو بيايد و كاري انجام بدهد! آقاي رفسنجاني به فكر آب نبود چون در كرمان كارخانه مس راه اندختند درحاليكه آنجا حوزه آبي نيست و حالا در محدوه آن كارخانه، منابع زيرزميني آب در حال نابودي است. همانطور كه قرار بود كارخانه فولاد اصفهان در بندرعباس كنار خليجفارس ساخته شود اما كار غيركارشناسي كردند و كارخانه را با تحميل بودجهاي عظيم به اصفهان منتقل كردند و بخشي از بيآبي زايندهرود و گاوخوني به همين دليل است.
- نميخواهم نااميد باشم اما بسياري از شهروندان عادي كه تلاش ميكنند الگوي درستي در مصرف آب داشته باشند، فكر ميكنند تلاش بيهودهاي است چون بيشترين مشكل ما در كشاورزي و صنعت است و خيلي نميتوانيم روي اين بخشها نظارت داشته باشيم.
درست است كه جاهاي ديگر كارهاي بد بزرگي انجام ميشود اما آيا ما هم بايد كار بد كوچك خود را ادامه دهيم؟ نه! ما يك حوزه زندگي شخصي داريم و يك حوزه زندگي اجتماعي. در حوزه زندگي شخصيمان بايد اخلاق را رعايت كنيم كه يكي از موارد آن استفاده درست از آب است. اگر اسراف نكنيم و به درستي از آب استفاده كنيم، ميتوانيم پرسشگر باشيم.
اما اگر اين تفكر را داشته باشيم كه اين همه آب هدر ميشود و كسي محتاج 2 ليتر آب مصرفي ما نيست، ديگر نميتوانيم از جايي كه كار بد بزرگ را انجام ميدهد، سؤال كنيم. به قول معروف «رطب خورده منع رطب چون كند؟» درحاليكه اگر دستمان پاك باشد، ميتوانيم پرسش كنيم.
مسئله ديگر اينكه اگر همين شهروندان روزانه فقط 5درصد يعني 2 تا 3ليوان در مصرف شهري خود رعايت كنند، ميدانيد چند ميليارد مترمكعب آب كشور صرفهجويي ميشود؟ اما همانهايي كه كارهاي بد بزرگ انجام ميدهند، دوست دارند شما نااميد شويد چون در اين صورت به باند آنها ميپيونديد، شما هم كار خلاف كوچك انجام ميدهيد و به لشكر آنها اضافه ميشويد.
چرا لشكر شيطان را اضافه كنيد؟ لشكر خدا را زياد كنيد! بخشي از اين ماجرا اين است كه بايد فاجعه را نشان دهيم و وجه ديگر اينكه بايد اميد دهيم درست ميشود اما به سختي؛ مثلا آقاي كردواني كه اين همه درباره آب صحبت ميكنند، طوري صحبت ميكنند كه گويي ديگر اميدي نيست و همهچيز تمامشده است. امكان ندارد همهچيز تمام شود. به هرحال درست ميشود، اگر از اين راه درست نشود، از راه ديگري درست خواهد شد. اين همان موضوعي است كه بايد به آن توجه داشته باشم.