- كارشناسان سرشماري ميگويند مسن ترين فرد ايران شما هستيد؟ اين عدد از كجا آمده است؟
آنها بررسي كردند و به اين نتيجه رسيدند. من هم به تحقيقات آن ها اعتماد ميكنم و ميگويم من مسن ترين فرد ايران هستم، البته اگر نظر آنها نبود من نميدانستم پيرتر از من در ايران وجود دارد يا نه .
(مي خندد)
- در شناسنامهتان چه سالي ثبت شده است؟
من متولد نهم اسفند 1260 هستم و بيش از يك قرن عمر از خدا گرفتهام.
- متولد كدام شهرستان هستيد؟
در شهرستان سقز و روستاي قشلاق متولد شدم .
- هنوز هم ساكن همين منطقه هستيد ؟
من مدتي در روستاي ميرده - خورخوره زندگي كردم اما بعد از انقلاب اسلامي ساكن روستاي قشلاق شدم و در همين جا زندگي ام را ادامه دادم.
- درآن زمان كه شما متولد شديد داشتن شناسنامه بين ايراني ها زياد رواج نداشت،به ياد داريد در چه سالي اولين شناسنامه به نام شما ثبت شد؟
به ياد ندارم.فقط از روي نوشتههاي شناسنامه ام ميشود فهميد كه در روز يكم مهر ماه سال 1327 من براي اولين بار شناسنامهدار شده ام.
- احتمال دارد كارشناسان ثبت احوال سن تان را چند سال بزرگتر يا كوچكتر ثبت كرده باشند؟ يا اينكه مثلا شناسنامه برادر بزرگترتان را به شما داده باشند؟
نمي دانم .
- به تنهايي زندگي ميكنيد؟
خير، بچه هايم خيلي خوب هستند. من در كنار فرزندانم زندگي ميكنم.
- آيا خبر داريد 24 آبان ماه، مردي ساكن شهرستان كامياران با 130 سال سن به عنوان مسنترين فرد ايران معرفي شده بود؟
چيزهايي شنيدم اما گويا بعدا متوجه شدند كه اين فرد در شناسنامه پنج سال از من كوچكتر است .
- از خودتان بگوييد. در چه سالي ازدواج كرديد ؟
سالش را به ياد ندارم اما ميدانم 75 ساله بودم كه زن زندگي ام را پيدا كردم و ازدواج كردم.
- اين سن براي ازدواج كمي دير نبود؟
مي گويند هر كسي تقديري دارد .تقدير و قسمت من هم اين بود كه در سن 75 سالگي ازدواج كنم.
- اين دير ازدواج كردن تاثيري در زندگي تان نداشت ؟
خير، من اصلا از اينكه دير ازدواج كردهام ناراحت نبوده و نيستم.به نظر من آدم بايد زماني ازدواج كند كه دلباخته شده باشد.
- اولين فرزندتان چه زماني به دنيا آمد؟
من بچه دار نشدم. همسرم زنده ياد خديجه خانم، شش فرزند از زندگي مشترك اولش داشت. بعد از ازدواج، مسئوليت زندگي اين فرزندان به روي دوش من بود. اصلا به اين موضوع فكر نميكردم كه من پدرواقعيشان نيستم .اصلا مگر بايد حتما خودت پدر فرزندي باشي تا برايش پدري كني . من سعي كردم برايشان پدري كنم.
- چند دختر و چند پسر داريد؟
پنج پسر و يك دختر. زماني كه من با همسرم ازدواج كردم آنها كوچك بودند. در طول همهي اين سالها من كنارشان بودم تا بزرگ شوند.
- نوه و نتيجه هم داريد؟
بله ، من خانوادهي خيلي بزرگ و پر جمعيتي دارم. هميشه هم به اين موضوع ميبالم، من حدود 100 نوه و نتيجه دارم.اين پر جمعيت بودن خانوادهام را هميشه دوست دارم .
- آخرين باري كه آنها را ديديد به ياد داريد ؟
اعضاي خانوادهي من به صله ي رحم اعتقاد دارند، به همين خاطر همديگر را زود به زود ميبينيم.هر هفته پنجشنبه ها و جمعه ها همهي نوه و نتيجه ها به خانه ي ما ميآيند و دور هم جمع ميشويم و با هم ميگوييم و ميخنديم .
جمعمان گرم است .من خيلي پير شده ام و به سختي ميشنوم ، سخت حرف ميزنم و نميتوانم خيلي از كارهاي خودم را به تنهايي انجام دهم و حتي ديگر نميتوانم خرج خانواده را بدهم و اين موضوع ها بارها من را ناراحت كرده است اما زماني كه همهي نوهها و نتيجههايم را دور خودم ميبينم خوشحال ميشوم و همه غصهها يادم ميرود.
- چند سال است كه همسرتان فوت كردهاند ؟
15 سالي ميشود كه فوت كرده.
- بعد از فوت حاجيه خانم زندگي با شما چگونه تا كرد؟
سخت. او تنهايم گذاشت و روزگار برايم خيلي سخت بود .شريك زندگيام را از دست داده بودم اما زندگي ادامه داشت و من سعي كردم در كنار فرزندانم زندگي را ادامه بدهم حالا هم در خانهي يكي از پسرانم زندگي ميكنم.پسرم محمد اميني 75 سال دارد و من هم در كنار عروس و اعضاي خانوادهي محمد زندگي ميكنم.آنها از من مراقبت ميكنند و برايم جايگاه ويژهاي در خانواده قائل هستند.
- از ايام جوانيتان برايمان بگوييد ،آن روزها كه جوانتر بوديد شغلتان چه بود و از چه راهي كسب درآمد ميكرديد ؟
خب من روستازاده بودم . درس هم نخوانده بودم .اصلا آن روزها درس خواندن براي شهري ها و پايتخت نشين ها هم سخت و نشدني بود چه برسد به ما روستانشينها ، مدتي چوپاني ميكردم و گله داري، دام ها را به چرا ميبردم ، البته كشاورز هم بودم.گندم و جو ميكاشتيم و گاهي اوقات ذرت.
مايحتاج مردم در آن زمان همين گندم بود.سر سفرهها بيشتر نان بود و ماست .
مردم اينگونه زندگي ميكردند و دام هايشان را نميكشتند.صبح ها پنير ميخوردند .آن هم پنيري كه خودشان با دست خودشان درست كرده بودند يا دامدار محلشان درست كرده بود.
طعم باورنكردنياي داشت، يعني طعم پنيرهاي امروزي را نداشت. ناهار هم ماست بود و نان ، شب هم آشي بود پر از سبزي.آش را هم با ناني ميخورديم كه در تنور خانه پخته ميشد.
- از همروستاييهاي شما شنيده ايم كه در جواني در ماهيگيري هم قهار بودهايد ، از اين راه هم كسب درآمد ميكرديد؟
(ميخندد) خير، براي كسب درآمد ماهي نميگرفتم.اصلا يادم رفته بود ، روزگاري ماهي هم ميگرفتم. من ماهيگيري را خودم ياد گرفته بودم.
به رودخانه ميرفتم و ساعت ها ماهيگيري ميكردم ولي اصلا ماهيها را نميفروختم بلكه هر چه صيد ميشد را بين مردم به صورت رايگان توزيع ميكردم يعني بيشتر ماهي هايي را كه ميگرفتم در اختيار خانوادههاي نيازمند ميگذاشتم.
- در ايام جواني و ميانسالي شده بود كه به بيماري خاصي دچار شويد ؟
به ياد ندارم كه در طول زندگي ام در اين 135 سال، بيماري سختي گرفته باشم .
- دارو چطور، داروي خاصي مصرف ميكرديد ؟
خير، اصلا . از داروهاي شيميايي به شدت دوري ميكردم .همين حالا هم زياد دارو مصرف نميكنم ، ميدانم باورش برايتان سخت است اما به جاي قرص و دارو بيشتر از خوردنيهاي طبيعي استفاده ميكردم.
مثلا اگر سرما ميخوردم شلغم براي خودم تجويز ميكردم، فكر ميكنم راز حفظ سلامتي ام هم همين مصرف خوردنيهاي طبيعي است.
- البته به نظر ميرسد آب و هواي كردستان هم بي تاثير نبوده است چرا كه هر دو ركورددار سن ايران، كردستاني هستند؟
آب و هواي كردستان قابل مقايسه با هيچ كجاي ايران نيست. شايد يكي از دلايلي كه من بيماري خاصي نگرفتم هم همين آب و هواي سالم باشد.
اگر در تهران زندگي ميكردم معلوم نبود هوا و شلوغيها چه بلايي سرم ميآورد. معلوم است كه زندگي در اين شهر خوش آب و هوا و تغذيه از محصولات طبيعي و كم مصرف كردن گوشت، آدم را سالم نگه ميدارد.
- اگر بخواهيد به نسل ما نصيحتي كنيد چه ميگوييد ؟
روي دخانيات خط بكشيد.سعي كنيد آب و هواي شهرتان را تميز نگه داريد و ورزش كنيد. به جاي خوردن غذاهاي ناسالم تا ميتوانيد غذاهاي طبيعي مصرف كنيد و بيش از يك قرن بدون هيچ بيماري خاصي زنده بمانيد.
منبع:همشهري سرنخ