اين سؤال تنها پس از گذشت ساعاتي از صدور آخرين بيانيه حماس در مورد بحران سوريه، بيش از هر زمان ديگري موضوعيت يافته است.بهنظر ميرسد از ديدگاه رهبران اين جنبش، همراهي تام و تمام با پروژه تبليغاتي آنچه «انقلاب سوريه» خوانده ميشود به امري واجب تبديل شده است؛ شايد به اين علت كه دوستان ديروز حماس، اكنون وارد مرحلهاي شدهاند كه ميتوان آن را نوعي عقبنشيني ناميد؛ مرحلهاي كه در آن بهمنظور پيشگيري از هرگونه شكست يا عقبنشيني در آينده و همچنين مقابله با طيف جديد رهبران سياسي كه در آمريكا روي كار آمدهاند، دست به بازسازي سريع ساختارهاي خود زدهاند.
به اين ترتيب ميتوان گفت آخرين بيانيه حماس در مورد حلب، مانند جرقهاي بود كه انبار كاه را به آتش كشاند؛ بهويژه آنكه در لحن اين بيانيه، نزديكي بيسابقهاي با گفتمان و ادبيات سياسي رايج در ميان گروههاي معارض سوريه ديده ميشود؛ درحاليكه از گفتمان هوشمندانه سياسي و همچنين منافع و اهداف انتفاضه فلسطين كاملا به دور است.
بهعبارت ديگر، آنچه بيش از هرچيز در اين بيانيه به چشم ميخورد، رد پاي اختلافات و صفبنديهاي شديدي است كه امروزه در منطقه وجود دارد. حماس آنچه را كه در بيانيه خود «عمليات كشتار بيگناهان در حلب» خوانده محكوم كرده؛ امري كه نشان ميدهد اخبار درگيريها در شرق حلب خيلي دير به گوش رهبران خارجي اين جنبش فلسطيني رسيده است؛
بهويژه آنكه در اين محكوميت از جملات از پيش تعيين شدهاي استفاده شده كه پيش از اين و در مراحل اوليه و مياني آغاز عمليات ارتش سوريه و متحدان آن در حلب استفاده شده بود؛ مراحلي كه در خلال آنها، ارتش سوريه خود را براي چنين حملات رسانهاي به خوبي و از طريق مستندسازي حضور خود در حلب و همچنين فعالسازي متحدان خود در حوزه رسانهاي (براي مثال پوشش خبري مناسب خروج شهروندان از مناطق درگيري) آماده كرده بود.
البته تفسير ديگري نيز درخصوص رفتارها و موضعگيريهاي اخير حماس وجود دارد كه بر اساس آن، حركت مقاومت اسلامي حماس اقدام به بازتعريف ريشهاي خود و روابط منطقهاياش كرده؛ اقدامي كه حتي ممكن است منجر به دخالتهاي جديتر حماس در بحران داخلي سوريه شود.
بدون شك ورود حماس به جنگ داخلي سوريه، صرفا يك پيشبيني يا ارزيابي رسانهاي از مواضع اين جنبش نيست؛ رهبران خارجي حماس از اوايل سال 2012تصميم به ورود جدي به جنگ داخلي سوريه گرفتند و در پي آن اقدام به تقويت نيروهاي نظامي اخوانالمسلمين از طريق انتقال تجربيات نظامي و ميداني خود به عناصر اخواني در خاك سوريه كردند.
تا پيش از سال 2012، مسئله نقش حماس در بحران داخلي سوريه بهشدت مبهم و داراي پيچيدگيهاي زيادي بود؛ چراكه بيشتر فعاليتهاي جنبش در خاك سوريه غيررسانهاي بوده و موضعگيريهاي حماس در قالب لفاظيها و بيانيههاي سياسي رهبران حماس در خارج از فلسطين مطرح ميشد. اين روند بهتدريج صورت عمليتر و مستقيمتري بهخود گرفت تا اندازهاي كه حركت مقاومت حماس بهطور رسمي، تمامي روابط خود با سوريه را قطع كرد؛ اقدامي كه مطابق با سياستهاي اصولي و منطقهاي اين جنبش اعلام شد.
امروزه بحث بر سر ارزيابي اخلاقي مواضع حماس در قبال بحران سوريه، فايده و موضوعيتي ندارد و اصولا ابعاد اخلاقي، زمينه مناسبي را براي بررسي انتخابهاي سياسي در صحنههاي ميداني فراهم نميكنند اما رويكردهاي كلي حركت حماس در قبال تحولات منطقه مستلزم بررسي و بازنگري عميق رفتارهاي اين جنبش فلسيطني است. رهبران حماس در خارج از فلسطين، اكنون به اين جمعبندي رسيدهاند كه صفكشيهاي بيسابقهاي كه منطقه ما به آن دچار شده، اين امكان را به حماس ميدهد تا با حركت در كانالهاي اخواني و به دور از محوري كه در گذشته جزئي از آن بوده، رويكردهاي سياسي و حتي نظامي جديدي را اتخاذ كند.
نقطه آغازين اين رويكرد جديد نيز پيوستن به سياستهاي قطري و تركي است؛ امري كه از ديد رهبران حماس ميتواند ميزان معيني از مصالح اساسي اين جنبش را تا زماني كه ناچار به مواجه نظامي و مستقيم با رژيمصهيونيستي نشدهاند، تضمين كند.
حماس طي ماههاي گذشته و پس از اختلاف راهبردي كه ميان رهبران خارجي (سياسي) و داخلي (نظامي) اين جنبش فلسطيني شكل گرفته، شاهد تحولات مهمي بوده است.
اين اختلافات داخلي، منجر به مهار درخواستهاي روزافزون داخل غزه، براي تقويت روابط حماس با ايران شده است؛ روابطي كه بهطور مستقيم به نفع مقاومت بوده و حمايتهاي سياسي، مالي، نظامي و امنيتي را براي آن به ارمغان خواهد آورد. به اين ترتيب مشخص است كه رهبران خارجي حماس، خود را بيش از هر زمان ديگري آماده براي پيشروي در مسير مورد نظر خود ميدانند؛
مسيري كه در سايه توجيهات پراگماتيك و به دور از اخلاق، آنان را بيش از هر زمان ديگر به 2بازيگر منطقهاي يعني قطر و تركيه نزديك ميكند. اين در حالي است كه بازگشت به ايران و سوريه در آينده از طريق كانالهاي قطري و تركي براي حماس به هيچوجه آسان نخواهد بود.
- ترجمه: سياوش فلاحپور