شكست تروريستها در حلب و انتقال آنها در اتوبوسهاي سبز رنگ (كه به نمادي براي شكست جريانات تروريستي در تمامي مناطق سوريه تبديل شده)، نشانه بزرگي است مبني بر اينكه بحران سوريه به پايان خود نزديك ميشود.
هماكنون وضعيت دو سر طيف بحران داخلي سوريه، بيش از هر زمان ديگري، مشخص و پررنگ شده است، يكطرف، پيروز ميدان تا به اين لحظه (ارتش سوريه و متحدانش) و طرف ديگر كه اصليترين پايگاههاي خود را از دست داده است. شايد به همين دليل است كه رسانههاي غربي و اسرائيلي براي نخستينبار، به صراحت اعتراف به شكست كرده و به بررسي دلايل پيروزي تاريخي نظام سوريه در حلب ميپردازند.
اما اكنون تمامي طرفهاي درگير در بحران سوريه با پرسشهاي بنيادي مواجه هستند؛ پس از آزادي حلب چه خواهد شد؟ آيا جنگ سوريه خاتمه مييابد يا اينكه به شكلي ديگر ادامه خواهد يافت؟ برنامهها و رويكردهاي هريك از اطراف درگير براي ادامه جنگ چه بايد باشد؟
بدون شك پيروزي در حلب، يك پيروزي ميداني و موضعي كه در قسمتي از خاك سوريه و جدا از ساير مناطق باشد نيست، همانطور كه بارها اشاره كردهايم، پيروزي حلب، در سطح بينالمللي داراي ارزش استراتژيك نظامي و سياسي است، در بيان اين مسئله هيچگونه مبالغه و بزرگنمايي از سوي ما رخ نميدهد، چرا كه در حلب، يك پروژه براي آينده دستكم بخشي از جهان شكست خورده و در مقابل آن، دفاع نيروهاي منطقهاي به پيروزي بزرگي دست يافته است. با بررسي رفتار حاميان گروههاي تروريستي پس از آزادسازي حلب، بهنظر ميرسد رويكردهاي اصلي آنان در دو محور ذيل قابل ذكر است:
الف- نفي سياسي و رسانهاي شكست و تكرار مداوم اين گزاره كه پايان نبرد حلب بهمعناي پايان جنگ در سوريه نيست.
ب- سيطره جو آشفتگي، چنددستگي و ناتواني از طرح رويكردهاي جديد و كارآمد براي كسب دستاوردهاي ميداني و بازگرداندن موازنه قوا در جنگ سوريه به پيش از آزادسازي حلب.
آنچه در حلب سقوط كرد، نه مواضع مهم چند گروه تروريستي، بلكه طرح تقسيم سوريه بود، طرحي آمريكايي كه اكنون با آزادسازي حلب، سرنوشت آن زير سؤال رفته است، بنابراين بايد منتظر سلسلهاي از نقاط عطف سياسي و نظامي در جنگ سوريه باشيم.
در حوزه جنگ سياسي كه ميان طرفهاي ديگري در بحران سوريه در جريان است، بسياري از تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك آمريكا و متحدان آن، بعد از آزادسازي حلب در عمل بيفايده شدهاست.
اما در حوزه نظامي، اصليترين سياست مهاجمان به خاك سوريه، همچنان بر ايجاد نوعي جنگ فرسايشي و جلوگيري از استفاده استراتژيك ارتش سوريه از پيروزيهاي عمده (نظير آنچه در حلب رخ داد) متمركز است، امري كه نيازمند مديريت مخصوص ارتش سوريه و حركت به سوي پيروزيهاي قاطع در مدت زماني محدود است.
پس از آزادي حلب، طرف طيف معارضه و تروريستها از دو مشكل عمده در حوزه نظامي رنج ميبرند:
الف- چنددستگي و كاهش اعتماد سركردگان نيروهاي مسلح به يكديگر
ب- وضعيت نامناسب روحي تروريستهاي مسلح كه براي جنگ در چنين شرايط سختي آماده شده بودند.
بايد توجه داشت كه اين دو عامل، از زمان پيروزي ترامپ در انتخابات آمريكا بهشدت در حال پررنگشدن است، چرا اولويت وي در جنگ سوريه برخلاف هيلاري كلينتون (كه همواره خواستار دفاع جدي و مؤثر از گروههاي تروريستي از طريق اقداماتي همچون ايجاد مناطق پرواز ممنوع بود) جنگ با داعش است.
اكنون و با توجه به شرايط ميداني پس از آزادي حلب، ايجاد مناطق پرواز ممنوع در خاك سوريه به امري غيرممكن تبديل شده و هرگونه نبرد با داعش يا ساير گروههاي تروريستي نيز مستلزم هماهنگيهاي حداقلي با ارتش سوريه و متحدان آن است.
از سوي ديگر، آنچه در حوزه نظامي بعد از آزادي حلب در دستور كار ارتش سوريه قرار ميگيرد را ميتوان در محورهاي زير خلاصه كرد:
الف - توسعه حريم امنيتي حلب از شرق به سمت الباب، از شمال به سمت اعزاز و از غرب به سمت ادلب. (كه در نتيجه آن از يك سو امنيت حلب به شكل غيرقابل بازگشتي تضمين شده و از سوي ديگر دست تركيه از مداخلات جدي در شمال سوريه قطع خواهد شد).
ب- توسعه حريم امنيتي دمشق (به مثابه عمق استراتژيك سوريه)، در مناطق ريفي و غوطههاي شرقي و غربي آن. (امري كه با توجه به تجربه حلب، ميتواند از كانالهاي سياسي و مذاكراتي نيز پيگيري شود).
ج- حركت به سمت نبردهاي قاطع و مؤثر در جبهههاي محدود و پرهيز از جنگ در چند جبهه.
تمامي نشانهها حاكي از آن است كه ماهيت جنگ سوريه و مواضع طرفهاي درگير آن با پيش از آزادسازي حلب تفاوتهاي عمدهاي دارد و اين رخداد را ميتوان بزرگترين نقطه عطف اين جنگ از زمان آغاز آن در خاك سوريه بهحساب آورد.
پس از آزادسازي حلب، محل تعيين سرنوشت سوريه بار ديگر از ژنو يا برخي پايتختهاي عربي، به دمشق منتقل شده است.