محمدعلی بدری: هنوز نرسیده به هتل استقلال، پروفسور حمید مولانا تماس گرفت و نشانی دیگری را برای قرار مصاحبه داد، جایی در همان حوالی.

زودتر از وقت، زنگ محل اقامت رئیس سابق دانشکده ارتباطات بین‌الملل و استاد ارشد دانشگاه «امریکن» واشنگتن به صدا درآمد و او میهمانش را به داخل فراخواند.

آفتاب، روی دیوار خانه‌‌های همسایه، از پنجره دیده می‌شد و فرصتی که برای نماز عصر مانده. سید حمید مولانا سجاده مهیا کرد و قبله را نشان داد تا میهمان خبرنگارش نماز جامانده از عجله را بخواند. آرزوی قبولی کرد و چای را که دم کرده بود روی میز گذاشت:«بفرمایید چای».

مولانا سال 42 با درجه دکترا به ایران برگشت و به خاطر حمایت از نهضت جوان امام خمینی، پس از دوره کوتاه سردبیری کیهان، از ایران اخراج شد.

خودش می‌گوید: «روزنامه حتی حاضر نشد خبر استعفایم را چاپ کند، روزنامه‌ای که عکس صفحه اولش چهره من بود، روزی که وارد ایران شدم» و می‌خندد.

او پیش از پیروزی انقلاب، به اجبار و پس از آن به اصرار مراکز علمی ایالات متحده، در دانشگاه‌های آن کشور، برای دانشجویان سطوح عالی با ملیت‌های گوناگون تدریس می‌کند.

ریاست دانشکده که 39 سال بود و تدریسی که به بیش از 40 سال رسیده. می‌گوید: «تدریسم را کم کردم تا بیشتر ایران باشم.» و حالا باز چند روزی ایران است.

گفت‌وگو با مولانا درباره بحران آمریکا در تسخیر سفارت این کشور در تهران است و نحوه تعامل رسانه‌ای که صاحبان بلندگوهای آمریکایی در اطراف آن ماجرا با مردم داشتند؛ مصاحبه‌ای که به یک گپ سیاسی بین خبرنگار همشهری و پروفسور ایرانی شبیه شد؛ پروفسور مولانا که حالا دهه هفتم زندگی‌اش را تجربه می‌کند.

**********

  • آقای مولانا، انقلاب اسلامی مردم ایران، متحد راهبردی رژیم صهیونیستی و بازوی نظامی ایالات متحده در منطقه را تبدیل به کشوری کرد که جدی‌ترین مخالف سلطه کاخ سفید و درجه‌بندی مردم زمین به شهروند درجه یک و درجه چهار و پنج است.
    علاوه بر این دست حاکمان مغرب زمین از ذخایر مادی و معنوی مردم ایران هم کوتاه شد. در ماه‌های نخست پیروزی جاسوسی آمریکایی‌ها در یک مکان دیپلماتیک فاش شد و حتی حضور آنها در ایران هم سخت و بلکه غیرممکن شد.
    حرکت مردم در انقلاب اسلامی و حرکت دانشجویان ایرانی در اقدامی که امام خمینی آن را بزرگ‌تر از انقلاب اول نامید. چه تصویری از ایران و ایرانی انقلاب اسلامی در جامعه و رسانه‌های آمریکا ایجاد کرد؟

برای این که به عمق موضوع گروگان‌ها و تاثیر آن در افکار عمومی آمریکا و تصویر ایران و انگاره‌ای‌ که رسانه‌ها از انقلاب ما کردند، پی ببریم، باید از وضع و محیط سیاسی و اجتماعی آمریکا در دهه 50 شمسی و 70 میلادی به ویژه آن روزهایی که این اتفاق جریان داشت، اطلاع کافی داشته باشیم.

چون اصولاً وقتی خبر به مخاطب می‌رسد، هر نوع خبری، مخاطب آن را در چارچوب ذهنیت‌های آنی و گذشته خود قضاوت می‌کند. گرچه برای فرستنده پیام امری کاملاً مستقل باشد.

باید به آن دهه برگردیم و در ذهن مجسم کنیم که در آمریکا در آن دهه چه اتفاق‌هایی افتاده بود و چه تاثیرهایی به ویژه در ریاست جمهوری کارتر داشت. کارتر موقعی به ریاست جمهوری انتخاب شد که آمریکا بحران سیاسی را پشت سر گذاشته بود، افتضاح معروف به واترگیت که در طی آن رئیس جمهور اسبق آمریکا ریچارد نیکسون مجبور به استعفا شد و معاون نیکسون به ریاست جمهوری رسید که او هم بیش از یک دوره نتوانست ریاست جمهوری را نگه دارد و بلافاصله شکست خورد و حزب دموکرات که کارتر نامزد آن بود پیروز شد.

یکی از دلایل پیروزی کارتر این بود که مردم آمریکا نه تنها از نیکسون به زار آمده بودند بلکه حزب جمهوری‌خواه در آن زمان وجهه خوبی نداشت. آمریکایی‌ها استعفای رئیس جمهوری‌شان را خیلی جدی گرفتند.

چون این اتفاق فقط همین یک بار در کشورشان اتفاق افتاده بود و مردم فکر می‌کردند هیچ وقت در ایالات متحده، در مرکز ثقل امپراطوری، رئیس جمهور با آن فسادها و افتضاحات اخلاقی مجبور به استعفا شود. این اعتبار نهاد ریاست جمهوری را تقلیل داده بود و مردم آمریکا را به نهادهای سیاسی بدبین کرده بود.

به خاطر داشته باشید، کارتر موقعی به ریاست جمهوری رسید که در همان دهه یک شکست نظامی هم به آمریکا وارد شده بود: ویتنام. تلویزیون نشان داد که آخرین هلی‌کوپتر، سفیر آمریکا را از سایگان بلند کرد و آمدند به سواحل آمریکا شکست ویتنام اولین شکست نظامی آمریکا در طول تاریخش بود.

از طرف دیگر جیمی کارتر شخص ناشناخته‌ای بود که از فرمانداری ایالت ویرجینیا به ریاست جمهوری رسیده بود، کارتر، سکولار بود اما در طول تمام مبارزات انتخاباتی‌اش ادعا می‌کرد که به مذهب علاقه دارد و این‌طور بسیاری از اونجلیست‌ها و جنوبی‌ها به او رأی دادند.

کارتر می‌خواست در کنار دو دلیل قبلی می‌خواست با شعار دوباره سرکار آمدن مسیحیت به مردم قوت قلب دهد.

آمریکا یک بحران دیگر را هم تازه پشت سر گذاشته بود. اعراب در جریان درگیری با رژیم صهیونیستی تهدید به تحریم نفت کردند. وقتی این تهدید عملی شد قیمت نفت بالا رفت.

کمبود نفت پیش آمد و آمریکایی‌ها برای اولین‌بار توی خیابان برای نفت و پشت پمپ بنزین صف کشیدند این اتفاق هیچ وقت پیش از آن نیافتاده بود.

یک بعد اقتصادی، یک بعد سیاسی، یک بعد نظامی و یک بعد مذهبی و دینی، در مجموع وضع آمریکا بحرانی بود. در مجموع مردم آمریکا شوکه شده بودند.

آمریکایی‌ها تا قبل از تابستان 57 و اوج‌گیری انقلاب اسلامی همه اطلاعاتی که داشتند، همان بود که کاخ سفید درباره شاه و انقلاب سفید و امثال آن، مثبت و منفی می‌دادند. آنها هیچ وقت از بعد سیاسی و دینی ایران اطلاع کافی نداشتند.

  • مردم اطلاع نداشتند یا نخبگان؟

حتی نخبگان و حتی استادان و دانشجویانی که ایران را مطالعه می‌کردند. جنبه‌های دینی و اجتماعی را نمی‌توانستند به جنبه‌های سیاسی پیوند بدهند. دقیقا همین جاست که حتی شرق‌شناسان ایرانی هم در آمریکا نتوانستند این انقلاب را پیش‌بینی کنند.

حالا وقتی این انقلاب به وقوع پیوست آمریکا باز شوکه شد؛ انقلاب در ایرانی که پلیس آمریکا در خلیج‌فارس و منطقه بود. شگفتی از این‌ که چه‌طور رژیم 2500 ساله شاهنشاهی با پشتیبانی نظامی سیاسی آمریکا و 60 هزار آمریکایی که در ایران بودند، نتوانستند در مقابل مردم و در مقابل یک فقیه و مرجع دینی و سیاسی مقاومت کنند.

خیلی نگذشت که تسخیر لانه جاسوسی پیش آمد و آن شوک به اوج خود رسید.

  • در حالی که جامعه آمریکا در اوج این شوک به سر می‌برد، دولت آمریکا کار تبلیغاتی وسیعی روی دستگیری جاسوسان آمریکایی در سفارت به دست دانشجویان ایرانی انجام داد و آن را یک دلیل منطقی همیشگی برای دشمنی با ایران جلوه داد.
    سیاستمداران کاخ سفید و رسانه‌ها برای این کار از چه روش‌هایی استفاده کردند و این فکت خبری 444 روزه را چطور روایت کردند؟

ببینید، رسانه‌های مسلط بر آمریکا، غالبا رسانه‌های بازرگانی هستند یعنی درآمدشان را از آگهی کسب می‌کنند. یک روزنامه، تلویزیون با رادیو، 99 درصد درآمدش ‌از آگهی است. یک روزنامه حداکثر 5 درصد درآمد از فروش روزنامه یا مشترکین داشته باشد.

بنابراین وجود و بقای روزنامه یا رسانه در آمریکا، با سلامتی اقتصادی آن ارتباط دارد و با انتفاع آن. چون انگیزه‌های بازرگانی و انتفاعی دارند، نه انگیزه‌های فقط خدمت به مردم، پس کالای آنها باید به فروش برود. یک معادله جالبی ایجاد می‌شود. آگهی به رسانه‌هایی می‌رود که مخاطب بیشتری داشته باشد.

در این شرایط است که محتویات رسانه بیش از هر چیز دیگر تحت تاثیر ذهنیت و دیدگاه‌های مخاطبان است. فرمول: «هر چه برای مخاطب جالب است به او بگوییم»، نه در جهت دانش و آگاهی او. چون اگر کار دوم را بکنند تیراژهای‌شان ممکن است پایین بیاید.

حالا این مسأله گروگان‌ها اتفاق می‌افتد. و برای بیش از چهارصد روز، این مسأله مهمترین خوراک خبری خوانندگان بود. این یک دایره و گردش پیاپی را به وجود آورده بود.

  • مردم باور کردند؟ مردم آمریکا؟

مردم صبح که بیدار می‌شدند می‌خواستند بدانند در تهران چه شد و گروگان‌ها چه شدند و اظهار نظر مسئولان چیست؟ رسانه‌ها هم از قول مسئولان آمریکایی، چه صحت داشت و چه نداشت، چه حدس می‌زدند و چه واقعاً از آن مسئول نظر گرفته بودند، اعلام می‌کردند.

باعث می‌شد که مردم به هیجان بیایند، تقاضای خبر بیشتر بکنند. این باعث شد، کاخ سفید، مأموران امنیتی و دولت آمریکا هر روز و هر ساعت در رسانه‌ها بیایند و عکس‌العمل نشان دهند.

خود این عکس‌العمل حلقه خبری دیگری را به وجود آورده بود که اصلا با وقایع و حقایق مرتبط نبود. و تبدیل به موضوع رقابت رسانه‌ها شده بود. این رقابت در زمینه ناآگاهی مردم نسبت به ایران، باعث شد آمریکایی‌ها تا می‌توانند تصویر انقلاب اسلامی، ایران و ایرانی‌ها را مخدوش کنند، اگر هم عمدا نبود، گردش و زیرساخت‌های رسانه‌ای و شرایط ایجاب می‌کرد این کار را بکنند تا در رقابت عقب نیافتند.

همیشه یک انتقاد بزرگ از رسانه‌های آمریکا شده، که رسانه‌های آمریکا به بی‌سوادی و عدم اطلاع مخاطب در امور سیاسی و بین‌المللی و حتی ملی کمک می‌کنند.

  • به عدم اطلاع مخاطب کمک می‌کنند؟

بله، درست شنیدید. عدم اطلاع مخاطب.

  • دانشجوهای پیرو خط امام در اوج آزادی اندیشه، بلکه آزادی عمل جاسوسی آمریکایی‌ها در سفارت آمریکا را افشا کردند. تا جایی که امام‌خمینی در مصاحبه با شبکه CBS می‌فرماید: به تشخیص دانشجوهای مستقر در سفارت بستگی دارد که گروگان‌ها کی ازاد شوند.»
    ‌این حرکت برای هر کسی روایت شود، گواهی می‌دهد که این حرکت در جامعه آزاد انجام شده. چه‌طور از این مقدمه، رسانه‌های آمریکا نتیجه گرفتند که حکومت و مردم ایران متحجرند؟ چه کارخانه‌ای آن ماده اولیه را به این محصول تبدیل کرد؟

علت این است که سیستم‌های آمریکا و ایران دو سیستم فرهنگی و سیاسی متفاوت بودند. و هر نظام جریان را از دیدگاه خود می‌دید. آمریکایی‌ها عادت داشتند و دارند که دو حزب سیاسی برکشورشان حکومت کند. دولت تقسیم‌های مهم را می‌گیرد.

دانشگاه‌ها و دانشجویان از مقررات اطاعت می‌کنند و اگر اطاعت نکنند مجرم شناخته می‌شوند و تحت نظر قوانین آمریکا مجازات می‌شوند. آمریکایی‌ها هیچ موقع انقلاب نداشتند و تصوری از انقلاب و الزامات آن نداشتند. اتفاقی هم که به انقلاب مشهور شد، انقلاب نبود، جنگ برای استقلال بود.

  • در بدو تشکیل ایالات متحده؟

بله، که خود را از یوق انگلیسی‌‌ها خارج کردند. در قرن بیستم مدام به مردم آمریکا گفته شده بود که انقلاب بد است. مثل انقلاب بلشویک‌‌ها در روسهی. مائویت‌ها در چین، انقلاب بد است برای این‌که کاسترو را به وجود آورد. انقلاب بد است برای این‌که یک فقیه آمده و رژیم شاهنشاهی را بیرون انداخته.

  • هرجا که انقلاب سلطه آمریکا را از بین برده بود.

بله؛ این‌ها را اگر رسانه‌ها و نخبگان می‌خواستند در چارچوب حقایق و واقعیت اصلی بیان کنند باید همه عقبه اعتقادی را تبیین می‌کردند. ولی در آن وقت سیاستگذاری رسانه‌های آمریکایی و رفت برعکس بود.

این‌ها قبل از ماجرای گروگان‌ها هم می‌خواستند چهره حضرت‌امام راحل را مخدوش بکنند.
انقلاب را یک حرکت قرون وسطایی جلوه دهند.

بنابراین برای آمریکایی‌ها با اطلاعات غلطی که دریافت می‌کردند، غیرقابل هضم بود که عمق و حتی به عقیده من سطح انقلاب‌اسلامی را درک کنند.

  • اساسا انقلاب را، با مبنای اسلامی و غیر آن.

کاملا صحیح است. و بالاتر این که برای ما در ایران و آن‌هایی که انقلاب‌اسلامی را درک می‌کردند. این انقلاب با همه انقلاب‌ها متفاوت بود. انقلابی بود که احزاب سیاسی انقلاب نکردند. انقلابی بود که ارتش علیه مردم برنخواست یا مثل انقلاب چین و کوبا – چریک‌ها نیامدند تهران را بگیرند. فقط به انقلاب‌کشاورزی، صنعتی یا روستایی یا شهری نبود.

انقلاب همگانی بود. بالاتر از همه انقلابی بود که در تاریخ 500-600سال اخیر. هیچ وقت مسابقه نداشت که یک فقیه عالی مقام انقلابی را به وجود بیاورد خیلی صلح‌آمیز و در مقایسه با انقلاب فرانسه و با انقلاب‌های دیگر با حداقل تلفات بود.

از هر جهت چیز مجزایی بود. و به همین جهت انقلاب‌اسلامی را حتی نخبگان درک نمی‌کردند.

  • خبرنگار CBS از امام‌خمینی پرسید:«اگر حضرت آیت‌الله این‌قدر اطمینان داشتید که سفارت آمریکا یک لانه جاسوسی است، چرا سفارت را تعطیل نفرمودید؟.. چرا صبر کردید تا یک گروه جوان‌های ایرانی بودند و این کار را انجام دهند؟ سفارت را تصرف کنند؟
    امام پاسخ داد: ما هرگز احتمال نمی‌دادیم که یک سفارت مرکز جاسوسی باشد و جوان‌های ما اگر این احتمال را دادند و رفتند، غیر از آنی است که من احتمال بدهم. من احتمال این مطلب را هرگز نمی‌دادم. من احتمال نمی‌دادم که آقای کارتر برخلاف همه موازین بین‌المللی عمل بکند و این جا را مرکز جاسوسی و مرکز توطئه ... قرار بدهد.
    باتوجه به این موضع امام و موضع انفعالی دولت وقت، تسخیر سفارت برای مردم آمریکا یک حرکت مردمی توصیف شد یا یک حرکت حکومتی؟

از دیدگاه رسانه‌ها که خبر را می‌فرستند و از دیدگاه دولتمردان آمریکا که عامل بزرگی در اطلاع‌رسانی به مردم آمریکا بدهند و بنابراین از دیدگاه خیلی از مردم و افکار عمومی این نتیجه هرج و مرج بود. آن‌ها می‌دیدند که این گروه از دیپلمات‌های خودشان هستند، تا آن روز آمریکا این همه تحقیر نشده بود.

شکست ویتنام شکست ارتش بود. افتضاح استعفای نیکسون، مربوط به یک نفر بود. اما این‌جا انقلابیون یک عده آمریکایی را گروگان گرفته بودند. یک واقعه خیلی مهم و بحرانی در هر سر و صدا تمام تصاویر دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. و اگر مثبت باشد یا منفی در ذهن مردم می‌ماند.

ببینید چقدر امپراطوری‌ها و قدرت‌های بزرگ اشتباه‌های بزرگ می‌کند. آن همان موقع می‌توانستند، همان موقع انقلاب یا در جریان گروگان‌ها، می‌توانستند اذعان کنند، قبول کنند، اعلام کنند که یک انقلاب در ایران صورت گرفته، ولی تکذیب کردند. نمی‌خواستند قبول کنند و تعجب اینجاست که تا امروز هم انقلاب اسلامی ایران را به رسمیت نمی‌شناسند. این به عقیده من دیوانگی است.

آمریکا توان یادگرفتن و تصحیح خط و عمل خود را از دست داده برای همین است که همیشه هزار متر از واقعیت‌های ایران و دنیای اسلام عقب مانده و این باعث شده که بحران بحرانی‌تر شود. ورگنه در این 28سال فاصله بین مردم آمریکا و مردم ایران و حتی شکاف بین دولت‌ آمریکا و نظام جمهوری‌آسلامی ایران این‌قدر نمی‌توانست شکاف بزرگی می‌بود.

  • چرا کارتر اصرار داشت که این‌ها لات هستند، دانشجو نیستند، تروریست هستند. دقیقا از این به بعد است که مردم ایران تروریست خطاب شدند. چه اصراری است که مردم هزاران کیلومتر دورتر تصور لات و تروریست از مردم انقلاب دانسته باشند؟

این در ذات و طبیعت خود پروپاگاندای دولت آمریکاست. شما انتظار نداشته باشید که انقلابی اتفاق بیافتد، علیه سلطه‌گرایی آمریکا، رئیس‌جمهور آمریکا حقایق را عینا به مردم خودش بگوید. می‌خواهد کاری بکند که هم مردم آمریکا تسکین پیدا بکنند و هم اشتباهات به شانه خودش نیافتد. گردن –به اصطلاح- تروریست‌ها بیافتد.

  • گروگان‌های آمریکایی که به آمریکا رسیدند، صاحب تریبون و قلم بودند و می‌توانستند اتفاقات تهران را تعریف کنند. آیا روایت واقع‌بینانه‌ای منتشر شد؟ همان‌طور که دانشجویان پیرو خط امام بعد از ماجرای لانه جاسوسی مصاحبه کردند و کتاب نوشتند.

نه، برای این‌که گروگان‌ها تمام این وقایع را از دیدگاه خودشان، فرهنگ خودشان و اندیشه سیاسی خودشان می‌دیدند.

همین طور خیلی از گروگان‌ها در آن فضای سیاسی آمریکا اگر می‌خواستند این حقایق را بیان کنند، برایشان مشکل بود. برای این‌که جریان خبری گروگان‌ها فرصت نمی‌داد کسی حقایق را بیان کند. من خودم آمریکا بودم و می‌دیدم. احساسات بر منطق غلبه کرده بود.

  • همیلتون جردن رئیس ستاد انتخاباتی جیمی کارتر در انتخابات 80- که کارتر در آن باخت، می‌گوید:«برای من روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگر در آن سوی دنیاست که تصمیم و عمل‌شان تا آخرین لحظه قابل پیش‌بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نه در شیکاگو یا نیویورک بلکه در تهران تعیین می‌شود.»
    انتخابات 80 در روزهایی برگزار شد که جاسوسان آمریکایی سفارت در تهران و زیرنظر دانشجویان اقامت داشتند، آیا ایرانی‌ها، مسسلمانان این راهبرد را داشتند که استفاده ببر نواز این شرایط در تغییر رئیس جمهور آمریکا؟

در آن شرایط آن‌قدر ما گرفتار بودیم که نقشه به خصوصی وجود نداشت که ما چه کار می‌توانیم بکنیم که کارتر برود، کس دیگری بیاید. آن روز در ایران این دیدگاه وجود داشت و صحیح هم بود که فرقی نمی‌کند چه کارتر چه کسی دیگر چه ریگان.

  • با شکست سیاست‌های آمریکا در ایران، در زمان ریاست‌جمهوری کارتر مردم آمریکا حدود در دهه به خوب کارتر پشت کردند؟

دموکراسی در غرب مدیریت افکار عمومی است و جلوه دادن به افکار عمومی کرده شما می‌توانید در سرنوشت خود شرکت کنید.

بنابراین که مردم آمریکا که هر 4سال به فکر سیاست و امور بین‌المللی می‌افتند، در جریان سفارت این‌طور فکر کردند که دولت کارتر برایشان شکست بود. پس از شکست ویتنام. پس از افتضاح نیکسون و پس از بحران تحریم نفت.

جمهوری‌خواه‌ها از این فرصت استفاده کردند و با تبلیغاتی که کردند می‌خواستند این اعتماد را به مردم بدهند که کاری که کارتر نتوانست آن را انجام دهد. ریگان انجام می‌دهد.

 این را به خاطر داشته باشید. افکار عمومی در تمام دموکراسی‌های غرب مثل بادی است که می‌وزد و درختان را این طرف و آن طرف می‌برد. درخت‌ها به خودی خود انسجام ندارند که تصمیم بزرگی را بگیرند. دقیقا این‌جاست که نقش رسانه‌ها به وجود می‌آید و پروپاگاندای دولتی در شکل‌گیری افکار عمومی اثر می‌گذارد تا افکار عمومی بر سیاست‌آن دولت‌مهر تایید بزند.

اما گاهی به جایی می‌رسیم که افکار عمومی اعتماد و اعتباری را که باید به دولت داشته باشد ندارد. همین الان دولت آقای بوش به آن مرحله دارد می‌رسد. مرحله‌ای که مردم را دیگر نمی‌شود با رسانه‌ها و تبلیغات دولتمردان برای مدت طولانی فریب داد و کنترل کرد.
بنابراین تناقضات حاصله باعث می‌شود که مردم با خود بگویند، بهتر است لباس‌هایی را که ما به تن این دولت پوشاندیم، عوض کنیم.