بخشهايي از حرفهاي حاتميكيا را با حذف پرسشهاي مجري برنامه ميخوانيد:
در فيلمسازي وقتي از تهران خارج ميشوم حالم خوب است. فيلمنامههايي را كه به دست ميگيرم، گاهي چند سال طول ميكشد. به رنگ ارغوان هم چند سال طول كشيد. دلم ميخواست درباره شغلهاي خاص فيلم بسازم. برايم جذاب است كه از آنها صحبت كنم.
شايد اين موضوع در سينماي جهان متداول باشد اما براي ما معمول نبود كه درباره نيروهاي امنيتي فيلم بسازيم.در به رنگ ارغوان موضوع درباره يك فرد امنيتي است. چون ميترسيدم نميخواستم بيش از حد وارد موضوع شوم و به همين دليل بر اساس آشنايي و آنچه ميدانستم، فيلم را ساختم. نيروهاي امنيتي افراد در سايه هستند؛ آدمهايي كه آنها هم شرايط عاطفي دارند و وقتي ميبينند كسي پاي دار ميرود و بيگناه است، در برابر آن مقاومت ميكنند.
ساخت اين نوع فيلمها در ايران براي همه و خودم تازگي داشت. وقتي به رنگ ارغوان ساخته شد، همه فكر ميكردند با وزارت اطلاعات هماهنگ شده است در حالي كه اينطور نبود. فيلم 5 سال طول كشيد تا رنگ پرده را ببيند و وزارت اطلاعات جلويش را گرفت. خودم هم حاضر نبودم آنها دلخور شوند و به عنوان پدر معنوي فيلم پذيرفتم نمايش داده نشود. به رنگ ارغوان براي 12 سال پيش است. آن زمان يك چيزهايي حرام بود، بعد مكروه شد و بعدها حلال و حالا مستحب هم شده است!
وقتي علايق شخصي و فردي فارغ از بحث و منظور با فيلمي كه ميسازيم تلفيق ميشود، لذت دوچندان براي فيلمساز به وجود ميآيد. به طور مثال، در «سرب» مسعود كيميايي مقطعي از تاريخ را برداشته بود كه بحث داغ بود با آن فضاي گانگستري كه كيميايي دوست داشت به هم خوب چفت شده بودند و اين براي فيلمساز اتفاق مباركي است.
سينماي ما در مرزي حركت ميكند كه تصويري به مخاطب نميدهد و تماشاگر وقتي فيلم را نگاه ميكند، ميگويد چرا به سينما بروم وقتي ميتوانم فيلم را در خانه ببينم؟ الان سينما تصويري به تماشاگر نميدهد. از اين اتاق به آن اتاق رفتن نوعي فيلمسازي محافظهكارانه است. فيلمساز زحمت نميكشد. تازگيها هم مد شده كه سهپايه را بردميداريم و روي دست فيلمبرداري ميكنيم.
هميشه ميگويم سينماي جشنوارهاي بيش از آنكه كه به سينماي ملي و بومي كمك كند، به آن ضربه ميزند. فيلمساز ما نگاهش اين است كه برود آنور آب چه اتفاقي ميافتد. وقتي ميروند جشنواره خارجي، لهجههايشان همراه دغدغههايشان عوض ميشود.