اين دختر جوان سال گذشته وقتي از باشگاه تنيس به خانه بر ميگشت در راه با پسر جواني آشنا شد كه از قضا او نيز تنيسور بود. آنها چند مرتبه بهصورت تلفني با يكديگر صحبت و چند مرتبه نيز با هم چت كردند تا اينكه به اين نتيجه رسيدند كه ميتوانند در كنار يكديگر خوشبخت شوند.
درحاليكه يكماه از اين آشنايي ميگذشت پسر جوان همراه خانوادهاش به خواستگاري دختر جوان رفت. همهچيز به خوبي پيش ميرفت تا اينكه حرف از مهريه شد. دختر و پسر جوان هر دو تنيسور بودند و علاقه زيادي به اين ورزش داشتند. به همين دليل دختر جوان براي اينكه مهرهاش تك باشد تصميم گرفت 2هزار توپ تنيس را بهعنوان مهريهاش اعلام كرد. هرچند اين مهريه عجيب و غريب بود اما طرفين آن را در سند ازدواجشان ثبت كردند و مدتي بعد زندگي مشتركشان آغاز شد.
همه پيشبيني ميكردند اين زوج بتوانند زندگي خوبي در كنار يكديگر داشته باشند اما وقتي چندماه گذشت اختلافات آنها بهتدريج خودش را نشان داد. پسر جوان بيشتر اوقاتش را با دوستانش ميگذراند و ديروقت به خانه ميآمد. دختر جوان كه از اين وضعيت ناراضي بود چند مرتبه در اينباره با او صحبت كرد اما شوهرش گفت كه دوستانش برايش اهميت زيادي دارند و نميتواند از آنها جدا شود.
زن جوان هم وقتي ديد شوهرش بودن در كنار دوستانش را به بودن در كنار او ترجيح ميدهد به دادگاه خانواده ونك رفت و مهريهاش را به اجرا گذاشت. وقتي او رو در روي قاضي قرار گرفت درباره خواستهاش گفت: با اينكه شوهرم را دوست دارم اما مجبور شدم به دادگاه خانواده بيايم. ما زندگي مان را با عشق آغاز كرديم اما نميدانم چرا چندماه كه گذشت رفتار او تغيير كرد.
من دوست داشتم او بيشتر به من بها دهد و وقت بيشتري برايم بگذارد اما دوستان ناباب او را از من دور كردند. وقتي فهميدم شوهرم قصد ندارد رفتارش را تغيير دهد تصميم گرفتم مهريهام را اجرا بگذارم. حالا شوهرم بايد 2هزار توپ تنيس به من بدهد و الا براي تنبيه شدنش بايد به زندان برود. در پايان اين جلسه رئيس دادگاه وقت ديگري را براي بررسي اين پرونده درنظر گرفت تا با حضور شوهر زن جوان در اينباره تصميمگيري شود.